(آیینه ی عبرت)
از کاخ سخن ، پایهگذاران همه رفتند
وز بزم ادب ، مشعلهداران همه رفتند
افسوس! که از طرفِ گلستانِ معانی
با داغِ درون، لاله عِذاران همه رفتند
از قهرِ خزان ِ اَجل از گلشن دانش _
مرغان سخنگوی و هَزاران همه رفتند
بس غنچه که در حال شکوفایی و نزهت
از بَد سَری و کینهی خاران همه رفتند
صدحیف که از گلشن علم و ادب و نظم
اربابِ سخن ، سوی مزاران همه رفتند
مرغان خوش اَلحان چو برفتند ازین باغ
زی روضهی جاوید ، نگاران همه رفتند
چنگیزِ اجل تاخت چو بر کشور عرفان
مردان حق از جهل تتاران همه رفتند
خاتم صفتان در کف اهریمن بیداد
گوهرمنشان، گنج مداران همه رفتند
پژمان و امیری و رهی ، نوح و اوستا
پژمان شده در فصل بهاران همه رفتند
از رحلت استاد گرانمایهی تبریز...
مردان ادب ، تعزیهداران همه رفتند
از شهر چو یار ادب و شعر و سخن رفت
بس یار که از شهر و دیاران همه رفتند
بس شاعر باهر ز جهان رفت و رود نیز
گویند سپس ، نادرهکاران همه رفتند
بس زبدهسرایان که ازین خاک بر افلاک
چون گنج ، ز بدخویی ماران همه رفتند
محفوظ بسا مانده زرِ قلب و دریغا
با دزد اجل، پاک عیاران همه رفتند
ما نیز رویم از پی آنان و پس از ما
گویند که آن زار و نزاران همه رفتند
ما ، مانده به ره ، همقدم خار مغیلان
وآن راهروان ، راهسپاران همه رفتند
ماییم چنان زورق وامانده به گرداب
آنان به سلامت به کناران همه رفتند
ماندند صبوران بلا دیده ، بناچار...
آن فرقهی بیصبر و قراران همه رفتند
این میکده را نشئه و مستی چو ندیدند
خُم ها بشِکستند و خماران همه رفتند
آوخ ! که نهادند بهجا محنت و اندوه
وآن مجمع اندوهگساران همه رفتند
ای همسفر این بیشه خطرخیز بود هان!
زین خِطّه، بسی شیرشکاران همه رفتند
ای خسته پیاده! مشوی غَرّه، کزین دشت
رخ مات شده شاهسواران همه رفتند
هان! فاعتبروا یا اولوالابصار! کز این مُلک
آن آینهی عبرت یاران همه رفتند
وقت است که عبرت ز چنان ضایعه گیریم
زآن پس که چنان نیک شعاران همه رفتند
(شمس قمی) این پیرو آن شعر "بهار" است
" کز مُلکِ ادب ، حکم گذاران همه رفتند "
شادروان سید علیرضا شمس قمی
#شمس_قمی
eitaa.com/shamssaghi
#عید_قربان
عید قربان است و باید جان کنم قربان او
تا ز قربانی و هم جان ، گردم از قربان او
گوسپند و گاو و اُشتر از چه قربانی کنند
صد هزاران جان نباشد لایق قربان او
جان فدای جان آن جانانه کز جانبازی اش
گوسپندش گشته قربان چون تویی جانان او
خونبهای جان اسماعیل اگر شد گوسپند
گو : سِپند جان بسوزد چشم بد از جان او
چون ز چوگان وفا ، گویِ محبّت میبَرد
گویِ سر ؛ بسیار افتد در خم چوگان او
مقصد از طوف و صفا و مروه، عرفات و منا
عاشقان را درکِ عشق اوست با عرفان او
خانه را بگذار و درکِ فیض صاحبخانه کن
حاصل حج، قربِ یزدان است نی قربان او
چون ز لِلهُ عَلَی النّاس استطاعت یافتی
راز حج البیت، مکتوم است در فرمان او
زآنکه حج با امر حق واجب بوَد نی عزم خلق
ترک باطل کن چو کردی رمیْ، بر شیطان او
گر عنان نفس، بعد از این دهی در دست وی
در حقیقت میشوی خود سلسله جنبان او
(شمس قم) قربانی حق کن وجود خویش را
تا که در محشر ، بگردی لایق احسان او...
شادروان سید علیرضا شمس قمی
#شمس_قمی
eitaa.com/shamssaghi
(مهربانی)
میتوان تسخیر کرد از مهربانی یار را
مهربانی، یار سازد دشمن غدّار را
دشمن از احسان و نیکی دوست گردد عاقبت
یارِ انسان میکند احسان، سگ خونخوار را
از مَحبّت، دیو و دد گردد مطیع آدمی
نرمخویی آرد از سوراخ ، بیرون مار را
تا بچیند پنجهی گلچین گلی از گلسِتان
لاجرم باید ببیند جور صدها خار را
صحت بیمار را خواهان اگر باشد طبیب
میکند از جان تحمل، نالهی بیمار را
کاروان آسان به مقصد میرسد اما اگر
نرم پوید چون رهِ هموار، ناهموار را
شاهد صلح آن کسی گیرد در آغوش مراد
کز اوَل پوید به نرمی عرصهی پیکار را
مِهر اُستادی اگر باشد معلّم را به دل
زودتر بخشد اثر در طفل، علم و کار را
نرمگویی چیره خواهد شد به الفاظ خشن
نرمش آب آخِر از جا بر کند احجار را
صحبت نیکان، بَدان را زود رسوا میکند
لطفِ گل، ثابت کند اصل پلید خار را
(شمس قم) شعرت اگر خواهی به دل بخشد اثر
کن رعایت لطف طبع و نرمی گفتار را
شادروان سید علیرضا شمس قمی
#شمس_قمی
eitaa.com/shamssaghi
(مرده پرستان)
سرشکــم از ســـتمِ روزگـــار میریزد
که خونِ دل بوَد از جور یــار میریزد
به زندگی نکند گر وفا ، بوَد چون خار
گلی که یــار ، به سـنگ مــزار میریزد
شادروان سید علیرضا شمس قمی
#شمس_قمی
@shamseqomi
#رباعی
احمــد چو به امـر خـالق حیّ قــدیــر
مأمور به نصب جانشین شد به غـدیر
فرمود پس از من این علی، بن عم من
بر جملهی مؤمنین، ولی است و امیــر
شادروان سید علیرضا شمس قمی
#شمس_قمی
eitaa.com/shamseqomi
« صنعت تقسیم »
#شعر_ادیبانه
به نظم و شعر ادیبانه لازم است سه کار
یکم فنون و دوم نسبت و سوم پندار
فنون و نسبت و پندار را سزد در پی
یکم بیان و دوم پاکی و سوم معیار
بیان و پاکی و معیار را بوَد شایان
یکم قیاس و دوم دقّت و سوم اظهار
قیاس و دقت و اظهار را شود لازم
یکم کلام و دوم معنی و سوم گفتار
کلام و معنی و گفتار را سه فن باید
یکم بدیع و دوم صنعت و سوم هنجار
بدیع و صنعت و هنجار را کند کامل
یکم مداد و دوم دفتر و سوم اشعار
مداد و دفتر و اشعار (شمس قم) دارد
یکم مقام و دوم شهرت و سوم مقدار
شادروان سید علیرضا شمس قمی
1337
#شمس_قمی
eitaa.com/shamseqomi