سرگذشت #جاوید
#چشم_سوم
#پارت_سی
جاوید هستم ،متولد سال ۵۸...از همون بچگی با بچه های دیگه فرق داشتم...
چند ماه گذشت و من حتی مرخصی هم نرفتم تا برم به خانواده ام سر بزنم...یه روز منو صدا کردند و گفتند :تو حیاط خانواده ات منتظرت هستند....ینقدر برای دیدنشون نرفته بودم اونا اومده بودند....آبا و آبابا و زیبا .....از دیدنم خیلی تعجب کردند چون بیش از حد لاغر و شکسته شده بودم....زیبا گفت:چرااین شکلی شدی؟گفتم:خواهرمن اینجا مهمونی نیست ،پادگانه....گفت:پس چرا بقیه مثل تو نشدند...؟؟؟خلاصه خدمتم تموم شد و باید برمیگشتم روستا......دلتنگ ساره میشدم ،اما ساره گفت:هر جا باشی من باهاتم نگران نباش...برگشتم روستا و به اصرار خانواده کنکور دادم و دانشگاه قبول شدم...من از قبولیم خوشحال نبودم ....ولی بخاطر خانواده پشت وانت وسایل بار زدیم و رفتیم زنجان...آبابا موقعی که برام خونه اجاره میکرد اصرار داشت همخونه داشته باشم اما من میخواستم تنها باشم تا ساره پیشم بیاد...آبابا یه زیرزمین اجاره کرد برام و رفت.....از همون شب اول ساره کنارم بود.....
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کودکت اگر با صداقت زندگی کند،
میآموزد حقیقت چیست!
کودکت اگر با انصاف زندگی کند،
عدالت را میآموزد و به مردم بدی نمیکند!
کودکت اگر رفتار خوب تو با همسرت را ببیند
احترام به یک زن را میآموزد!
کودکت اگر با انتقاد زندگی کند،
سرزنش کردن را میآموزد!
کودکت اگر با خصومت زندگی کند،
جنگیدن را میآموزد!
کودکت اگر با تمسخر زندگی کند،
کمرویی را میآموزد...
کودکت اگر با ترس زندگی کند،
نگران بودن را میآموزد!
کودکت اگر با پذیرش زندگی کند،
عشق ورزیدن را میآموزد!
کودکت اگر با تایید زندگی کند،
میآموزد که خودش را دوست بدارد!
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نشد ؟ فدای سرت ! حتما نباید می شد ...
تو حق نداری با ضربه ای و اشاره ای
نا امید شوی و دست از تلاشِ خودت برداری !
به جای دعا ؛ توکل کن و به جای انتظار ؛ تلاش ...
می دانم ! در دنیا خیلی چیزها هست که
از توان تو خارج است ، اما فراموش نکن
که هنوز هم خدا هست !
خدا حواسش به تو هست ،
مراقبِ توست ، هوای تو را دارد ...
تو فقط نا امید نشو و ادامه بده .
تمام راه ها که بیراه نیست !
تمام جاده ها که مسدود نیست !
نگاه کن ؛ خدا روی قله ی آرزوی توایستاده
و هرلحظه ممکن است دستان تو را بگیرد ،
تو فقط ادامه بده و هرروز ،
بهتر از روز قبل باش ،
تو فقط امید داشته باش ؛
به تعبیر قشنگِ خوابِ شب بوها ،
و به خورشید روشنی که خواهد تابید و
این مسیرِ تاریک را پر از نور و لبخند خواهد کرد ...
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
ای انسان ❗️❗️
چرا اين همه از دنيا مى نالى ، مگر ماهيتش را نمى دانى❓
1️⃣دنيا يك ساعت است،زندگى جاويد بعد از قيام ساعت است❗️
2️⃣دنيا دارالغرور است،نه دارالخلود❗️
3️⃣دنيا دار فناست،نه دار بقا❗️
4️⃣دنيا سراب است،نه سر آب❗️
5️⃣دنيا مزرعه آخرت است،نه آخرت(آخر تو)❗️
6️⃣دنيا دار ابتلاست،نه دار سلام❗️
7️⃣دنيا دار بى قرارى است ،نه دارالقرار❗️
8️⃣دنيا دار آلام است ،نه جاى آرام❗️
9️⃣دنيا دارالهموم است ،نه دارالجموم❗️
🔟دنيا گذرگه عبور است،نه دارالسرور❗️
🍁پس نه به خوشيهايش دل ببند و نه از ناخوشيهايش دل برنج❗️
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#داستان
#عشق_و_نفرت
♥️زن و شوهر جوانی که تازه ازدواج کرده بودند برای تبرک و گرفتن نصیحتی از پیر دانا نزد او رفتند.پیرمرد دانا به حرمت زوج جوان از جا برخاست و آنها را کنار خود نشاند او از مرد پرسید: تو چقدر همسرت را دوست داری ؟
🗯مرد جوان لبخندی زد و گفت: تا سرحد مرگ اورا می پرستم! و تا ابد هم چنین خواهم بود!
و از همسرش نیز پرسید: تو چطور! به همسرت تا چه اندازه علاقه داری ؟
زن شرمناک تبسمی کرد و گفت: من هم مانند او تا سرحد مرگ دوستش دارم و تا زمان مرگ از او جدا نخواهم شد و هرگز از این احساسم نسبت به او کاسته نخواهد شد.
♥️پیر عاقل تبسمی کرد و گفت: بدانید که در طول زندگی زناشویی شما لحظاتی رخ می دهند که از یکدیگر تا سرحد مرگ متنفر خواهید شد و اصلا هیچ نشانه ای از علاقه الآنتان در دل خود پیدا نخواهید کرد در آن لحظات حتی حاضرنخواهید بود که یک لحظه چهره همدیگر را ببینید.
🗯اما در آن لحظات عجله نکنید و بگذارید ابرهای ناپایدار نفرت از آسمان عشق شما پراکنده شوند و دوباره خورشید محبت بر کانون گرمتان پرتوافکنی کند در این ایام اصلا به فکر جدایی نیافتید و بدانید که“تاسرحد مرگ متنفر بودن” تاوانی است که برای “تا سرحد مرگ دوست داشتن” می پردازید.
♥️عشق و نفرت دو انتهای آونگ زندگی هستند که اگر زیاد به کرانه ها بچسبید این هردو احساس را در زندگی تجربه خواهید کردسعی کنید همیشه حالت تعادل را حفظ کنید و تا لحظه مرگ لحظه ای از هم جدا نشوید.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
چند قانون زندگی
_از کسی ناراحت هستی خودت برو بهش بگو
_ حرف ناحقی رو که نمیپسندی تائید نکن.
_هیچوقت طوری زندگی نکن که سعی کنی همه رو از خودت راضی نگه داری چون این کار بخوای نخوای دو روویه
_ سعی کن هر روز یاد بگیری
_هرگز هرگزدر صحبت با دیگران راجع به خودت بد حرف نزن
_ سعی کن راحت نه بگی، از نه گفتن نترس.
_از بله گفتن هم نترس
_اول با خودت مهربون باش به خودت برس هرکی ام هرچی گفت اعتنا نکن
_ سعی کن ببخشی، اما فراموش نکن :)
_هرگز سطح خودت رو به اندازه طرف مقابلت پایین نیار.
_به کسانی لطف کن که استحقاقش رو داشته باشن، لطف تورو وظیفت ندونن
_با کسی که ازش خوشت نمیاد، همنشینی نکن.(دو روو نباش)
_عاشقی کن چون این حس قشنگترین نعمت دنیاس.❤️
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
سرگذشت #جاوید
#چشم_سوم
#پارت_سی_یک
جاوید هستم ،متولد سال ۵۸...از همون بچگی با بچه های دیگه فرق داشتم...
بعداز گذشت چند هفته زیبا که خوابگاه داشت اصرار کرد بیاد پیش من بمونه اما من بهانه ی دوستامو اوردم و گفتم:دوستام اینجا رفت و آمد میکنند درست نیست که اینجا باشی..زیبا بیچاره دروغهامو باور کرد و قبول کرد که نیاد....دو ماه از ورودم به دانشگاه نگذشته بود که در حیاط دانشگاه چشمم خورد به زلیخا...زلیخا با دوستاش داشت قدم میزد ومیگفت و میخندید..محو تماشاش شدم .تمام زیباییهای ساره رو داشت و حتی صدا و هیکلش،وقتی تنها شد خودمو بهش رسوندم و گفتم:سلامزیرلب سلامی کرد و گفت:به جا نمیارم....چون من کامل میشناختمش فکر میکردم اونم منو میشناسه برای همین گفتم:جاویدم...اخم کرد و گفت:اقا مزاحم نشید.و راهشو ادامه داد...دنبالش رفتم و گفتم:جاوید برادر زیبا...فلان روستا....برگشت متعجب نگاه کرد و گفت:اهان،الان شناختم...زیبا خوبند...؟؟؟نگاهش همون نگاه ساره بود ولی نگاه زلیخا معصومیت و نجابت داشت....حرف زدنش شرم داشت و این از ساره متمایزش میکرد.....
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
♥️شاهکار زندگی چيست؟
اين که در ميان مردم زندگی کنی ولی هيچگاه به کسی زخم زبان نزنی...
دروغ نگویی...
کلک نزنی و سوء استفاده نکنی...
نیازی ﻧﻴﺴﺖ ﻳﮑﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ "ﺗﺤﻤﻞ" ﮐﻨﻴﻢ ،
ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ "ﻗﻀﺎﻭﺕ " ﻧﮑﻨﻴﻢ...
ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﺮﺍی "ﺷﺎﺩﮐﺮﺩﻥ" يکدﻳﮕﺮ ﺗﻼﺵ ﮐﻨﻴﻢ ،
ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﺑﻬﻢ " ﺁﺯﺍﺭ " ﻧﺮﺳﺎنيم...
ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ "ﺍﺻﻼﺡ" ﮐﻨﻴﻢ ،
ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﺑﻪ "ﻋﻴﻮﺏ " ﺧﻮد ﺑﻨﮕﺮﻳﻢ...
