وقتی در سایتها دنبال نشانی از تو میگشتم، دیدم نوشته به جز تاریخ تولد و محل تولد، اطلاعات بیشتری در دسترس نیست. فهمیدم که ما واقعا تو را نمی شناختیم
تو از افلاک بودی نه در خط املاک
اهل همت بودی نه اهل صحبت
مرد عمل بودی و نه مرد شعار
دارای مقام بودی نه صاحب عنوان و مقام
خوشا بحالت که یار نظام بودی و نه مثل ماها بار نظام
تو سرباز ایران بودی نه سربار ایران
تو به انتظار ایستاده بودی نه به انتظار نشسته
تو سوار بر تانک بودی نه سرمایه دار بانک
نمی دانم تو چندمین بودی از ۳۱۳ تن
تو یار مردم بودی و در مشکلات همیشه پشت مردم بودی
هر جا که عازم بودی حتما آن جا لازم بودی چه در اهواز چه حلب چه بغداد و چه دمشق و یا اربیل
آیدا محمد طاهری
#ارسالی_مخاطبان
ایران و ایرانی باید احساسات خود را نهفته دارد و بداند که روح آسمانی آن شهیدان جان بر کف خواهان فهمی عمیق هستند تا مبادا تصمیمات اشتباه ما حاصل از عوام فریبی های انتشار یافته در فضاهای مجازی تحت کنترل دشمن، سرنوشت پلیدی را برایمان در پیش داشته باشد.
ای سردار دلها ما همه مدیون تو هستیم و در راهت محکم قدم بر میداریم
فاطمه بهلولوند
#ارسالی_مخاطبان
بسم الله الرحمن الرحیم
(زهراسادات مشکانی )
برای حاج قاسم مینویسم، او تنها باید بخواند.
عموی مهربانم کجایی؟!! نکند خانه جدیدی خریده ای و مارا فراموش کردی؟!! مدت هاست شهر را غباری گرفته است و نمیدانم این چه غباریست که در آسمان گلویم سنگینی میکند.
هرچه آب و جارو میزنم این غبار بر فرش دلم نشسته و جاخشک کرده است. هوای شهر نیز همراهم شده و او نیز حالش دگرگون است.
به آسمان گفتم چطور میخواهی همراهم شوی
تو آسمانی و من در زمین
چطور یک خاکی با افلاکی همنشین شود.
آسمان لبخندی زد و گفت ما سال هاست در انتظاریم که شما به حرف بیایی و فقط بخواهی.
وگرنه بارش باران و شستن گرد و غبار از سینه ی پردردت کاری ندارد!! همان صمد بی نیازی که یوسف را از قعر چاه درآورد و به اوج عزت رسانید برای او کاری ندارد که گرد و غبار را از دل شما بشوید و آرامتان دهد.
اما چه بگویم، هنوز این حال گرفته با من همراه هست گویا خبری هست و من بی خبرم.
ناگهان خبر آمد گویا مهمانی در راه هست و در پی زدودن گرد و غبار از این شهر است... چه میهمان پربرکتی!!
او کیست؟!!! آیا همان است که به فرمایش حاج آقا تیجانی، نمونه عبودیت است یا... نمیدانم او کیست اما هر که هست گویا آب و جاروی برای زدودن گردو خاک فرش دل ها آورده... نزدیک 13 دی میشود و ضربان قلبم بی تابی میکند و تماشای گلبرگ های لاله های پرپرشده کویر غزه، آهی بس دراز، بر دلم نشانده است. ناگهان یاد ابرمردی افتادم همان که غرش شیر مانندی در مقابل گرگ های روزگار و لبخند پدرانه ای با بچه اهوهای مظلوم داشت. آری همان که نمونه فرمایشات شهید شوشتری بود. دیروز دنبال گمنامی بودیم امروز مواظبیم ناممان گم نشود و این ابرمرد الهی شب ها با ماه آسمان همراه شده و پوتین در پا، بی نام و نشان در پی آهوهای مظلوم از شر گرگ صفتان روزگار بود. آری سردارحاج قاسم کجایی؟!!
آری هم اکنون این مردالهی درون خانه باقی، خوابیده و عجب عهدی با این عالم بسته ... شاید فرزند حضرت زهرا (س) است همانکه درب را به رویش انداختند تا نسل پاکش را از میان ببرند اما بیخبران عالم، خبر نداشتند که فاطمه زهرا(س) چقدر پسرهای غیور و بی الایشی و حکیمی دارد پسران راست قامتی که به حقیقت رفتند و همراه علی (ع) در کوفه همراه شدند و گفتند من به حقیقت آمدم و با امثال مروان بن حکم ها مبارزه کردند تا جرا نکنند زیر تابوت امام حسن(ع) های روزگار جسارت کنند تا امثال شهید فخری زاده ها بتوانند در ایران در پی کشف قله های علم باشند و حالا ... حالا چه بگویم. ای غریب مادر!!! بدن پاک تکه تکه غریب مانده در آن سوی مرزها به این دیارخودش آمده و آرام خوابیده است و اما همچنان بچه آهوهای غزه در آه و فغان اند و یادآوری روز وصالت به پیشگاه آقاجان امام حسین (ع)، مرهمی است برای زخم دل ما جامانده های در خواب مانده، مگر بهانه ای باشد برای زدودن غبارهای این شهر و تسکین دهد این آشوب و تشویش دل ها را.
ای سردار دل ها، این روزها اشک هایی به پاس ایستادگیت در مقابل شمر های زمانه، بر گونه های کودکان، جوانان، پدران و مادران ریخته شد و حتی گرگ و روباه ها و شغال های اینجا از زوارانت نیز هراس دارند، مگر عطر روح پاکت، پرده خواب را از دل ها بزداید و بیدارمان کند و حال شهدایی در لحظه لحظه نفس هایمان باشد و این حال خوش، ما را تسکین دهد. بشرطها و شروطها و شما از شرط های پذیرش این حال ما هستید و شفاعت کنید این دل های مشوش را.
با نام نبی بکن مزین سخنت
تا خالق تو بیمه کند جان و تنت
بر احمد و محمود و محمد صلوات
بر فاطمه پاک و مطهر صلوات
#ارسالی_مخاطبان
روز ها را شمرده ام و به انتظار آمدنت نشسته ام تا یک روز بلاخره به امید قلبم و به تسکین دل غمدیده ام برسم...
ندای اذان ورودت به گوش میرسد و بوی پیراهن یوسف نشانت به مشام!
خسته نمی شوم از صبر، از انتظار...
خیال روزی که میایی و میبینمت و میچشَم طعم بودنت را ، همیشه همراه من است
وقتی بیایی تمامی عالم را با آمدنت به خود خیره میکنی ، میایی و با آمدنت آسمان در های رحمت الهی اش را می گشاید و هفته ها باران را مهمان زمین میکند و زمین تمامی گنجینه های ارزشمندش را به فدای قدم های تو می کند، البته که صاحب تمامی این خزائن خودت هستی!چه آسمانی چه زمینی...
خلاصه که عالم بر سرور حضور تو خود را آذین می بندد و زینت می بخشد و تمامی جهانیان به برکت قدوم مبارکت از این همه فراوانی نعمت بهرمند می شوند و در خوشی به سر می بردند
وقتی حضورت در جهان تثبیت شد و آدمیان فهمیدند کیستی و چه شخصیت والایی داری تو را برای حکومت بر خودشان قرار میدهند و تو میشوی قاضی جهان عادل ترینِ عالم ...
و عدل و داد را در سراسر این زمین پر از ظلم و ستم برپا میکنی و راضی میشوند عالمیان از حضور تو،
خنده ها واقعی می شوند و اشک ها فقط برای عبودیت خداوند ریخته می شود و اما عاشق هایت ...
