💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#داستان_مهدوی
🌺توسّل در مسجد مقدّس جمکران🌺
🍀خاطرهای که جناب حجةالسلام والمسلمین سیّد علی اکبر ابوترابی از جدّ مادریشان مرحوم حاج سیّد محمّد باقر علوی قزوینی در رابطه با عنایت آقا امام زمان علیهالسّلام در مسجد مقدّس جمکران بیان نموده بودند که در زمان مرحوم آیةاللّه العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی رحمه اللّه اتفاق افتاده بود به شرح زیر میباشد:
☘بعد از تشریففرمایی مرحوم آیةاللّه حائری «رضوان اللّه تعالی علیه» به قم، جدّ مادری ما، آقای حاج سیّد محمّد باقر علوی قزوینی (رحمه اللّه) از طرف ایشان به قم دعوت شدند تا هم درس و بحثی داشته باشند و هم این که در مسجد عشقعلی و مسجد بالاسرِ حضرت فاطمه معصومه علیهاالسّلام اقامه نماز کنند. ایشان هم طبق دعوت به قم آمدند.
☘مرحوم آیة اللّه حائری (رحمه اللّه) مؤسّس حوزه علمیّه قم در آن زمان بابت مُهر نانی که به طلّاب محترم داده بودند، به چندین نانوایی بدهکار میشوند که چند ماهی نمیتوانند پول نانواها را بپردازند. مرحوم شیخ به سه نفر از علمای قم، از جمله مرحوم جدّ ما فرمودند: به جمکران مشرّف شده و به وجود مقدّس آقا امام زمان «عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف» متوسّل شوید تا به هر حال این مشکل رفع شود و ما بتوانیم حداقل، مهر نان طلّاب را فراهم کنیم!
☘مرحوم جدّ ما نقل کردند که ما به مسجد مشرّف شدیم و چند شبی در آن جا ماندیم. شب سوم یا چهارم بود که به وجود نازنین آقا امام زمان علیهالسّلام متوسّل شده بودیم که حضرت را در خواب زیارت کردم که فرمودند: « به آقا شیخ بفرمایید به درس و بحثتان ادامه بدهید! نگران مشکل مالی نباشید، مرتفع میشود!» خوشحال به محضر مرحوم شیخ رسیدیم.
☘چند روزی طول نکشید که حاج شیخ، تمام بدهی خود را به نانواها پرداختند و از آن به بعد این مشکل مالی به تدریج مرتفع شد و آیة اللّه حائری (رحمه اللّه) هم تا آخر عمرشان با مشکل شهریه طلاب مواجه نشدند.
💠اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠
📚 ملاقات با امام زمان علیهالسّلام در مسجد مقدّس جمکران
👈 ادامه دارد....
🌸
🌿🍂@shamimmarefat5
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#داستان_مهدوی
💐نیمه شعبان و مسجد مقدّس جمکران💐
💥 نقل میکند:
شغل من رانندگی است و سی سال است که در این کار هستم. تمام این مدّت با ماشین سنگین در بیابانها رفت و آمد میکردم. یک روز صبح هر چه کردم، نتوانستم از رختخواب بلند شوم. اوّل فکر کردم که پاهایم خواب رفته است، امّا بعد متوجّه شدم که زانوهایم مثل چوب خشک شده است. همان موقع اوّلین کسی را که صدا زدم، امام زمان علیهالسّلام بود.
💥 بدون هیچ اختیار و کنترلی توی رختخواب افتادم. بچهها اطرافم جمع شدند و مضطربانه علت را از من میپرسیدند، امّا من فقط میگفتم: «نمیدانم... نمیدانم» . حدود 18 روز در منزل بستری بودم و درد میکشیدم. پیش هر دکتری که به فکرمان میرسید، رفتیم. در نهایت وقتی از همه جا مأیوس شدیم به امام زمان و چهارده معصوم علیهم السّلام متوسّل شدم. بالأخره بعد از مراجعه به یکی از دکترها قرار شد که پایم را عمل کنند. چند روز بعد که غروب شب نیمه شعبان بود، بیاختیار اشکم جاری شد و به همسرم گفتم: « امشب عید است، چراغها را روشن کن!» کلیدهای ایوان را هم خودم روشن کردم و چهار دست و پا به رختخواب برگشتم.
💥آن شب، شب عجیبی بود؛ حال خاصّی داشتم. اشک از حصار چشمانم رها میشد و روی سینهام میریخت. تنها امیدم امام زمان علیهالسّلام بود. در خیالم کبوتر دل شکستهام را به طرف جمکران پرواز دادم و پشت در سبز رنگ مسجد ایستادم و از بین شبکههای در به گنبد و گلدسته مسجد خیره شدم و با خودم زمزمه میکردم.
💥 صبح، دخترم آمد و با حالتی بغض آلود گفت: « بابا! دیشب که تولّد امام زمان علیهالسّلام بود، خواب دیدم دکتری آمد و خواست پاهای تو را مالش دهد. یک مرتبه آقا سیّدی جلو آمد و گفت که بگذارید من پایش را بمالم » و همانطور که گریه میکرد، ادامه داد: « بابا! به دلم یقین شده است که باید به جمکران برویم. من نذر کردهام برای حضرت آش بپزیم » . گفتم: « عزیزم! من خودم برای امام زاده سیّد علی نذر کردهام ». سرانجام با اصرار دختر و دیگر بچههایم راضی شدیم تا به مسجد مقدّس جمکران برویم و در آن جا نذرمان را ادا کنیم.
💥وسایل لازم را تهیه کردیم. من در حالی که خوابیده بودم، کمی از سبزیها را پاک میکردم. گفتم مرا به حمام ببرند. چون میخواستم با بدن پاک وارد مسجد شوم. صبح که میخواستم بلند شوم تا به طرف جمکران حرکت کنیم، درد پاهایم بیشتر شد؛ طوری که اصلاً نمیتوانستم از جا بلند شوم. فریادی از درد کشیدم و گفتم: « یا صاحب الزمان! من میآیم، امّا اگر خوبم نکنی، بر نمیگردم!»
💥وقتی از ماشین پیاده شدیم، همسرم تا وسط حیاط مسجد دستم را گرفت. به او گفتم: « مرا رها کنید و بروید نذری را آماده کنید!» وارد مسجد شدم. جای خالی نبود. تمام مسجد مملوّ از نمازگزار بود. خودم را با هر سختی که بود کنار ستونی رساندم. همان جا روی زمین افتادم و از درد پا ناله میکردم. گفتم: « یا امام زمان! شفایم را از تو میخواهم.» از شدت خستگی و درد خوابیدم. در عالم رؤیا دیدم کسی تکانم میدهد و میگوید یک قرآن بردار و به سر و صورت و سینهات بگذار. اطاعت کردم. بعد قرآن را زیر بغل گذاشتم.
💥 کسانی که اطرافم بودند، میگفتند: آن موقع که در خواب بودی، پاهایت را به زمین میکوبیدی. ناگهان سراسیمه از خواب پریدم و شروع به دویدن کردم. درِ مسجد را گم کرده بودم. محکم به دیوار برخورد کردم. وقتی درِ خروجی را نشانم دادند ، چنان با عجله حرکت میکردم که چند مرتبه زمین خوردم و بلند شدم. اصلاً احساس درد نمیکردم. به حمد خدا و با عنایت امام زمان علیهالسّلام شفا گرفتم و الآن هیچگونه مشکلی ندارم.
💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠
📚 کرامات حضرت مهدی علیهالسّلام، ص 69، به نقل از دفتر ثبت کرامات مسجد مقدّس جمکران، شماره 322
👈 ادامه دارد....
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂 @shamimmarefat5
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#داستان_مهدوی
🌺توسّل در مسجد مقدّس جمکران🌺
🍀خاطرهای که جناب حجةالسلام والمسلمین سیّد علی اکبر ابوترابی از جدّ مادریشان مرحوم حاج سیّد محمّد باقر علوی قزوینی در رابطه با عنایت آقا امام زمان علیهالسّلام در مسجد مقدّس جمکران بیان نموده بودند که در زمان مرحوم آیةاللّه العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی رحمه اللّه اتفاق افتاده بود به شرح زیر میباشد:
☘بعد از تشریففرمایی مرحوم آیةاللّه حائری «رضوان اللّه تعالی علیه» به قم، جدّ مادری ما، آقای حاج سیّد محمّد باقر علوی قزوینی (رحمه اللّه) از طرف ایشان به قم دعوت شدند تا هم درس و بحثی داشته باشند و هم این که در مسجد عشقعلی و مسجد بالاسرِ حضرت فاطمه معصومه علیهاالسّلام اقامه نماز کنند. ایشان هم طبق دعوت به قم آمدند.
☘مرحوم آیة اللّه حائری (رحمه اللّه) مؤسّس حوزه علمیّه قم در آن زمان بابت مُهر نانی که به طلّاب محترم داده بودند، به چندین نانوایی بدهکار میشوند که چند ماهی نمیتوانند پول نانواها را بپردازند. مرحوم شیخ به سه نفر از علمای قم، از جمله مرحوم جدّ ما فرمودند: به جمکران مشرّف شده و به وجود مقدّس آقا امام زمان «عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف» متوسّل شوید تا به هر حال این مشکل رفع شود و ما بتوانیم حداقل، مهر نان طلّاب را فراهم کنیم!
☘مرحوم جدّ ما نقل کردند که ما به مسجد مشرّف شدیم و چند شبی در آن جا ماندیم. شب سوم یا چهارم بود که به وجود نازنین آقا امام زمان علیهالسّلام متوسّل شده بودیم که حضرت را در خواب زیارت کردم که فرمودند: « به آقا شیخ بفرمایید به درس و بحثتان ادامه بدهید! نگران مشکل مالی نباشید، مرتفع میشود!»
☘خوشحال به محضر مرحوم شیخ رسیدیم. چند روزی طول نکشید که حاج شیخ، تمام بدهی خود را به نانواها پرداختند و از آن به بعد این مشکل مالی به تدریج مرتفع شد و آیة اللّه حائری (رحمه اللّه) هم تا آخر عمرشان با مشکل شهریه طلاب مواجه نشدند.
💠اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠
📚 ملاقات با امام زمان علیهالسّلام در مسجد مقدّس جمکران
👈 ادامه دارد....
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂@shamimmarefat5
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#داستان_مهدوی
💐توکّل و اطمینان به استجابت دعا در مسجد مقدس جمکران💐
💠 جناب مستطاب آقای حاج حبیب اللّه بیگدلی (از اخیار قم و والد محترم صدیق مکرّم جناب آقای حاج شیخ مهدی بیگدلی) فرمود: مرحوم آقای حاج شیخ عباس قمی - محدّث معروف - برادری داشت به نام حاج مرتضی، این مرد کاسب بود و چندان سوادی نداشت، امّا بسیار متدیّن و خوش عقیده بود.
💠 روزی همسرش میگوید: برای دخترمان رفته رفته باید جهیزیه فراهم کرد. وی در جواب میگوید: فعلاً وقت شوهر کردن او نیست.هر زمان به سنّ مقتضی رسید، به مسجد جمکران میروم و ترتیب کار را میدهم. بعد از چند سال همسرش میگوید: حالا وقت تهیه جهیزیه است، زیرا دختر به سن شوهرداری رسیده است.
💠 حاجی میگوید: رفتم مسجد جمکران تا ترتیب کار داده شود. مسجد میرود و شب را بیتوته کرده، دعا و توسّل لازم را به عمل میآورد. فردای آن شب پیاده برمیگردد. در اثنای راه، از درخت توتی که هنگام بهره برداریش رسیده بود استفاده میکند و سپس، زیر آن درخت میخوابد. بعد از استراحت راهی منزل میشود. وقتی وارد میشود مشاهده میکند که مرحوم آیتاللّه سیّد صدر الدین صدر موسوی، از علمای بزرگ قم، با طلبه جوانی در اتاق نشستهاند.
💠مرحوم آقای صدر میفرماید: کجا بودی؟ نزدیک یک ساعت است به انتظار تو هستم. ایشان جریان را گزارش میدهد.
مرحوم آقای صدر میفرماید: من آمدهام تا دخترت را برای این روحانی جوان خواستگاری کنم؛ تمام مخارج عقد و عروسی و جهیزیه با خودم میباشد. از دخترت اذن بگیر؛ در صورتی که موافقت نماید عقد ازدواج را جاری کنم.
💠 ایشان مطلب را با همسر و دخترش در میان گذاشته موافقت آنان را جلب میکند و در همان مجلس، عقد نکاح جاری میشود و تمام هزینه را مرحوم صدر میپردازد و پس از یک هفته، مجلس عروسی برگزار میگردد. «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّه فَهُوَ حَسْبُهُ».
📚 ملاقات با امام زمان علیهالسّلام در مسجد مقدّس جمکران، ص 173
💠 اللهم عجل لولیک الفرج 💠
👈 ادامه دارد....
🌸
🌿🍂@shamimmarefat5
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#داستان_مهدوی
🌺از توجّهات امام زمان علیهالسّلام استخوان سیاه سفید میشود🌺
🌱 آقای حاج احمد موسی الرضا فرمودند: شخصی به نام آقا مجتبی، پای ایشان سیاه شده بود، به دکتر پروفسور عدل مراجعه میکند، بعد از عکسبرداری و آزمایش دکتر دستور میدهد که باید عمل شود و پای ایشان قطع گردد، پدر آقا مجتبی از دکتر تقاضا میکند که یک روز مهلت بدهید تا من کارهایم را انجام دهم
🍃 از بیمارستان به طرف مسجد مقدّس جمکران حرکت میکند، وارد شهر قم و مسجد مقدس جمکران میشود، نماز تحیّت مسجد و نماز صاحب الزمان را میخواند دست به دعا برمیدارد و برای شفای فرزندشان دعا میکند و از امام زمان علیهالسّلام میخواهد که به حق فاطمه زهرا علیها السّلام عنایتی فرماید تا پای جوانش قطع نشود، بعد از دعا و راز و نیاز به درگاه خداوند احدیت از مسجد مقدس جمکران به طرف تهران حرکت میکند،
🍃وقتی وارد بیمارستان میشود فرزندش میگوید: بابا کجا بودی از دیروز. میگوید: پسرم رفته بودم مسجد مقدس جمکران برای شفای شما دعا کنم، تا اینکه دکتر بالای سر مریض میآید، دستور میدهد مجتبی را به اطاق عمل ببرند، پدر مجتبی میگوید: آقای دکتر خواهش میکنم یک عکس دیگر از پای ایشان بردارید، بعداً عمل کنید.
🍃دکتر قبول میکند، وقتی عکس را میآورند دکتر نگاه میکند با تعجّب میگوید: چه کردی که استخوان سیاه را سفید نمودی، در حالی که پدر مجتبی گریه میکرد گفت: بخدا قسم هر چه هست از ناحیه صاحب الزّمان علیهالسّلام و مسجد مقدس جمکران است.
💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیّک الفرج💠
📚 تجلّیگاه، ص 143؛ ملاقات با امام زمان علیهالسّلام در مسجد مقدّس جمکران، ص 172، 173
👈 ادامه دارد....
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂@shamimmarefat5
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#داستان_مهدوی
🌸هر چه دارم از امام زمان علیهالسّلام و مسجد مقدس جمکران است🌸
💥 آقای حاج احمد موسیالرضا فرمودند: در دوران جوانی که وضع مالی ما خیلی خوب بود هم از طرف خانواده همسرم و هم از طرف پدرم بعد از مدتی سرمایه ما رو به تنزل گذاشت، بطوری که قابل تحمل نبود، هر دری زدم چارهای نشد،
💥عاقبت پناه به مسجد مقدس جمکران بردم، از تهران حرکت کردم به طرف مسجد مقدس جمکران، وقتی رسیدم به مسجد بعد از نماز صاحب الزمان علیهالسّلام و دعای فرج درد دلم را به آقا امام زمان علیهالسّلام عرض کردم و از آن حضرت کمک خواستم که آبروی ما را حفظ نمائید، یک شغل و کار آبرومندانه به ما عنایت کند، از مسجد مقدس جمکران به طرف بندرعباس سفر کردم،
💥 با اخوی محترم آقای حاج محسن آقا تماس گرفتم، ایشان فرمودند کجا هستید، چند نفر از رفقای صمیمی شما منتظرند، من بلافاصله آمدم به تهران، دوستانم چند کار به من پیشنهاد کردند، همین کاری که الان دارم انتخاب نمودم، خلاصه از توجهات حضرت بقیة اللّه امام زمان علیهالسّلام و مسجد مقدس جمکران ما مشغول کار شدیم و مشکل ما بطور کلی حل شد.
💥توضیح اینکه معظم له آقازاده محترم مرحوم حجةالاسلام والمسلمین ثقه المحدثین آقای حاج شیخ محمّد علی موسی الرضا رحمه اللّه هستند که عالم ربانی و حافظ قرآن مجید و از عاشقان امام زمان علیه السّلام بودند، خداوند آن عالم وارسته را غریق رحمت واسعه خود قرار دهد.
📚 تجلّیگاه، ص 144؛ ملاقات با امام زمان علیهالسّلام در مسجد مقدّس جمکران، ص 173
💠اللهم عجل لولیک الفرج💠
👈 ادامه دارد....
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂@shamimmarefat5
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#داستان_مهدوی
❣یک داستان آموزنده❣
🌾 در سال (۱۳۴۰) شمسی که در مشهد مقدّس تحصیل میکردم، در یکی از شبهای جمعه به منزل آقای حسن قمی، فرزند مرحوم حاج آقا حسین قمی(مجتهد معروف) برای استماع موعظه که خود متصدّی آن بود رفتم.
ایشان در ضمن نصایحی که داشتند، به زائران مرقد مطهر حضرت رضا علیهالسّلام سفارش میکرد که خودشان را اصلاح کنند و از معصیت اجتناب نمایند،
❄️آنگاه فرمود: دوستی دارم از تجّار تهران که محل وثوق میباشد. وی برایم گفت: شریکی دارم که چندی قبل برای زیارت به مشهد آمد. چند روز بعد از سفر او، در خواب مشاهده کردم که من هم برای زیارت مرقد مطهر امام وارد حرم شدم. وقتی وارد روضه مقدّسه شدم، دیدم که حضرت رضا علیه السلام در یک بلندی نشسته و وضع زائران خود را مشاهده میکند و به آنان احترام میگذارد.
❄️در این بین دیدم که شریک من هم داخل جمعیّت است و دارد اطراف ضریح طواف میکند. ولی وقتی مقابل امام رسید دستش را برای زدن سیلی به امام، دراز کرد! امام با عقب کشیدن چهرهٔ خود آن سیلی را رد نمود. طولی نکشید که آن مرد مجدّداً مقابل امام آمد و دستش را به طرف امام دراز کرد! این بار هم سیلی به چهره امام اصابت نکرد. بعد از مدت کوتاهی برای بار سوم دستش را دراز کرد و یک سیلی به چهره نورانی آن حضرت زد! این بار سیلی به صورت امام اصابت نمود، به طوری که رنگ چهره تابناک امام نیلگون گردید! از خواب بیدار شدم و در فکر فرو رفتم.
❄️بعد از چند روز که شریکم از سفر برگشت، به دیدار او رفتم و در خلوت، خواب را برایش بازگو نمودم. دیدم رنگ صورتش عوض شد و گفت: این خواب حقیقت دارد! من مشغول طواف بودم و به یکی از شبکههای ضریح دست انداختم، در کنارم زنی بود جوان، شیطان وسوسهام کرد و او را به گناه دعوت کردم. آن زن اعتنا نکرد. یک دور دیگر زدم و باز کنار او قرار گرفتم و او را به گناه فرا خواندم. باز آن زن اعتنا نکرد. برای بار سوم، در اثر وعدههایی که دادم، او را رام کردم و از همانجا برای انجام گناه و بیعفّتی همراه خود بیرون آوردم و سرانجام آلوده گناه منافی با عفت شدیم.
❄️نگارنده میگوید: اختلاط مرد و زن نامحرم در معرض گناه است. گر چه این اختلاط در حرم مطهر امام رضا علیهالسّلام باشد. از عیسی بن مریم روایت شده است:
🍂«ایّاکم و النظرة فإنّها تزرع فی قلب الشَهْوَة و کفی بها لصاحبها فتنه».
🍁« از نگاه به نامحرم پرهیز کنید زیرا در دل نگاه کننده تخم شهوات را کشت میکند و همان برای گرفتاری انسان کافی است.»
📚 آیینه اسرار ص 57؛
ملاقات با امام زمان علیهالسّلام در مسجد مقدّس جمکران، ص 175، 176
💠اللهم عجل لولیک الفرج💠
👈 ادامه دارد....
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂@shamimmarefat5
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#داستان_مهدوی
🌼شفا بعد از لال شدن در مسجد جمکران🌼
🔹 این جانب «علیرضا مطهّری» فرزند حسین، ساکن «شاهرود»، در اثر یک ضربه به جمجمهٔ سر، بیهوش شدم و به بیمارستان منتقل و بعد از 48 ساعت به منزل، انتقال یافتم، در حالی که در اثر آن ضربه، قوّهٔ گویایی خود را از دست داده و لال شده بودم. به چند دکتر در تهران و شهرستانها مراجعه نمودم ولی نتیجهای حاصل نشد.
🔹 تصمیم گرفتم برای زیارت به «قم» بیایم و شب چهارشنبهٔ دو هفته قبل که مصادف با 28/2/68 بود به مسجد مقدّس جمکران، جهت شفاگرفتن مشرّف شوم.
🔹 بحمداللّه موفّق شدم و صبح چهارشنبه برای ادای نماز صبح از خواب بیدار شده، در حالت لالی مثل قبل، رو به قبله ایستادم که نماز بخوانم، ناگهان در وسط نماز متوجّه شدم که میتوانم حرف بزنم. به برکت عنایت امام زمان ارواحنا فداه زبانم باز شد و بقیّه نماز را با حالت عادی خواندم.
آقای «خادمی»[از خدّام مسجد مقدّس جمکران] نوشتهاند: «به شکرانهٔ این نعمت، پدر ایشان شیرینی گرفتند و بین مردم تقسیم کردند.»
📚 شیفتگان حضرت مهدی علیهالسّلام، ج 3، ص 39 ؛ ملاقات با امام زمان علیهالسّلام در مسجد مقدّس جمکران، ص 178، 179
💠اللهم عجل لولیک الفرج💠
👈 ادامه دارد....
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂@shamimmarefat5
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#داستان_مهدوی
🌷توسّل پدر دلسوخته به امام عصر علیهالسّلام و روضهٔ حضرت حمزه علیهالسّلام🌷
🌱 جناب آقای حاج شیخ جعفر ابراهیمی نوشتهاند:
✍ برای من آقای «رضا کریمی یورزنهای»، سنگتراش، ساکن قم، خیابان امامزاده سیّد علی، دربارهٔ شفای دختر سه ساله خود، نقل کرد:
🔹دختر سهسالهام در حدود چند سال پیش، دل درد شدیدی گرفت و شکم او ورم کرد و خیلی گریه میکرد. او را به بیمارستان نکویی بردیم، با آزمایشات به عمل آمده، دکترهای جرّاح قم گفتند که: « ایشان به علّت غدّهای که در شکم اوست، باید عمل بشود و راهی دیگر ندارد و شنبه، ساعت هفت صبح، عمل میشود.»
🔹من بچّه را با چشم گریان به منزل آوردم. شب جمعه بود، بعد از نماز مغرب و عشاء با گریه و التماس، به امام زمان علیهالسّلام متوسّل شدم و خوابم برد. در عالم خواب، سوار دوچرخهای بودم و به طرف کوچهٔ عربستان در محلهٔ عربستان قم، حرکت میکردم، یک مرتبه دیدم سیّد طلبهای خیلی نورانی با عمّامه و عبای مشکی، خیلی خوش اخلاق به من رسید تا او را دیدم من به او سلام کردم، جواب سلام مرا داد به این کلمه: «سلامٌ علیکم! آقا رضا!» چون اسم مرا گفت، متوجّه شدم که او آقا امام زمان علیهالسّلام است،
🔹چرخ را وسط کوچه انداختم و دنبالش دویدم، به منزل آقای قزوینی که یکی از علما است، رفتند، دویدم عبای او را گرفتم و گفتم: ...
«دکترِ بچّهٔ من شما هستی و باید او را شفا بدهی.» گفت: «انشاءاللّه، خوب میشود.» گفتم: «حاج آقا! شما میخواهی کجا تشریف ببری؟» در جواب من گفت: «میخواهم بروم مسجد جمکران، روضه حضرت حمزه بخوانم.»
🔹چون بلند بلند در خواب حرف میزدم، مرا از خواب بیدار کردند و نگفتم که من خواب دیدم. صبح شنبه بود، بنا بود بچّه را بیمارستان ببریم برای عمل جرّاحی، به دختر نگاه کردیم، دیدیم صحیح و سالم است و ورم به کلّی برطرف شده و آقا امام زمان (عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) او را شفای کامل داده.
✨دیده هر چند که از دیدن تو محروم است
✨پرتو حُسنِ تو بر اهل نظر معلوم است
✨ای خوش آندم که چو گل با لب خندان آیی
✨که دل منتظران بیتو بسی مغموم است
✨دل بشکسته بدست تو شود باز درست
✨ای که در پنجهٔ مهر تو دلم چوم موم است
📚شیفتگان حضرت مهدی ج ۲ ص ۷۱؛ ملاقات با امام زمان علیهالسّلام در مسجد مقدس جمکران ص 195 ، 196
💠اللهم عجل لولیک الفرج💠
👈 ادامه دارد....
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂@shamimmarefat5
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#داستان_مهدوی
🌼به برکت نام صاحب الزّمان علیهالسّلام شخص مدهوش به هوش میآید🌼
🌷 جناب آقای ابراهیمی نقل کردهاند: حدود سه سال پیش، فرزندم به نام «احسان ابراهیمی» صبح زود راهی مدرسه میشود، چون منزل ما نزدیک خطّ قطار بود ایشان به واسطهٔ باد قطار مجروح و بیهوش شد. او را به «بیمارستان نکوئی» قم بردیم. دکتر معالج او هر چه کوشش کرد، به هوش نیامد تا اینکه، بیهوشی او بیست و پنج شبانه روز طول کشید و ما هم خیلی ناراحت بودیم.
♦️در این مدّت، با همسرم، شبهای چهارشنبه به جهت توسّل به حضرت ولیّ عصر ارواحنا فداه به مسجد جمکران میرفتیم. یکی از شبهایی که رفته بودیم، جدّاً از آقا خواستیم که توجّهی نمایند، بچّهام به هوش بیاید.
♦️به منزل آمدیم. در همان شب، خواب دیدم کسی به من گفت: «اگر میخواهی بچّهات به هوش بیاید، برو کنار تخت او و سه مرتبه بگو یا صاحب الزمان علیهالسّلام تا بچّهات به هوش بیاید و چشم باز کند.» صبح چهارشنبه، اوّل وقت، بالای تخت بچّه رفتم، دیدم هنوز به هوش نیامده است ایستادم و سه مرتبه نام مقدّس آقا امام عصر علیهالسّلام را بردم،
♦️یک مرتبه دیدم هر دو چشم بچّه باز شد، او را به اسم صدا زدم، دیدم تبسّم کرد. طوری این بچّه حالش بهبود پیدا کرد که بعد از ظهر آن روز کاملاً ما را شناخت و روز بعد او را آوردیم منزل و من متوجّه شدم از اثر توسّل به آقا امام زمان علیهالسّلام بود، که بچّهام بهتر شد و شفا پیدا کرد. درود و سلام بر آن آقا! «و السّلام علیکم و رحمة اللّه.»
✍ ارادتمند جعفر ابراهیمی 24/8/1373
💠اَللّهُمَّ عَجّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠
📚 شیفتگان حضرت مهدی ج ۲ ص ۷۲؛ ملاقات با امام زمان علیهالسّلام در مسجد مقدس جمکران ص 196 ، 197
👈 ادامه دارد....
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂@shamimmarefat5
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#داستان_مهدوی
🌸 شفای پای ناقص🌸
🔹 در تاریخ 26/ 8/ 72، بعد از ظهر پنجشنبه، آقای «حاج شیخ حسین محدّثی» داماد برادر «حاج شیخ عبّاس قمی» (قدّس سرّه) مؤلّف مفاتیح الجنان، نقل نمودند:
خانوادهٔ ایشان، برادرزادهٔ مرحوم محدّث، پنجههای هر دو پایش کج بود، پدر ایشان او را جهت شفا به مسجد جمکران آوردند. درب مسجد بسته بود، درب میزنند نگهبان وقت (مرحوم بلبل)، درب را باز میکند و ایشان وارد مسجد میشوند. داخل مسجد، میبینند یک سیّد بزرگوار، در لباس اهل علم، نشسته، سلام میکنند و مشغول نماز تحیّت و بعد، نماز امام زمان علیهالسّلام را میخواند، و شفای پای دخترش را از آقا امام زمان (عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) میخواهد.
🔹 وقتی میخواهند از مسجد خارج شوند، به نگهبان میگوید: «این آقا که داخل مسجد بود کی آمدند و کجا میروند؟» او میگوید: «در مسجد کسی نبود.» فیالجمله میفهمد که امام علیهالسّلام بودهاند، به منزل میآید ناگاه متوجّه میشود که یک پنجهٔ پای دخترش شفا گرفته و خوب شده است.
🔹خوشحال میشود، بعد میرود امامزاده «سلطان محمّد شریف»1 از آن آقا میخواهد که واسطه شود تا پای دیگر بچّهاش را نیز آقا امام زمان علیهالسّلام شفا دهد و همین که به خانه میآید، میبیند الحمدللّه پای دیگر دخترش هم خوب شده و اکنون با آقای «حاج میرزا حسین محدّثی» ازدواج نموده و صاحب فرزندانی هستند.
💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠
1- یکی از امامزادههایی که در خیابان چهارمردان قم واقع شده و معتب است.
📚 دفتر ثبت کرامات مسجد جمکران، ص 29؛ ملاقات با امام زمان علیهالسّلام در مسجد مقدس جمکران، ص 200
👈 ادامه دارد....
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂@shamimmarefat5
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#داستان_مهدوی
🌼نجات از مهلکه با ذکر یا محمّد یا علی یا فاطمه یا صاحب الزّمان ادرکنی و لا تهلکنی🌼
💢 جناب آقای حاج ابوالحسن شریفی، نقل کردند: حدود سی سال قبل بود که به «جمکران» آمده بودم، شخصی را در مسجد دیدم که بیاختیار به او متمایل شدم. نزدیک رفتم و سلام کردم، دیدم ایشان هم متقابلاً دوست داشتند با من آشنا شوند. وقتی نشستیم و وارد صحبت شدیم، ایشان از من خواستند خاطراتی را که در رابطه با مسجد جمکران دارم برای ایشان بگویم و اینکه از کجا به این مسجد میآیم؟ و قول دادند که ایشان هم خاطرهای را که مربوط به آقا امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف دارند با من در میان بگذارند، مطلبی را که من برای ایشان بیان کردم این بود:
💢 در همان زمان که رژیم شاهنشاهی حاکم بود، به خاطر مخالفت های ما با اعمال رژیم، جمعی از دوستان زندانی و بعضی اعدام و جمعی هم فراری بودند. این جانب به مسجد جمکران پناه آورده و از آقا امام زمان خواستم واسطه شوند تا خداوند مرا از این مهلکه نجات دهد.
💢شبی در خواب دیدم، در بیابانی سرگردانم و نمیدانم از کجا بروم، چون اطرافم را مأموران گرفتهاند، در همان حال متوجّه شدم که جوانی خوش سیما و نورانی در مقابلم قرار دارد و پرسیدند: «چرا سرگردانی؟» گفتم: «مأموران ساواک در تعقیبم هستند و میخواهند مرا دستگیر نمایند.» آن جوان نورانی فرمودند: «وحشت نداشته باش! کلماتی را که به شما میگویم و ذکری را که به شما یاد میدهم بگویید تا نجات پیدا کنید.» خوشحال شدم و پرسیدم: «چه بگویم؟» فرمود بگو: ...
🌷خوشحال شدم و پرسیدم: «چه بگویم؟» فرمود بگو: «یا محمّد یا علیّ و یا فاطمة یا صاحب الزّمان ادرکنی و لا تهلکنی.»
پرسیدم: «خاصیّت آن چیست؟» فرمود: «با گفتن این ذکر از دست اینها نجات پیدا میکنی.» و من دیگر آقا را ندیدم.
💢در فکر بودم که این آقا از کجا آمد و چگونه سریع غایب شدند؟ لحظهای گذشت، دیدم شخص قوی و نیرومندی که مثل نطنزیها لباس پوشیده بود، در مقابلم قرار گرفت و گفت: «چرا پریشانی؟» همان مطالب را به ایشان گفتم و اضافه کردم که: «الان جوان با صفایی آمدند و به من این ذکر را تعلیم نمود و من هم آن ذکر را گفتم که شما آمدید.» آن شخص گفت: «من مأمورم تو را نجات بدهم و به منزل برسانم.» گفتم: «منزل را میدانم، لکن مأمورهای اطراف نمیگذارند.» بیلی به دست داشتند، به من فرمودند: «با این بیل به اطراف خود، به طرف مأموران، دور بزن.» و بعد فرمود: «به زمین بزن!» بیل را به زمین زدم، یک وقت متوجّه شدم همهٔ مأموران اسلحه را انداخته و پا به فرار گذاشتند. به آن آقا گفتم: «این ذکر عجب اثری داشت.» فرمود: «آری! به این مطلب کاری نداشته باش.» ...
💢 بیل را به دوش خود گرفته، فرمودند: «برویم تا من شما را به منزل برسانم.» چند قدمی که برداشتم، متوجّه شدم به تهران، خیابان بوذر جمهری، کوچهٔ حکیم، که منزل ما آن وقت آنجا بود، رسیدیم. به اتّفاق ایشان طرف منزل آمدیم، از ایشان خواستم که به منزل بیایند، فرمودند: «مأموریتی دارم که باید دنبال آن مأموریت بروم.» بدون اینکه زنگ بزنند، درب باز شد و من وارد منزل شدم و از خواب بیدار شدم. به شخص معبّری مراجعه و موضوع را در میان گذاشتم ایشان فرمود: «حکم دستگیری شما داده شده و باید مدّتی مخفی باشید.» من هم به مسجد جمکران پناه آورده مدّتی اینجا ماندم و مأمورانی که در تعقیب من بودند مأیوس شدند و منصرف گشتند و من با خاطر جمعی برگشتم و از این مهلکه به برکت آقا امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف و ذکر مخصوصی که در هیچ کتابی ندیده بودم، نجات پیدا کردم.
📚 [نویسنده گوید: داستان جالبی در رابطه با این ذکر مخصوص از کتاب عبقری الحسان، مرحوم نهاوندی در همین جلد شیفتگان حضرت مهدی علیهالسّلام ص 127 نوشته شده است، طالبین غفلت نفرمایند.] ؛ شیفتگان حضرت مهدی علیهالسّلام ج 2، ص 86؛ ملاقات با امام زمان علیهالسّلام در مسجد مقدس جمکران، ص 202 الی 204
💠اَللّهمّ عجّل لولیّک الفرج💠
👈 ادامه دارد....
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂@shamimmarefat5
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