حتی ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﻳﮑﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ ،
ﻓﻘﻂ ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ "ﺩﺷﻤﻦ" ﻫﻢ ﻧﺒﺎﺷﻴﻢ...
" ﺁﺭی، ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ زندگی کردن شاهکار است... "
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر وقت دلت از زندگی گرفت
یه نگاه به آسمون بنداز
گاهی وقتا آبی و صافه مثل روزای خوشت ! گاهی ابری و بارونی،
مثل روزهایی که دلت پره ...!
گاهی وقتا رعد و برقش دل آدمو
بدجور میلرزونه مثل روزهایی که
تنفر وجودتو گرفته ...!
سختی ها، غصه ها نیومدن که بمونن ...
هیچ چیزی تا ابد ثابت و یکنواخت نیست !
به قول سهراب به کوتاهی آن لحظه شادی
که گذشت غصه هم میگذرد ...
اینم میگذره رفیق و یادت بمونه
باید تاریکی باشه تا
قدر روشنایی رو بدونیم ...👌
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
سرگذشت #جاوید
#چشم_سوم
#پارت_سی_دو
جاوید هستم ،متولد سال ۵۸...از همون بچگی با بچه های دیگه فرق داشتم...
اون روز که رفتم خونه از ساره خبری نشد. خیلی منتظرش شدم اما نیومد..نصف شب ناخودآگاه چشمامو باز کردم دیدم یکی با قیافه ی وحشتناک و غصبناک بهم خیره شده........چشماش گلوله ی آتیش بود ،به وحشت افتادم که یهو روم خیمه زد و گفت:دیگه به زلیخا نزدیک نمیشی ....احساس خفگی میکردم که ولم کرد...هر روز به عشق زلیخا میرفتم دانشگاه اما نمیدیدمش....ساره هم کمتر پیشم میومد....یه بار هم تو دانشگاه تمام بدنم قفل شد و افتادم زمین و بالای سرم اون موجود وحشتناک رو دیدم.....همه با ترحم نگاهم میکردند و تصور میکردند مریضی مثل صرع یا چیز دیگه ایی دارم اما من میدونستم همه چی زیر سر اون موجود خبیثه..از زیبا شنیدم که اخر هفته نامزدی زلیخاست...داشتم به معنی واقعی دیونه میشدم..ون روز در دانشگاه کل حواسم به زلیخا بود تا تعقیبش کنم ....وقتی از دانشگاه زد بیرون دنبالش رفتم و آدرس خونشو پیدا کردم....
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#تغییرباورتغییرزندگی
به هر آنچه فکر کنی و آن فکر را تکرار کنی به باور تبدیل میشود و باور، زندگیت را می سازد،
باور کن که انسانی پیروز و موفق هستی تا جهان به تو ثابت کند که اینگونه است.
باور کن که لایق روابطی عالی هستی تا کائنات در جهت تحقق این خواسته به تکاپو بیفتد و آن را به حقیقت تبدیل کند.
زندگی همین زیبا اندیشیدن و زیبا ساختن توست و نه ناخواسته ها ، کینه ها و شکستها...
همه چیز در مسیری الهی پیش میرود
چشمانتان را ببندید و یک آرزو کنید.
کائنات در حال آمادهسازی برنامهای الهی برای شما و به نفع شماست. امیدوار و هدفمند باشید. رویاهایتان را باور کنید، چرا که به آنها دست خواهید یافت.
" شاید در این لحظه احساس کنید گرفتار شدهاید یا پیشرفت نمیکنید، اما این حس و حال موقت است، زیرا شرایط در حال تغییر و بهبودیافتن است.
تو خالق زندگیت هستی..
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
واقعیت های مهم که باید در مورد #نگرانی بدانید و قوانینی که باید رعایت کنید :
▫️قانون اول :
اگر می خواهید که از نگرانی اجتناب کنید ، نباید درمورد آینده خیالات موهوم و بد بپرورانید .
فقط در لحظه زندگی کنید و هر روز را به کامل ترین شکل سپری کنید .
▫️قانون دوم :
دفعه ی بعد که مشکل و دردسری میخواست به شما شلیک کرده و شما را به گوشه ای پرتاب کند ، این فرمول جادویی را به کار ببرید :
از خود بپرسید ؛ اگر نتوانم این مشکلات را حل کنم ، بدترین اتفاق ممکن چه خواهد بود ؟!
و در ذهنتان ، بدترین اتفاق را بپذیرید و آنگاه با آرامش آن اتفاق را بهبود بخشید.
▫️قانون سوم :
به خود یادآوری کنید ارزشی ندارد که بهای سنگین سلامتی را در مقابل نگرانی بپردازید . یاد بگیرید که رهاسازی کنید و این تکنیک های ساده ولی قدرتمند را بکار گیرید .
آرامش بخش ترین و نیروبخش ترین چیزها عبارتند از : رژیم غذایی سالم ، خواب کافی ، موسیقی و خنده .
به درس های خداوند اطمینان داشته باشید و بدانید که سلامت و سعادت متعلق به شماست .
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد