امام مهدي(عج) از ديدگاه امير المومنين(ع)
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
نهمين فرزند تو، اي حسين! قيام به حق مي کند، دين را آشکار مي سازد و عدالت را مي گستراند.امام حسين (ع) عرض کرد: اي اميرمومنان! آيا به طور قطع، اين شدني است؟ فرمود:آري سوگند به خدايي که حضرت محمد (ص) را به حق به پيامبري برگزيد و بر همه ي مخلوقات برتري داد. ولکن پس از يک دوران غيبت و سرگرداني، بر دين خود استوار نمي ماند مگر افراد خالصي که روح يقين را لمس کرده باشند، که خداوند از آنها براي ولايت ما پيمان گرفته و در دلشان ايمان را نوشته، و با روحي از خود آنان را تاييد کرده است.
🌼حدیث مهدویت🌼
#امام_زمان_از_منظر_روایات
#حدیث_مهدویت
https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3
🌀پوستر شماره 1⃣
👈کتاب #ما_منتظریم (خورشید مهدویت در منظومه فکری چهل ساله امام خامنهای حفظه الله)، صفحه ۲۷
🗓بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم در نیمهی شعبان ۱۳۸۷/۵/۲۷
📒 #پوستر_کتاب_ما_منتظریم
#کلاس_درس_مهدویت
#منتظر_در_کلام_ولایت
https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3
31.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍️موضوع: زندگی به سبک منتظر
✅ کاری از انجمن مهدویت و انتظار
🔻🔻
#مهدویت_انتظار
#کانون
https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3
#مترسکی_میان_ما
#قسمت25
همگی شام خونه پدر هاشم دعوت بودیم،بزرگترها تصمیم گرفته بودن که قبل از رفتن اقوام من یک شیرینی به اسم منو هاشم بخورن تا مراسم عروسی ما باشه برای وقتی که هاشم خونه اش تکمیل شد...
دل تو دلم نبود...خیلی زود ماجرای ازدواج من و هاشم جلو پیش میرفت...دلم به حال حمید میسوخت ،کاش قسم مادرش رو میشکستم و ماجرا رو برایش تعریف میکردم،اما حیف که جرات چنین کاری رو نداشتم...
پیش خاله نشسته بودم و گوشم به حرفهای پدر هاشم بود...
سامیه کنارم نشست و گفت :
*دیدی بلاخره زن داداشم شدی...
ظرف شیرینی رو به سمتم گرفت و گفت:
*میدونستم عروسمون میشی حالا دهنت رو شیرین کن عروس خانم!!!
از اینکه منو عروس خانم خطاب میکرد خوشحال نبودم،ترس بد عهدی هاشم به دلم افتاده بود،میترسیدم بعد عقد منکر قول و قرارمون بشه...
خاله زیور انگشتری رو از انگشتش در آورد و به من داد...به عمو گفت:
*اینم یک نشون که همه بدونن رعنا مال هاشم شده...هر وقت عروسی کردن برای رعنا حلقه هم میخرم ...
همه دست زدن و تبریک گفتن...هاشم خوشحال بود چشمهایش به من بود اما من نگاهش نمیکردم ...نگاهم رو به پایین انداختم تا اون هم نگاهش رو از من بگیره
موقع برگشت عمویم دستش رو به شونه هاشم گذاشت و گفت اول از همه رعنا رو به خدا بعد به تو میسپارم ،رعنا سختی زیاد کشیده حقش از زندگی بهترینهاست،مراقبش باش..
.
*****************
عمو به اتفاق خاله و عمه به روستای پدریم برگشتن و قرار شد دو هفته دیگه برای عقد من و هاشم برگردن ....
هر روز حمید رو میدیدم اما دیگه عین سابق بهم سلام نمیکرد ...
توقع سلام و علیک نداشتم چون میدونستم دیگه حق فکر کردن بهش رو ندارم...
رابطه ام با هاشم خیلی بهتر از قبل شده بود...تو کارهای مزرعه کمک حالم بود...بین من و هاشم حس احترام بیشتر از عشق و علاقه بود...من عاشقش نبودم اما رفته رفته بهش عادت کردم،پسر بدی نبود ساده و بی ریا بود ،صاف و سادگیش برایم قابل باور و خواستنی بود...
***************
حمید
دیگه به رعنا فکر نمیکردم،ته دلم دوستش داشتم اما نمیخواستم ذهن و باورم رو به زن شوهردار بسپرم...خیلی ساده رعنا از من دور شد...وقتی از خود هاشم شنیدم که با رعنا نامزد کرده دلم شکست...دختر محبوب من زود از چنگم پرید ولی کاری نمیشد کرد...معتقد بودم که تمام این اتفاقها خواست خداست و نمیشه باهاش جنگید
ادامه دارد..
