eitaa logo
-شَـــمیم ظُـــهور-
1.5هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
164 فایل
بھ نام نامے آفریدگار زمین و آسمانها✨ +خدایا ظُهور ولیعصر را نزدیک فرما :) ⁦🤲🏻⁩ 《شࢪو؏ نوکریمون 《¹⁴⁰¹/¹/²⁰》 کپی؟کل کانال کپی نشه :)
مشاهده در ایتا
دانلود
〔♥️🌿〕
{💚🌱} فڪر ڪن یڪۍقورمه سبزۍرو بزاره لاۍنون باگت بخوره یا مثلاً رو آبگوشت پنیر پیتزا بریزه! تاحالادیدۍیه فوتبالیست معروف با دمپایۍلاانگشتۍبره وسط زمین؟ هیچ ڪدومش تو مغزت جا نشد ؟🙄 عجیب و مسخرس؟😒 اره همینطوره....👌 عجیب و مسخرس.... درست مثل دخترۍڪه چادر میپوشه با رژ لب صورتۍ ! 💄 درست مثل یه دختر محجبه با یڪ خط چشم گربه اۍ😕 اره اینطوریاس!!
•||• انگار نه انگار...💔:)
🌱😌✨ بعد از عمل كه بهوش مياى تشنه‌اى ولى بهت آب نميدن تا وقتش نرسه، چون بالا ميارى! ميخوام بگم: رسيدن به چيزى كه هنوز وقتش نرسيده باعث ميشه بالا بياريش:))) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
-شَـــمیم ظُـــهور-
﷽ #رمان #پارت_شانزدهم #اعجاز_خاک به اتاق خودم رفتم تا کمی استراحت کنم. کت و شلوارم رو که مثل لباس آ
دندان اون پسر بچه اصفهانی رو که پر کردم دیگه کاری نداشتم. می‌خواستم در این فرصت به منصوره زنگ بزنم و بگم که دیگه سراغ همسایشون نره، ولی گفتم خوبه بازم کمی صبر کنم. به ذهنم اومد که زنگی به حاج آقا عبدالحسینی بزنم و از اون استخاره ای بگیرم. روحانی باصفایی بود. از دانشگاه با او آشنا شده بودم. به ما درس معارف می‌گفت. چند بار برام استخاره گرفته بود. واقعاً استخاره های قشنگی میگرفت، انگار از نیت آدم خبر داشت. نیم ساعت صبر کردم تا مطمئن بشم از کلاس دانشگاه بیرون اومده و به اتاق اساتید رفته. به دانشگاه که زنگ زدم یکی از اساتید گوشی تلفن رو برداشت، گفتم: ببخشید با حاج آقا عبدالحسینی کار داشتم. _حاج آقا تشریف ندارند😕 می خواستم گوشی رو بزارم که خودش یک دفعه گفت: آقا می بخشید حاج آقا اومدن، همین الان اومدن. وقتی حاج آقا گوشی رو گرفت گفتم:حاج آقا عبدالحسینی؟🤔 _بله بفرمایید. _حاج آقا من شریفی هستم، سید مجتبی شریفی. _به‌به، آقای دکتر شریفی، حالت چطوره؟😊 _خیلی ممنون. _چی کار می کنی، خوبی؟ _ممنون استاد. _دیروز پریروز دکتر احمدی رو توی خیابون دیدم سراغت رو از ایشون گرفتم. _شما لطف دارید، همیشه به یاد شما هستیم، راستش حاج آقا خیلی مزاحم نمیشم یه استخاره می خواستم به شوخی گفت: استخاره خوب می خوای یا استخاره بعد؟😆 _ قبل از اینکه همه استخاره هاتون بد می اومد نمی دونم هنوز هم همونطور استخاره می گیرید یا نه. حاج آقا زد زیر خنده😂 و وقتی خنده ی محبت آمیز و قشنگش تموم شد گفت: آقا سید همه فکرهاتو کردی؟ میدونی که استخاره آخرین راهه. _بله، واقعا متحیرم _بسیار خب پس نیت کن. کمی صبر کردم از روی قرآن آیه ای رو خوند و گفت آقا مجتبی واقعاً شرمنده‌ام، این دفعه هم استخاره بده🤦🏼‍♂ به کاری که کراهت داری اقدام نکن، پشیمونی داره. _حالا راستی راستی بده؟ _عرض کردم پشیمونی داره. _خب حاج آقا، خیلی ممنون، انشالله یک روز میام دانشگاه خدمتتون. _تشریف بیاورید، خوشحال می‌شم. _خدا حافظ. _خدا نگهدار. ادامه دارد...🌸
می خواستم همون موقع به منصوره زنگ بزنم و خیالش رو راحت کنم😁 اما گفتم حالا که عجله ای نیست خونه که رفتم زنگ میزنم. طبق معمول بعد از ظهر به خونه برگشتم.اون روز پدرم زودتر از همیشه به خونه اومده بود. من که وارد شدم و سلام کردم، خیلی سرد به سلامم جواب داد. با گوشه چشمش هم نگاه معناداری بهم کرد. فهمیدم هنوز هم از اینکه ازدواج با سپیده رو قبول نکردم ناراحته. شاید توی دلش میگفت: نه گذاشت ما کاری بکنیم نه خودش عرضه داره کاری کنه. داشتم لباس هامو عوض میکردم که مادرم صدا زد:«مجتبی تلفن رو بردار، منصورست». میدونستم چیکار داره. میخواست درباره دختر همسایشون صحبت کنه: _الو، مجتبی سلام _علیک سلام _چطوری، فکرهاتو کردی؟ _آره _خب چیکار کنیم؟ _راستش من خیلی مایل نیستم این مورد رو دنبال کنی، استخاره هم کردم بد اومد. از حرف من خیلی جا خورد. با تعجب و ناراحتی گفت: آخه چرا، خانواده به این خوبی اشکالش کجاست؟ _اشکالی نداره، ولی من نمیتونم توقعات اونارو براورده کنم🙄 _چه توقعاتی؟ _خب مگه نشنیدی چی میگفتن؟ من از کجا خونه شخصی بیارم؟😐 _مجتبی، اینا قابل حله. تو میدونی بابا هرکاری بخوای برات میکنه. با کمی تندی و ناراحتی گفتم: چندساله بابا طبقه بالا رو درست کرده به امید این که من اون جا زندگی کنم، حالا بیام بگم برو برام خونه بخر، این که درست نیست😑 بنده خدا این همه خرج تحصیل من کرده، خرج درست کردن طبقه بالا کرده، من نمیتونم خرج جدیدی به بابا تحمیل کنم! _خب چه اشکالی داره!؟ _اصلا اگه بابا هم راضی بشه خونه ای برای من بخره من قبول نمیکنم😊 مگه نشنیدی آقای علوی چه حرف هایی میزد، چه سوال هایی میکرد؟ از من میپرسید ماشین داری یا نه. مگه هر جوونی که میره خواستگاری باید ماشین داشته باشه، خونه داشته باشه؟ من با این توقعات نمیتونم زندگیمو شروع کنم ادامه دارد...🌸
پروفایل‌غدیر🌱^^
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا