eitaa logo
شراب و ابریشم...
2.7هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
497 ویدیو
8 فایل
تنفس در هوای واژه‌ها اینجا هر چه که هست دستنوشته‌های شخصی من است، لطفا فقط با نام خودم و لینک کانالم نشر بدهید. امضا: ملیحه سادات مهدوی| @mehmane_quran مدیر و بنیانگذار مؤسسه شراب و ابریشم نویسنده‌ی کتاب #من_اگر_روضه‌خوان_بودم مدرس دانشگاه مربی نوجوان
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من اگر روضه‌خوان بودم برای شام غریبان قرارِ جلسه را جایی بیرون شهر می‌گذاشتم، وسط یک تکه بیابانِ تاریک، کنار جاده‌. بیابان همینجوریش هول دارد. شب هم که باشد دیگر جای خود دارد. می‌گفتم حاشیه‌ی جاده موکت پهن کنند، تا رد نور و صدای ماشین‌هایی که گاه و بی‌گاه از آن طرفها عبور می‌کنند، فضا را وهم‌آورتر کند! مستمعهایم را برمی‌داشتم و با خودم می‌آوردم توی بیابان و می‌گذاشتم سُکر و سکوتِ صحرا رعب به دلشان بیندازد. شام غریبان را نمی‌شود توی حسینیه گرفت، آخر برای آدمهایی که وسط بیابان نباشند چطوری باید روضه‌ی بیابان خواند؟ برای زنهایی که خیالشان از بابت فرزندها تخت باشد چطور باید روضه‌ی اضطرابِ مادرها خواند؟ جمعیتی را که هیچ دلهره و هیچ ترسی ندارند چطور باید برای ترسیده‌ها گریاند؟ دلِ زنهای تکیه داده به پشتی و صندلی را چطور می‌شود با یاد زنهای تکیه زده به چوبهای نیم‌سوخته سوزاند؟ آدمهای زیر یک سقف امن را چطور می‌شود به یاد آواره‌های وسط یک بیابان گریاند؟ مستمع‌ها را میاوردم توی بیابان و می‌گفتم مثل امشبی یک جایی شبیه اینجا، هشتاد زن و بچه‌ی داغ‌دیده‌ی لطمه‌خورده‌ی آواره را زینب از دور تا دور دشت جمع کرده و زیر یک چادر نیم‌سوخته پناه داده، این‌ بچه‌های زخمی، این زن‌های شلاق‌خورده، این طفلهای ترسیده، این مخدره‌های آسیب‌دیده، این حرم غارت‌زده، این لشکر شکست‌خورده، این لب‌های ترک‌برداشته، این پاهای تاول‌زده، این جان‌های رمق از دست‌داده، این آدمهای مصیبت‌دیده، این‌ها را همه باید زینب تیمار می‌کرده، باید نفر به نفر تسکینشان می‌داده، باید تسلیِ قلبِ مادرها می‌شده، باید بچه‌ها را آرام می‌کرده، تازه باید بیرون خیمه را هم می‌پاییده و نگهبانی می‌داده... باید از فرات هم آب می‌آورده و به این آدمهای از هم‌پاشیده می‌نوشانده، باید توی این فاصله که تا لب فرات می‌رفته حواسش به قهقه‌ی دشمن هم می‌بوده که یه وقت دوباره سمت حرم خیز نگیرد، تازه باید لحظه لحظه حرارتِ تنِ زین‌العابدین را هم می‌سنجیده که یک موقع زیر تب از دست نرود. باید بچه‌ها را در آغوش می‌گرفته شاید کمی آرام شوند، باید زنها را دلداری می‌داده شاید کمتر بی‌تاب شوند. بعد همانطور که اشک امانم را بریده بود می‌گفتم همه‌ی این زنها که از قبیلِ زینب و رباب و سکینه نبودند، خیلی‌هایشان زن و بچه‌ی اصحاب بودند، همین زنهای معمولیِ شهر که کمتر صبوری بلدند، کمتر از عهده‌ی اشکها و غمهای خودشان برمی‌آیند، بار همه‌ی اینها را زینب به دوش کشیده، زینبی که خودش نباید اشک می‌ریخته، آخر چشم همه‌ی این هشتاد و چند زن و بچه دنبال زینب بوده، کافی بوده زینب یک ذره ضعف نشان بدهد تا اینها همه فرو بریزند. امشب را زینب چطور به صبح رسانده؟ چطور اینهمه زن و بچه‌ی بی‌تاب را آرام کرده؟ اینها را می‌گفتم و می‌گذاشتم اهل مجلسم چند دقیقه فقط به گریه‌های بی‌تاب سرکنند. نگاهشان را سمت بیابان بچرخانند و از خودشان بپرسند یک زن وسط یک بیابان چطور از عهده‌ی اینهمه برآمده؟! خوب که گریه‌هایشان را کردند باز ادامه می‌دادم کاش فقط همین یک شب بود، کاش فقط غصه‌ی جراحتهای همان یک عصر بود... تازه صبح یازدهم که حرامی‌ها شتر بی‌جهاز آورده‌اند زینب این هشتاد و چند نفر را دانه دانه بر مرکب نشانده، حساب کنید فقط همین یک کار چقدر توان از زینب برده؟ چقدر آب دهانش را خشکانده؟ تازه اینها هنوز شروع واقعه بوده، این کاروان باید چهل منزل می‌رفته، زینب باید چهل منزل هر چه حادثه گرد این کاروان بوده را به دوش می‌کشیده، جای همه‌ی‌شان کتک می‌خورده، خواب به چشمش حرام می‌کرده، گرسنگی و تشنگی به جان می‌خریده، باید خودش را سپر همه‌ی بلاها می‌کرده... با خودتان حساب کنید زینب چطوری اینهمه را از سرگذرانده؟! بعد همینجور که اشک می‌ریختم از جا برمی‌خاستم رو به بیابان با گریه‌های بلند می‌گفتم یک جایی شبیه اینجا، نَه خیلی بدتر و ترسناک‌تر از اینجا زن و بچه‌ی ابی‌عبدالله آواره و بی‌کس شب را سرکرده‌اند، گِل به سر بگیرید و برای بچه‌های حسین از غصه بمیرید... اینها را می‌گفتم و می‌رفتم سمتِ تاریکی تا مستمعها هم از جا برخیزند و همان حوالی پراکنده شوند، هر کدام نزدیک یک بوته خار بنشینند و تا خود صبح دم یا زینب بگیرند... ✍ملیحه سادات مهدوی اجر این روضه و اشکهایش تقدیم به آن مجلل‌بانویی که ابی‌عبدالله به قنوت نماز شبِ او توسل جسته... https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a ❌ با احترام به جهت رعایت حق مولف نشر مطالب بدون نام نویسنده و لینک کانال جایز نیست🙏🌱 @sharaboabrisham
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته. ممنونِ لطفِ پرودگارم که کلمه و عبارت خلق کرد، کلمات رو در قالب ریخت، روضه‌ها رو نازل کرد و در آخر منت بر من گذاشت و از بین تمام صاحبان قلم من رو برگزید و روضه‌ها رو سپرد دست من تا من به عزادارهای اباعبدالله برسونم. الحمدلله رب العالمین. اجر اولین روضه‌ی اولین شب رو تقدیم کردم به پدر و مادرم و بعد از اون هر شب یک تقدیمیه داشتم. حالا یک بار دیگه از اول تا آخرِ نوشته‌های این ایام رو تقدیم می‌کنم اول از همه به بانو خدیجه کبری سلام‌الله علیها که عالم هر چه دارد از پر چادر خدیجه دارد بعد به صاحب‌عزای اصلی، صاحب همه‌ی عصرها و زمانها، امام زمان جانم. بعد به امام خمینی که نفس به نفسم رو مدیون خمینی و انقلابِ گرامیش هستم. و بعد هم باز و باز به پدر و مادرم که همه چیزم رو مدیونشون هستم.💚 البته لازمه بگم الحمدلله رب‌العالمین پدر و مادرم در قید حیات هستند، قرار نیست تقدیم کردن ثواب کارها فقط به اموات باشه! اتفاقا تقدیمیه برای زندگان خیلی ارزشمندتره. ممنونم از همه‌ی عزیزانی که این مدت برای تقدیر از من دعاگوی پدر و مادرم بودند.🙏 رحمت به شیر مادر و نان حلال پدرم که مرا روضه‌خوان حسین کرد. ان‌شاالله تا پایان ماه صفر نوشته‌های حسینی ادامه دارند. البته با سبک و سیاقهای دیگر. با احترام ملیحه سادات مهدوی: دستبوس و کفش‌جفت‌کنِ عزادارهای اباعبدالله @sharaboabrisham
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و روشنی🌱 الحمدلله رب‌العالمین که یک دهه‌ی محرم به ما ارزانی شد و نفس زدن در عزای حسینی روزی ما شد. اول صبح یازدهم یادی کنیم از همه‌ی آنها که برای رسیدن محرم به ما رنجها بردند و زحمتها کشیدند: همه‌ی مادرها و پدرهایی که ما را با محبت اهل‌بیت آشنا کردند. همه‌ی مادربزرگهایی که این ایام روی تنورها را می‌پوشاندند، دیگها را چپه می‌گذاشتند، حناها و سفیدآبها را در پستویی پنهان می‌کردند و نسل به نسل حرمت‌داری یادمان دادند. همه‌ی پدربزرگهایی که مقید بودند مشکی بپوشند، گِل به سر بگیرند و این روزها خنده به لب نیاورند. همه‌ی آنهایی که از گذر تاریخ سینه به سینه یاد حسین را به ما رسانده‌اند. همه‌ی آنهایی که صَدّام زبان و دست و گوش و پایشان را برید ولی دست از زیارت کربلا نکشیدند و از بیابانها و گریزگاهها خودشان را به کربلا رساندند و راه برای ما هموار کردند. همه‌ی آنهایی که در اختناق و فشار دوره‌ی پهلویِ اول زیر چکمه‌های پاسبانهای شهربانی جان دادند اما ذکر حسین را رها نکردند. همه‌ی آن گردانندگانِ تکیه‌ها و حسینیه‌های زیرزمینیِ دوره‌ی رضاخانی. همه‌ی آنهایی که وقت اِشغالِ وطن زیر یوغ استمعار باز دم حسین گرفتند و اجازه ندادند علم‌ها و کتل‌ها زیر یورش قوای روس و انگلیس لگدمال شوند. همه‌ی آنهایی که در دوره‌ی اختناق خلافت عباسی در ملاقاتهای پنهانی با امام جعفر صادق از ایشان نسخه‌های تشیع را گرفتند و حقیقت کربلا را زنده نگه داشتند. همه‌ی آنهایی که در زندانهای متوکل به دار آویخته شدند اما مقابل خلیفه‌ی عباسی ایستادند تا نگذارند بقعه‌ی حسین را به آب ببندد و شخم بزند! همه‌ی آن شیعیانی که صدای ناله‌هایشان از لای جرز دیوارهایی که حجاج‌ابن‌یوسف با گوشت و تنِ محبین حسین بنا کرده بود شنیده می‌شد و آواز لبیک یا حسین‌شان از بالای مناره‌ای که حجاج از سرهای بریده‌ی شیعیان بالا برده بلند بود. همه‌ی آنهایی که در مبارزه‌ای سخت، رنجِ این ۱۴۰۰ سال را به دوش کشیدند تا نگذارند دمی یاد و نام حسین خاموش شود. همه‌ی شهدا از شهدای فخ تا شهدای انقلاب و جنگ تحمیلی، دانه‌دانه قیام‌کنندگانِ تاریخ از زید شهید تا امام خمینی که به خونخواهی حسین قیام کردند تا نگذارند یاد حسین به دست اموی‌ها و عباسی‌ها خاموش شود. روضه‌ی صبح یازدهم باشد برای یاد کردن از همه‌ی آن جانهای شریفی که در خاک شدند و همه‌چیز را فراهم کردند تا حالا ما در مهیاترین شرایطِ تاریخ به عزای حسین بنشینیم. همه‌ی آن نگاههای حسرت‌زده‌ای که حالا از برزخ به تماشای ما نشسته‌اند و تمنای یک یا حسین دارند که نثار روحشان شود. آدم واقعا صبح یازدهم بعد از یک دهه عزاداری، باید یک فرصتی به خودش بدهد و به این پیچ و خم تاریخ فکر کند، نفسی بکشد و به یاد همه‌ی رفته‌ها اشکی بریزد و از اباعبدالله تمنا کند همه‌ی آنها را بر سفره‌ی کرمش میهمان کند و برای روزگاری هم که دیگر خودش در این دنیا نباشد، بخواهد که ابی‌عبدالله مرحمت کند و یادش را در دلی بیندازد... روا مباد که دنیا محرم‌هایی به خود ببیند و حتی قدر یک یاد، اسم ما در آن نباشد... همه‌ی آنهایی را که عمری یاد و نام حسین را زنده نگه داشتند و حالا چهره در خاک بردند، به ذکر صلوات و فاتحه‌ای شاد کنیم.🙏 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ✍ملیحه سادات مهدوی @sharaboabrisham
هر سال یازدهم محرم حوالیِ ساعت ۹ پاشنه‌ی درِ مسجدِ نخلِ سیدها می‌چرخد و روضه‌ی صبحِ یازدهم، با آن آداب و مناسکِ خاصِ اجدادی‌مان برگزار می‌شود! مسجدی که کل مساحتش یک فرش سه در چار هم نمی‌شود، و پای نخلی که به اسم سیدها سند خورده، ریشه دوانده و کسی دقیق نمی‌داند اول نخل بوده و بعد مسجد بنا شده یا اول مسجد بوده و بعد جایگاه نخل را بیخِ دیوارِ مسجد زده‌اند! تنها چیز معلوم، این است که شصت_هفتاد سال اخیر، مسجد، صبح یازدهم‌ها دست ما بوده! ما مهدوی‌ها! و یکی دو نسل قبلِ ما که آقازاده‌های زمان خودشان بوده‌اند، ثروتمندان و تحصیلکرده‌ها و تنها اروپا رفته‌های شهر، بنای این روضه را گذاشته‌اند، با قهوه‌هایی که سوغات فرنگ بوده! از همان زمان، هرگز نه روضه‌ی صبح یازدهم تعطیل شده و نه قهوه‌ای که حتما باید صبح زود بعد از قرائت زیارت عاشورایی که به جانِ قهوه و قُل‌قُلِ سماور ریخته بودند دم می‌شد و نه حتی فنجانِ اصلِ گل‌قرمزش قضا شده! روضه هم که می‌گویم منظورم یک مجلسِ بزرگِ پرمهمان نیست! شهر ما روز یازدهم شبیه‌خوانی مرسوم است و جایی روضه‌خوانی نیست، اهالی همه صبح تا غروبِ یازدهمشان را پای تعزیه هستند، جایی روضه نیست، اِلا همین مسجدِ پانخل. یک روضه‌ی جمع و جور، که قدیمها چند سید را دور هم جمع می‌کرده تا برای اسیریِ خاتونِ کربلا گریه کنند! برای پذیرایی هم حتما باید کنار چای، قهوه هم می‌آورده‌اند، با فنجان، روی سینیِ کوچکِ مسی و برای هر نفر یک قندان نقره که با نباتِ اعلای زعفرانی پر شده بود! بالاخره آقازادگی هم آدابی دارد دیگر! این روضه و روضه‌ی روایت هفتاد و پنج روز، میراثِ جامانده برای ماست البته منهای آن ثروتِ کذایی! من این مسجد و روضه‌ی یازدهمش را همیشه دوست داشتم، با آن حال و هوای غریب و خلوتیِ مجلس و طعمِ خاصِ قهوه‌اش! از آن مجلس‌هایی بود که خودت میفهمی عنایتِ خاصی به آن هست... امروز پیش خودم فکر می‌کردم لابد آن زمان‌ها، وقتی دور هم جمع می‌شدند، منبری که روضه‌اش را خوانده و ساعتِ آوردنِ قهوه رسیده بود، تازه سیدها گُر می‌گرفته‌اند و صدای گریه‌شان بالا می‌رفته! خادمِ آقا، سینیِ مسی و قندان نقره و فنجان قهوه را با صد احترام و تعظیم که می‌گذاشته پیشِ رویشان، از همان مکنت و جلال، روضه‌ای بساط می‌کردند و گریه‌ای راه‌ می‌انداختند آن سرش ناپیدا! . یکی از جمع، که آمد و رفتِ خادم را از اول زیر نظر داشت، آرام می‌گفت: عمه‌ی ما را احترام نکردند، عمه‌ی محترمِ ما را احترام نکردند... شانه‌ها که می‌لرزید، دیگری زمزمه می‌کرد، کاش فقط احترام نکرده بودند، پشت‌بندش یکی به گریه می‌گفت: کاش، کاش... سیدی که سِنَش از دیگران بیشتر بود و صورتش از همه به اشک خیس‌تر، همانطور که چانه‌اش می‌لرزید تکه نباتی از قندان برمی‌داشت: از این نبات شیرین‌تر بودند، از گل نازک‌تر، یتیم‌بچه‌های اباعبدالله... حرفش را تمام نکرده از آنطرف پرده، صدای شیون بلند می‌شد، و باز یکی از این طرفِ پرده می‌گفت: عمه‌ی ما اجازه‌ی شیون هم نداشت و گریه‌ها بالا می‌گرفت... یکی هم که بین گریه‌ها، تکه نباتی بی اختیار از دستش افتاده بود توی استکان همانطور که چشمش به استکان و نبات بود میگفت: کسی نبود، دل‌ضعفه‌ی بچه‌های جَدّ غریبِ ما را با همین تکه‌نبات جواب بدهد! دیگری صدا بلند می‌کرد: به ضرب سیلی جواب دادند، به ضرب شلاق... مطمئنم مجلسِ آنها بیشتر از هر مجلسی گریه داشته، آخر روضه‌ها برای نازپروده‌ها گرانترند! به خودشان نگاه می‌کنند، می‌بینند تابِ زیر آفتاب ماندن ندارند، تاب اخم دیدن، تاب هتاکی شنیدن... بعد حساب می‌کنند ما کجا و نازدانه‌های اباعبدالله کجا؟ ما کجا و زینب خاتون کجا؟ بعد باز حساب می‌کنند زینب کجا و بند اسارت کجا... و با همین حساب و کتابها، بی منبر و بی روضه، یک حسینیه اشک می‌ریزند... روضه‌ی صبح یازدهم، از حیثِ غربت هم شده، از آن روضه‌های عنایتی‌ست از آن مجلس‌های نظرکرده... عمه‌ی ما حتی روضه‌اش هم غریب است... ✍ملیحه سادات مهدوی 🌱https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
روضه‌های دهه‌ی اول محرم سلام و ادب جهت دسترسی آسونتر شما عزیزان به روضه‌های این ده شب لینک مطالب تقدیم شما.🌱 با کلیک روی آبیها مطلب براتون باز میشه🙏 📍با احترام نشر بدون نام نویسنده و آدرس کانال جایز نیست📍 شب اول محرم ( روضه‌ی حضرت زینب) شب دوم محرم ( روضه‌ی ورود به کربلا) شب سوم محرم (روضه‌ی حضرت رقیه) شب چهارم محرم (روضه‌ی جناب حر) شب پنجم محرم (روضه‌ی حضرت عبدالله) شب ششم محرم (روضه‌ی حضرت قاسم) شب هفتم محرم (روضه‌ی حضرت علی‌اصغر) شب هشتم محرم (روضه‌ی حضرت علی‌اکبر) شب نهم محرم (روضه‌ی حضرت عباس) شب دهم محرم (روضه‌ی اباعبدالله ) شب یازدهم محرم (روضه‌ی شام غریبان) روضه‌ی ساعت پنج صبح روضه‌ی ساعت یازده صبح روضه‌ی سر ظهر روضه‌ی صبح تاسوعا روضه‌ی پنجم محرم مادر_پسری روضه‌ی صبح یازدهم یادبود حسینی‌های تاریخ ✋سلام بر اقامه‌کنندگان عزای حسینی 🔸تقدیم‌نامه 🔴 رعایت حق مؤلف تمام این مطالب دستنوشته‌های شخصی بنده ملیحه سادات مهدوی هست که نسبت به نشر آثارم بدون نام خودم و لینک کانالم هیچ‌گونه رضایتی ندارم.🙏 لطفا لینک رعایت حق مولف و چند مطلبی که در این رابطه گذاشتم رو هم ملاحظه بفرمایید.🙏 التماس دعا دستبوس و کفش‌جفت‌کن‌ِ عزادارن حسینی ملیحه سادات مهدوی راستی! شراب و ابریشم اقتباس از آیه‌ی ۲۱ سوره انسانه اونجا که میگه بهشتیان از جامهای شراب طهور می‌نوشند و جامه‌های ابریشم به تن می‌کنند. زیاد پرسیده بودید راجع به وجه تسمیه کانال. البته این روزها شراب و ابریشم یک حسینیه‌ی مجازیه برای نوشیدن از شرابِ عشقِ اباعبدالله و تکیه زدن به پرده‌های ابریشمِ آويخته از دیوارِ حرمش... همه دعوتند به چند جرعه عشق و چند حَبّه یادِ حسین❤️👇 https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
272.5K
بین تمام پیامهای پر مهرتون از این یکی نشد که بگذرم، بخاطر اون لهجه‌ی قشنگ یزدی و البته اون حجم از محبتی که توی این پیام موج می‌زنه.😍 این مدت به برکت اباعبدالله پیامهای پر مهر زیادی از شما عزیزان دریافت کردم چقدر پیام دادید و گفتید با این نوشته‌ها اشک ریختید، با حضرت زینب ارتباط گرفتید... حتی بعضی‌ها گفتید هیأت هم که می‌رفتید این نوشته‌ها رو می‌خوندید و رزق اشکتون رو از شراب و ابریشم می‌گرفتید‌. واقعا با تمام وجودم ممنونِ لطفِ اباعبدالله هستم. ممنونم از همه‌ی شما عزیزان که با من و نوشته‌هام مهربانید.🙏 ملیحه سادات مهدوی https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا