شراب و ابریشم...
نتونستم مقابل شادیِ این کودک از دیدن غذای بیمارستان، مقاومت کنم😢 اونقدر غذای گرم و خوب به خودش ندیده
خدا خیرتون بده
اجرتون با اباعبدالله
به لطف خدا و با مرحمت شما عزیزان از کل هفت ملیون و دویستی که هزینهی درمانه فقط سه تومن دیگه باقی مونده تا هزینه تکمیل بشه👌
مرحمت بفرمایید پیام رو برای دوستانتون بفرستید انشاالله بتونیم مبلغ رو تکمیل کنیم.🙏
شراب و ابریشم...
خدا خیرتون بده اجرتون با اباعبدالله به لطف خدا و با مرحمت شما عزیزان از کل هفت ملیون و دویستی که ه
❤️لطفا واریز نفرمایید.❤️
الحمدلله رب العالمین
الحمدلله رب العالمین
بلطف اباعبدالله و کرم محبانش هزینهی درمان کودک تکمیل شد.😍
واقعا ممنونم از تکتک شما عزیزان.
اجرتون با بانو زینب کبری سلاماللهعلیها طبیب و پرستار تمامِ زخمخوردههای عالم💚
🌱 @sharaboabrisham
.
.
گردنبند حضرتِ زهرایی شد برای خودش این ماجرای کمکهای پربرکت شما محبان اباعبدالله.🌱
داستان گردنبند پربرکت رو که حتما شنیدید؟ همون گردنبندی که حضرت زهرا به مستمندی هدیه دادند و اون گردنبند دو دست چرخید آخر به دست خود حضرت رسید و در این مسیر چند گره واکرد...
حالا اینجا هم روزی که قرار شد کمک جمع کنیم برای👈 این طفل شیرخواره، چون کارش خیلی اورژانسی بود و باید سریع با بیمارستان تسویه میشد تا عملش انجام بشه، یک عزیزی هزینهی بیمارستان رو قرض داد تا کار بچه راه بیفته و من قرار کردم وقتی پول جمع شد قرض ایشون رو پس بدم.
پول که جمع شد یک نفر از راه رسید و گفت دوست داره کل مبلغ رو پرداخت کنه و وقتی متوجه شد پول جمع شده، پول رو به صندوق امام مجتبی بخشید. صندوقی که👈 اینجا ساز و کارش رو توضیح دادم.(حتما ملاحظه کنید، چون صندوق ما خیلی خاصه❤️.)
پولی که ایشون قول داده بود به صندوق ببخشه یکی دو روز پیش به جای اینکه به صندوق واریز بشه اشتباها به حساب شخصی من واریز شد.
پول تو حسابم بود که موضوع کمک به👈 این کودک پیش اومد و من فوری پول رو پرداخت کردم و کار این کودک هم راه افتاد و باز در کانال شروع کردم به جمع کمک برای بازپرداختِ اون پول به صندوق امام مجتبی.
و بلطف خدا پول خیلی سریع جمع شد.
و اینجوری شد که با یک پول قرضی ادا شد، هزینهی درمان طفل شیرخواری پرداخت شد، هزینهی بیمارستان کودکی تأمین شد و در پایان اصل پول برگشت به حساب صندوق قرضالحسنه تا دست به دست بچرخه و به جای گره از کار یک نفر از کار دهها نفر گره واکنه انشاالله😍
و این تازه برکتِ دست محبان اربابه، حساب کنید برکت دست خود ارباب تا کجاها جاریه💚
الحمدلله رب العالمین
ممنونِ لطفِ اباعبدالله و عزادراهاشم
ملیحه سادات مهدوی
🌱 @sharaboabrisham
هدایت شده از _نوارکاسِت
تو آخرش منو میکشی.._۲۰۲۱_۰۸_۱۰_۲۱_۵۴_۲۹_۱۶۰.mp3
2.02M
گفتی هرکی بیاد کربلا دلش آروم میشه ،
نگفتی دربهدر میشه :)))
- دردِدل | #پیشنهادی
.
سلام
اگه دوست دارید خاطرات زائرا رو بخونید،
کانال روایتهای مردمی از اربعین رو دنبال کنید.👇
https://eitaa.com/khatterevayat
.
خاطراتتون رو هم میتونید برای ادمین خط روایت بفرستید تا در کانال قرار بدن:
@Z_yazdi_Z
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش میشد شبیه یک پیرمردِ سیلزدهی خوزستانی از وسط سیلابی که تمام دار و ندارم رو با خودش برده خودم رو برسونم بهت تا غصههامو بریزم تو دامنت اما همینکه سلامم رو با "علیک سلام حبیبی" جواب بدی و با اون صورتِ پُرخنده برگردی سمت من، من انگار که از غصههام فراموش کرده باشم و فقط نگاهت کنم که داری خندهکنون میگی: أمطار موجود زعلان! أمطار ما یجی زعلان! کله خیر، کله خیر، یقیناً کله خیر.
آره سردار ما آدمای به بلوغنرسیدهی این دنیایی، واقعا بارون بیاد دلخوریم، بارون نیاد دلخوریم! ما نیاز داریم خودت بیای با خنده بهمون بگی: کله خیر، بعد برای اینکه تردید نکنیم برگردی و بگی: یقینا کله خیر!
من در زعلانترین حالتِ ممکنم لطفا به آویزونی و پریشونیم بخند، دستی به صورتم بکش و با خنده بگو: کله خیر، یقینا کله خیر، تا آروم بگیرم، سردار!
......
سردار جان!
شما وقتی زنده بودی کار همه رو راه مینداختی، چه رسد به حالا که زندهتری!
✍ملیحه سادات مهدوی
🌱 @sharaboabrisham
پردهی هر موکبی رو که کنار میزنیم تا جایی برای استراحت پیدا کنیم، تو رو میبینیم که گوشهای نشستی و لبخندی از سر رضا به لب داری، دخترکی عراقی استکانی چای پیش روت گذاشته و تو با همون خندهی رضایتمندانه چشمهات رو روی هم گذاشتی تا با بیرون دادنِ نفس، خستگیِ یک عمر مبارزهی سخت رو از تن بگیری!
موکب به موکبِ این مسیر، همهی ماءهای بارد و چایهای عراقیش، تمام خُبزها و فلافلهاش، بشقاب به بشقابِ قیمههای نجفی و عدسیهاش، خندهی دختربچهها و دویدنهای پسربچههاش، چرخ کالسکهها و دونهدونه کولهپشتیهاش، همهی پرچمها و علمهاش، مدیونِ یک عمر مبارزهی تو و همرزمهای تو در پهنهی تاریخه.
تو هنوزم موکب به موکب، همقدم زائرها میری تا از امن و امان بودن راه مطمئن باشی.
به یکی از پشتیهای عربیِ بین راه تکیه بده سردار و تماشا کن که خدا چطور زحمتهای تو و همهی سردارهای این هزار و چهارصد سال مبارزه رو به بار نشونده.
تکیه بده تا خادمی از بهشت برای تو و همهی شهیدهای این راه که حالا در مبیتِ زینب کبری جاگرفتید، چای عراقی بیاره، پردهی موکب رو بالا بزنه و با نشون دادنِ انبوه جمعیت، چشمتون رو به این جاده روشن کنه و دلتون رو به پیروزیِ نهاییِ شیعه، امیدوار...
این روزا جاتون خیلی سبزه سردار❤️
✍ملیحه سادات مهدوی
🌱 @sharaboabrisham
.
فردای ظهور که حکومت مهدوی شکل بگیره و آدمیزاد بالاخره به مدینهی فاضله و سرزمین رؤیاهاش برسه، عالم و آدم باید ممنونِ امیرالمؤمنین باشه.
البته نَه بخاطر اون حجم از مجاهدتها و چه و چهها که از ایشون سراغ داره؛ بلکه دقیقا بخاطرِ پروردنِ دختری چون زینب کبری!
چون این قطعا زینبه که مسیر ظهور رو رقم زده!
اربعین و تمام چشماندازهای تمدنیش و انقلابی که در پهنهی هستی به پا کرده، ارمغان زینب کبری برای بشریته.
این زینب کبراست که در یک فراخوان عظیم، جهان و جهانیان رو به حسین فراخونده و فرزند آدم رو بر کشتیِ نجاتش سوار کرده...
واقعا عالم باید ممنونِ امیرالمؤمنین باشه برای اینکه اذن داده زینتش فقط زِینِاَب نباشه و بدرخشه و زِینِعالم بشه و مسیرِ دنیا رو برای برگشتنِ آدمیزاد به بهشت رضوان هموار کنه...
جانها به قربانِ زینب💚
✍ملیحه سادات مهدوی
🌱 @sharaboabrisham
توی گروه دوستانهمون پیام گذاشت هر کی رفت از طرف من تشکر کنه از ارباب که دو تا از سه تا حاجتامو دادن...
چقدر قشنگه و رشکبرانگیز اینکه قرار باشه از اهلبیت بابت برآورده شدن حاجتهات تشکر کنی...
من ولی حاجتِ رواشدهای ندارم که قرار باشه بخاطرش به زائرا بسپرم از طرف من از اهلبیت تشکر کنن...
عوضش شهد عشقی رو دارم که دوست دارم به همه آدمهایی که تو مسیر اربعینن بسپرم از جانب من نه فقط از اهلبیت که از ابر و باد و مه و خورشید و فلک تشکر کنن
من از اهلبیت ممنونم بابت این محبتی که به حضرت زینب به دلم انداختن
لطفا هر کی اونجاست از طرف من با تمام وجود بگه واقعا ممنونم که اینهمه حضرت زینب رو دوست دارم.😭🙏
هر کی که اونجاست لطفا پیغام من رو با خودش ببره و برسونه اونجا 🙏😭💚
✍ملیحه سادات مهدوی
🌱 @sharaboabrisham
روزی میرسه که ما دیگه تو این دنیا نیستیم.
اونوقت همین عکسها و همهی چشمهایی که این عکسها رو دیدن، شهادت میدن که ما هم هر جور بود به هر ضرب و زوری، حتی شده با نیتهای دست و پاشکسته و اخلاصهای نیمبند، خودمون رو به مشایه رسوندیم و قاطیِ آدمحسابیهای عالم زدیم به جادهای که تهش میرسید به حسین💚
ما برای "یَوْمَ یَقُومُ الاَْشْهادُ" هم که شده به ثبت این عکسها نیاز داریم.
جاده یه استشهاد محلیه از اهالیِ محلهی حسین، برای فردایی که بیشتر از همیشه به پادرمیونیِ اباعبدالله محتاجیم.🌱
به #جاده بپیوندید و عکسهاتون رو به اشتراک بذارید.🙏
لینک آلبوم خاطرات اربعین، جاده👇
https://eitaa.com/joinchat/3117220361C5262ca26b1
@sharaboabrisham
من میدونم که این عکس هیچ ربطی به مشایه نداره و اون مرد با دستارِ بسته به کمرش، رئیس هیچ عشیرهای از عراق نیست و اون پردهی سبز، از ورودیِ هیچ موکبی آويخته نیست، اما دوست داشتم که همهی اینها میبود! یعنی حقش هم همین بود!
اینکه شما با اون قامتِ کشیده و بلند و با اون عصای موسوی توی جاده پا میذاشتید و بین موکبها ولوله میافتاد و رؤسای عشیرهها برای میزبانی از شما قرعه مینداختن و برای بوسیدنِ پیشونیِ ارجمندترین زائرِ حسین صف میکشیدن.
همهی کِیفِش به این بود که یکی از این روزا دم غروب بهمون بگن آقا تو عمود ۱۰۵۰ تو موکب فاطمهالزهرا توقف دارن واسه گپ و گفت با زائرا و شما با همون عادت همیشگی اجازه نمیدادید موکبدارا تدارک خاصی ببینن و آروم و متواضع روی یک مبل زهوار دررفتهی عراقی مینشستید تا حرفها و درددلهای ما پیادهها رو بشنوید.
حقش این بود که سهم شما از این جاده و از این مسیر بیشتر از همهی ما باشه، زیارت و مشایه اول از همه روزیِ شما باشه و نفس کشیدن تو بینالحرمین رزقِ حلالِ هر سالتون باشه.
ولی خب شما مردهای بزرگ خدا همیشهی تاریخ از حقتون گذشتید تا ما خُرد و ناچیزها بتونیم از این دنیا حظ ببریم...
آره آقا!
ما اینا رو میدونیم و میفهمیم، برای همینه که توی قدمهامون دمی از یاد شما و امام و سردار و هر کی که این راهو برامون هموار کرده غافل نیستیم.
ما میدونیم که جای شما توی حرم ابیعبدالله چقدر خالیه و بغل کردن ضریح کمترین حق شما از این دنیای ناامنیه که بوجود شما و شاگردهای مکتبتون امنیت گرفته تا ما با خیال راحت بریم مشایه...
ممنونیم آقا💚
✍ملیحه سادات مهدوی
@sharaboabrisham
169K
#رفیق داره این 👈متن رو میگه که اونجا خونده.🌱
امانتها هر چقدر هم که پراکنده شده باشن بالاخره به صاحبان اصلیشون برمیگردن، شبیهِ کلمهها که دست ما نویسندهها امانتند و هر کدوم جوری به دامن اهلبیت که صاحبانِ اصلیِ کلماتند، برمیگردن.💚
قبلا خواهرم امانت دیگهای رو به صاحبش رسونده بود و من 👈 اینجا ازش نوشته بودم.
نوشتههام ورقورق به صاحباش میرسن...
یعنی آخر کدوم ورقش، کِی و کجا با دست خودم میرسه به صاحبش؟
@sharaboabrisham
210.2K
همین یک عبارت بین ما و کل دنیا اینهمه فرق انداخته!
همین یک شهادت ما رو از فرش کَنده و تا خود عرش بالا برده!
همین یک اسم، همین یک ذکر همهی تحولات جهان رو رقم زده.
همه چیزِ جهان به این اسم برمیگرده و توی عظمتش حل میشه.
حیاتِ کائنات بسته به همین یک خط عربیه که از سر مأذنههای ما بلنده.
حتی همهی کرامتها و سخاوتها و مواساتهای مشایه زیر سایهی این عبارت شکل گرفته.
#دخترِ این اسم دست عالم و آدم رو گرفته و با خودش به مشایه آورده.
دنیا هست و بودش رو به همین یک جمله مدیونه...
اذانِ خوبِ حرمِ امام رضا جان در آمیخته با زمزمهی زائربچهها💚
ظهرِ یک روز مانده به اربعینِ اباعبدالله
✍ملیحه سادات مهدوی
@sharaboabrisham
من هیچکدام از این کربلاییهایی که این روزها برایم پیام میگذارند را نمیشناسم، هیچ کدامشان را ندیدهام و شاید هرگز هم نبینم.
همهی این مِهرها و لطفها را مدیونِ اباعبدالله هستم که منت گذاشت و اذن داد برای خودش و بچههایش بنویسم و قد سواد و فهم خودم روضهنویسِ زینبش باشم، بعد هم توی سفرهی هر کس که کربلا گذاشت اسم من را هم کنارش گذاشت تا آدمها یادم بیفتند و با قلبهای پاکشان دعاگوی من و عزیزهایم باشند.
از برکت اسم زینب کبری، نوشتههای من امسال شبیه نمکِ غذا توی سفرهی همهی کربلاییها رفت و هر جا قرار شد طعمِ رزقهای معنویشان بهتر شود، روضهنوشتههای من یادشان افتاد و خواندند و اشک ریختند و با لطف اباعبدالله من اینجوری با قلبهای زائران به کربلا رفتم و همانجا توی بینالحرمین از گوشهی چشمهایشان چکیدم و خاک پای زائرها شدم...
ممنونِ لطفِ اباعبدالله و عزادراهاشم 😭💚
✍ملیحه سادات مهدوی
@sharaboabrisham
.
تنها کسی که بیشتر و بهتر از همه فهمید من یک جور دیگری دوستت دارم، خودت بودی!
من با اینکه خیلی وقتها، خیلی جاها ادعا کردهام که دوستت دارم و حتی به رفیقهایم سپردهام که برای بعد از مرگم به این محبت شهادت بدهند ولی آخرش هم این فقط خودت بودی که فهمیدی چقدر دوستت دارم و من این را وقتهایی میفهمیدم که آدمهای از کربلا برگشته بیشتر از هر جایی در نجف یادم افتاده بودند و چه کسی غیر از خودت میتوانست پای ایوان نجف یاد من را در دلی بیندازد؟ و اصلا چرا باید اینطور میشد؟ غیر از این بود که دلت به حال من میسوخت وقتی نگاهم میکردی و میدیدی من مرامم با راه و رسم تو خیلی فرق دارد اما واقعا دوستت دارم.
حتما دوباره دلت به حال من سوخت که 👈اینجا یک نفر اسم من را برده و گفته در خانهی تو یادم کرده. یک دوستِ نادیده و نشناخته پیش روی شما از من با اسم کوچک نام برده و این اگر اسمش لطف شما نیست پس چیست؟
هیچ کس اندازهی خودت این دوست داشتنِ دربوداغان من را به بها برنداشت...
https://eitaa.com/death1/6619
ممنونم 🙏😭
@sharaboabrisham
اگه قرار بود از بین عکسهای مشایه دس روی یکیش بذارم و بگم: این بیشتر از هر عکسی یادآورِ کاروان اُسَراس! حتما این منظره از طریقالعلما رو انتخاب میکردم!
این تکه از نخلستان انگار قابِ ثبت شده از کاروانه!
کاروانی از نخلهای همیشه سبز که همهی ایام سال ثمر میده و هیچ وقتِ سال بی بر و بار نمیشه و اوج رطبریزونش اربعینه!
اون بلندترین نخل که بقیهی نخلها رو زیر سایه گرفته حضرت زینبه و بقیهی نخلهای کوچیک و بزرگی که حوالیِ اون نخلِ بالغ پناه گرفتن اهالیِ کاروانن و خورشیدی که داره از پشت نخلستون خودش رو میکشه بالا تا طلوع کنه و روشنیِ صبح رو به اون منطقه هدیه کنه خورشید حقیقته که طلوعش رو از سرانگشت زینب کبری شروع کرده و بالاخره یه روز به مرکز آسمون میرسه و کل عالم رو روشن میکنه.
واقعا من هر چقدر توی این عکس و جزئیاتش دقیقتر میشم بیشتر کاروانی رو میبینم که رو به افق در حرکته و با خودش نور و روشنی حمل میکنه و از هر سرزمینی که میگذره خاکش رو حاصلخیز میکنه و مردمش رو عاقبتبخیر، به هر قریهای که میرسه اونجا رو وسعت میبخشه و با اینکه خودش پا در بند اسارت داره بند اسارت از پای اهل عالم باز میکنه.
واقعا چقدر کاروان اسرا شبیه به یک نخلستان پرباره که کام دنیا رو با شهد رطبهاش شیرین کرده...
✍ملیحه سادات مهدوی
@sharaboabrisham
شراب و ابریشم...
آره واقعا مردم دینشون رو از دست دادن اما مثل اینکه همین سالهایی که داشتن دینشون رو ازدست میدادن کنارش عقلهاشون رو هم از دست دادن وگرنه کدوم عقل سلیمی توی این هوایی که آدمیزاد رو تبخیر میکنه میاد وسط خیابون و اینجور پرچم میچرخونه و علم روی دوش میکشه؟!
آره واقعا مردم دینشون رو از دست دادن اما انگار این سالهایی که یک عده داشتن دست و پا میزدن که ثابت کنن مردم بیدین شدن مردم دیوونه شدن و سر به بیابون گذاشتن که بگن هر چی رو از ما بگیرن دین ما رو کسی نمیتونه بگیره کسی حسینِ ما رو نمیتونه از ما بگیره.
آره مردم بیدین شدن فقط عین مجنونا ریختن تو خیابونا و واسه صاحبِ دین تو سر و صورتشون میزنن.
آره مثل اینکه بعضیا راس میگفتن مردم دیگه دین ندارن، عوضش جنون دارن...
الحمدلله رب العالمین 💚
کی غیر از خودت میتونست ما رو اینجور مؤمنِ به حسینمون کنه زینب جانم؟
ما واقعا چجوری باید ازت تقدیر کنیم بلندمرتبهترین خانومِ بعد از مادرِ حسین؟
✍ملیحه سادات مهدوی
@sharaboabrisham
کی غیر خودت میتونه اینجور بچهها رو اینطور با دل و جون به خدمت بگیره آخه؟
ای به قربون اسم قشنگت حسین💚
از هوای گرمِ بیرون پناه آوردم به باد کولرِ یک داروخونهی شبانهروزی.
نسخهپیچهای قرتی پرتی و چیتان پیتان داروخونه سخت مشغول کارند و کسی حواسش به منِ چادری نیست که نشستم روی صندلی و بجای دارو، بادِ کولر میگیرم.
یک فروند جوانِ شایسته هم نزدیک من نشسته و ظاهرا ایشون هم فقط اومده که باد بگیره و با گوشی صحبت میکنه و با ارائهی تحلیلِ فنی به آدمِ اونورِ گوشی میگه دیگه سال بعد فکر نکنم مردم برن عراق. یه لحظه سرم بی اختیار برمیگرده سمتش، حرفشو میخوره فکر کنم ترسید من زائربَر باشم و بخوام مردمو به زور ببرم عراق.
از بیرونِ داروخونه صدای یک عالمه مداحیِ درهمآمیخته به گوش میرسه که عین دودِ اسپندهای مسیر پیچیدن تو هوا و همه جا رو پر کردن حتی لای زلفهای بیرونریختهی داروخونهچیها رو.
یکی داره با صدای بلند از پیادهها صلوات میگیره و موکبدارا دارن با انواع اطعمه و مشربه از مردم پذیرایی میکنن، پرچما توی بادِ داغی که میوزه تکون میخورن و من حیفم میاد که قرار باشه این لحظهها تموم بشن.
اربعین همه چیزو قشنگ کرده، همه چیزو، حتی تشنگی و گرمیِ هوا رو...
عکسی که گذاشتم ظاهرا از یه فروشگاه توی کاشانه، ولی کاشکی یه روز این بادِ خنکِ صلواتی نذر همهی بازاریها بشه که مردم بتونن از گرمای خیابون به خنکای کولراشون پناه ببرن و دلشون روشن بشه به اینکه تو مملکتِ اباعبدالله میشه حتی به خنکیِ سایهی هم، دل خوش کرد چه رسد به گرمیِ دلهای همدیگه...
درست مثل عراقیهای سخاوتمندی که این روزها از سایههاشون گرفته تا نون تو سفرههاشون رو میریزن به پای زائرای اباعبدالله
✍ملیحه سادات مهدوی
@sharaboabrisham
هر چی هوا داره گرمتر میشه و خورشید بیرحمانهتر میتابه جمعیت بیشتر میشه و شور آدمها بیشترتر.
پهنهی خیابون انگار یک کورهی بزرگِ آدمپزیه که آدما رو میریزن توش و حرارت رو بیشتر و بیشتر میکنن و آدمهام توی این حرارت بیشتر بالا و پایین میپرن و شور میگیرن.
واقعا غیر از جاذبهی اباعبدالله چی میتونه توی گرمای خرماپزون، فرزندِ آدم رو بیاره تو خیابون؟
✍ملیحه سادات مهدوی
@sharaboabrisham
من یه میثم مطیعیِ درون دارم که همیشهی خدا همینجوری دو زانو میشینه و با یه کِیفِ خاصی نگاتون میکنه آقا😍
ولی من جای میثم بودم بوسم رو نمیتونستم نگه دارم، حتما خیز برمیداشتم و چند تا بوسِ آبدار میزدم تَنگِ این تماشا😂
قربونتون برم رهبرِ دوستداشتنیِ من💚
خدا برای امام زمان نگهتون داره آقا💚
عکس از روضهی امروزه.
واقعا خوش بحالت حاج میثم.
✍ملیحه سادات مهدوی
@sharaboabrisham