آنها نیز به وصال و چشیدن مزه دین از زبان شما می رسند و دلتنگ هایت غم هجران شان به پایان می رسد و یوسف گم گشته شان می آید
ان شاءالله
#ارسالی_مخاطبان
برف روی زمین نشسته است
و همه جا سفید پوش شده است
و من شده ام مثل همان دخترک کبریت فروش
که در هیاهو و غوغای خیابان و رفت و آمد مردم گوشه ای ایستاده ام و نگاه میکنم
به سمت یک فروشگاه بوتیک و لباس
نزدیک میشوم و داخلش میشوم
وقتی دلم تنگش میشود میایم و در خیابان قدم میزنم و به یاد دوران شیرینی که با هم داشتیم
میایم خرید رنگ صورتی و کاپشن صورتی رنگ
رنگ مورد علاقه م هست وقتی دارم
نگاه میکنم به جنس و نوعشان
چشمم میخورد به تلویزیون و خبری که گوینده
اعلام میکند
انفجار در گلزار شهدای کرمان و خبر
همان دختر۲ ساله کاپشن صورتی با گوشواره های قلبیش که شناسایی شد در جایم خشک میزند و گوشه ای اشک از چشمم جاری می شود زمزمه میکنم کاپشن صورتی
و دختر ۲ ساله چقدر این دو کلمه برایم سنگین هس من که غم از دست دادن را چشیده ام
از بوتیک بیرون می آیم و در گوشه بوتیک نزدیک پارک نزدیک مینشینم و زار زار گریه میکنم دلم آتیش گرفت از این خبر
و قلبم درد گرفت...
با این خبر غم چن ساله فراق خودم را از یاد بردم و از ته دل دلم سوخت
چقدر شیرین و تلخ با هم در آمیخته است
تلخی فراق و شیرینی وصال به پروردگار..
#ارسالی_مخاطبان
6.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ارسالی_مخاطبان
_و ذابَ قلبيَ شوقاً💔
#شهیدابراهیم_هادی
بداهه ای به داغ امروز...
در قید و بند "میکروفون و دوربین" نبود!
گر دیگران چنینند...او این چنین نبود!
او دوره گرد بود و به دنبال دردها
عمری دویده بود، که مسند نشین نبود!
آن جا که پُست، لقمه ی چربِ خواص بود
او اهل سهم خواهی و اهل کمین نبود
پیشانی یی که بوسه ی "سردار" را گرفت
جز ردّ درد و صبر، بر او هیچ چین نبود!
در این مسیر اگر که غباری بر او نشست
جز از ضریح آینه ی هشتمین نبود...
خادم زیاد داشت امامِ رئوفِ عشق
هر خادمی ولی که چنین دستچین نبود!
سوگند خورده بود به وقف وجود خویش۱
گر "سوختن" نبود، قسم راستین نبود!
باران و آتش و مه و جنگل گواه بود
در آسمان شهید شد،اهل زمین نبود..
خواهد سرود "قلّه" به گوش رسیدگان:۲
"او مرد بود، مرد...ولی آخرین نبود"....
۱-قسمتی از سوگندنامه ریاست جمهوری...
۲- اشاره به فرمایش رهبر عزیز که"به قله نزدیک شده ایم"...
.؛......،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
از "ما" فقط می آید این سان استواری ها
از پا نیفتادن میانِ بی قراری ها
ما را مبادا ماندگی..ما بسترِ رودیم
هر صبح و شب در ما شهیدانند جاری ها!
در ما شکستِ سنگ ها رسمی تماشایی است
ما را بنا کردند با آیینه کاری ها!...
باران شبی از ما گذر می کرد،شاعر شد
حک کرد روی زخم جنگل، یادگاری ها
ما اهل پروازیم...بالاییم...در اوجیم
حتی به هنگام فرودِ اضطراری ها...
از پچ پچ داس و تبر، یک نکته فهمیدیم
سرخ است آغاز تمامِ رستگاری ها!...
ما صبحِ فرداییم، "رجعت" سرنوشت ماست
ما را بپرسید از شبِ چشم انتظاری ها...
سیده اعظم حسینی از شیراز
#ارسالی_مخاطبان
غصه دارید؟
گریه میکنید؟
دلشوره دارید؟
نمیدانید از شدت عظمت مصیبت چه کنید؟
نگران قلب آقا و انقلابید؟
با خود عهد کنید از امروز
حاج قاسم انقلاب باشید
به خودتان قول بدهید خود و فرزندانتان را برای پر کردن جای خالی سید ابراهیم تربیت کنید
اگر به جای حاج قاسم و سیدابراهیم
هزاران نفر بروید
قلب آقا و امام و انقلاب را آرام کرده اید
وگرنه گریه کردن ساده ترین کاراست
خدایا عزم مرا برای نوکری مردم و انقلاب و شهادت جزم کن
ما را به جبر هم که شده سر به راه کن
خیری ندیده ایم از این اختیارها
#سیدالشهدای_خدمت
#دلنوشته
#ارسالی_مخاطبان