نویسنده: آرزو امانی
#شمیم_یار
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3
سلام ودرود خدا بر مولایمان امام عصر ارواحنا له الفدا
هدیه به همه شهدا وعلما وامام راحل یه سوره حمد تلاوت می کنیم
هدیه به دومیزبان امروز سه صلوات می فرستیم( امام حسن ع وامام حسین ع)
وهدیه به حضرت مادر صلوات خاصه..
انقدری که برای دوری امسالت از کربلا، برای جاموندن از قافله ی عشق و .. ناله و گریه میکنی
برای دل همون امام، همون مولا، همون سرور و سالار، و به قولی همون عشق، که با گناه خون کردی ، غصه میخوری؟ گریه میکنی؟
اصلا تلاشی برای ترک گناهات میکنی؟
تلاشی برای خوشحال کردنش چی؟
🔴 دام و عبرت
📍وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسْقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهِ مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَنًا خَالِصًا سَائِغًا لِّلشَّارِبِينَ
(سوره نحل آیه ۶۶)
📍ﻭ ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺩﺍم ﻫﺎ ﻋﺒﺮﺗﻲ ﺍﺳﺖ ، [ ﻋﺒﺮﺕ ﺩﺭ ﺍﻳﻨﻜﻪ ] ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﺷﻜﻢ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﻋﻠﻒ ﻫﺎﻱ ﻫﻀﻢ ﺷﺪﻩ ﻭﺧﻮﻥ ، ﺷﻴﺮﻱ ﺧﺎﻟﺺ ﻭ ﮔﻮﺍﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﻰ ﻧﻮﺷﺎﻧﻴﻢ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﻧﻮﺷﻨﺪﮔﺎﻥ ﮔﻮﺍﺭﺍﺳﺖ.✳✳✳
📍ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻴﻢ ﻛﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﻛﻤﻰ ﺍﺯ ﻏﺬﺍ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺑﻌﻀﻰ ﺍﺯ ﻣﻮﺍﺩ ﻗﻨﺪﻯ ﻭ ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﺁﺏ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﻳﻮﺍﺭﻩ ﻫﺎﻯ ﻣﻌﺪﻩ ﺟﺬﺏ ﺑﺪﻥ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ، ﺍﻣﺎ ﻗﺴﻤﺖ ﻋﻤﺪﻩ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﻏﺬﺍﻯ ﻫﻀﻢ ﺷﺪﻩ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﺑﻪ ﺭﻭﺩﻩ ﻫﺎ ﺷﺪ ﻭﺍﺭﺩ ﺧﻮﻥ ﻣﻰ ﮔﺮﺩﺩ، ﻭ ﻧﻴﺰ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻴﻢ ﻛﻪ ﺷﻴﺮ ﺍﺯ ﻏﺪﻩ ﻫﺎﻯ ﻣﺨﺼﻮﺻﻰ ﻛﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﭘﺴﺘﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺗﺮﺍﻭﺵ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻣﻮﺍﺩ ﺍﺻﻠﻰ ﺁﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﻥ ﻭ ﻏﺪﻩ ﻫﺎﻯ ﭼﺮﺑﻰ ﺳﺎﺯ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ.
ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺗﺮﺗﻴﺐ ﺍﻳﻦ ﻣﺎﺩﻩ ﺳﻔﻴﺪ ﺭﻧﮓ ﺗﻤﻴﺰ ﺧﺎﻟﺺ، ﺍﻳﻦ ﻏﺬﺍﻯ ﻧﻴﺮﻭ ﺑﺨﺶ ﮔﻮﺍﺭﺍ، ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﻏﺬﺍﻫﺎﻯ ﻫﻀﻢ ﺷﺪﻩ ﻣﺨﻠﻮﻁ ﺑﺎ ﺗﻔﺎﻟﻪ ﻫﺎ، ﻭ ﺍﺯ ﻟﺎﺑﻠﺎﻯ ﺧﻮﻥ ﺑﺪﺳﺖ ﻣﻰ ﺁﻳﺪ، ﻭ ﺍﻳﻦ ﺑﺮﺍﺳﺘﻰ ﻋﺠﻴﺐ ﺍﺳﺖ، ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ﺍﻯ ﺁﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﻭ ﺗﻨﻔﺮﺁﻣﻴﺰ، ﺍﻣﺎ ﻣﺤﺼﻮﻟﺶ ﺍﻳﻦ ﭼﻨﻴﻦ ﺧﺎﻟﺺ ﻭ ﺯﻳﺒﺎ ﻭ ﺩﻝ ﺍﻧﮕﻴﺰ ﻭ ﮔﻮﺍﺭﺍ!. ✴✴✴
#کلام_وحی
فقط پنج دقیقه.mp3
604.2K
✨سهم امروزمون از یاد مولای غریب
💫💫💫💫💫
🔊 صوت_مهدوی
📌 پادکست «فقط پنج دقیقه»
▫️ در طول هفته، ۱۶۸ ساعت، پنج دقیقه دلمون برای امام زمان میگیره؟
☑️ #مهدویت