🌱 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید🌱
🗓 امروزچهارشنبه↯
☀️ ۱۴دی ۱۴۰۲
🌙 ۲۱جمادی الثانی ۱۴۴۵
🌲 ۴ژانویه ۲۰۲۴
📿 ذکر روز :
لااله الاالله الملک الحق المبین
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
صبح یعنی آغاز
فرصت شادی و لبخند و امید
صبح یعنی امروز
سهمی از زندگی و عشق از آن خود توست
لحظه را قدر بدان
تا بخواهی، زندگانی زیباست
سلام صبح بخیر
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
9.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این متن زیبارو تقدیم کن به بهترین های زندگیت ...
من برای تمام آدمها حالِ خوب آرزو میکنم
من برای تمام آدمها آرزو میکنم که عاشق شوند، عاشق آدمها و چیزهای خوب؛
آرزو میکنم هر صبح که چشم باز کردند،
به اشتیاق هدفی لبخند بزنند،
تلاش کنند و امیدوار باشند به رسیدن...
آرزو میکنم همه یکنفر را داشتهباشند
که دوستشان داشتهباشد، که بگوید؛
نگران چیزی نباش، درستش میکنیم...
آرزو میکنم عمرها طولانی باشد و
زیستنها عمیق!
که آدمها عمیقا زندگی کنند.
آرزو میکنم روزی برسد که جهان پر باشد
از آدمهای خوشبختی که به بزرگترین
آرزوهاشان دستیافتهاند و در کمال آرامش
و بدون دغدغههای آزاردهنده، زندگی میکنند.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
6نوع انسان سمی که باید بدونید:
- شخصیت نق نقو: آنها به شما احساس تنش می دهند آنها شما رو بی دلیل پایین می آورند و مدام در حال نق زدن و درد دل کردن با شما هستند.
- شخصیت تعارفی: آنها اهل تعارف غیر واقعی هستن باهاشون راحت نیستی و این عدم همدلی شما رو در موقعیت های ناخوشایندی قرار می دهد.
- شخصیت بدبین: نگاشون به هر اتفاقی منفیه و بدترین حالت ممکن و در نظر بگیرید این افراد به مرور شما رو منفی میکنند تا حدی که رویاهاتو فراموش کنی.
- شخصیت منتقد: از شما در تصمیم گیری حمایت نمیکنه از هر حرکتی که انجام می دهید انتقاد میکند باعث میشه احساس کنید نمی توانید هیچ کاری را درست انجام دهید.
- شخصیت حسود: از موفقیت شما و بقیه ناراحت میشن صرف کردن اوقات با حسودها خطرناک است چون آنها به شما یاد می دهند موفقیت های خودتان را بی اهمیت بدونید.
- شخصیت قربانی: دیگران را برای بدشانسی سرزنش می کند مدام برای جلب توجه دیگران است بیشتر در مورد بهانه های خود برای شکست صحبت می کند.
چند تا از این ادما دورو برتون هستن؟
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_الهام
#دعا_نویس
#پارت_پنجاه_سه
الهام متولد سال ۶۷هستم
مادربزرگ میگفت:بچه بدنیا بیاد مهر معصومه هم به دل هاشم میفته چون مادر بچه اشه..برجستگی شکم معصومه دیده میشد و سارافونهای خوشگل میپوشید.میدونستیم بچه دختره..خرجشونو پدربزرگ و عمو میداد چون هاشم لج کرده بود و سرکار نمیرفت..همیشه خونه بود و میخوابید هر وقت خسته میشد میرفت کنار دوستاش و مست میومد خونه..همیشه وحشت داشتم تو عالم مستی اسم منو پیش معصومه بیاره..بالاخره درد معصومه شروع شد و با فریادهاش همه رفتیم پیشش و زن عمو آماده اش کرد تا ببره بیمارستان چون هاشم طبق معمول پیش دوستاش بود..معصومه گریه میکرد و از درد مثل یک مار به خودش میپیچیدو میگفت:دارم میمیرم،من سر زایمان میمیرم مامان،من میترسم..زن عمو هم دلداریش میداد و میگفت:نترس ،یکی دو ساعت دیگه دخترت بغلته..معصومه حالش خیلی بد بود،،مامان بزرگ از زیر قرآن رد کرد و مامان گفت:انشالله خیلی راحت زایمان کنی و ایه الکرسی خوند..
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
✨ پسری مادرش را بعد از درگذشت پدرش، به خانه سالمندان برد و هر لحظه از او عیادت میکرد.
یکبار از خانه سالمندان تماسی دریافت کرد که مادرش درحال جان دادن است پس باشتاب رفت تا قبل از اینکه مادرش از دنیا برود، او را ببیند.
از مادرش پرسید: مادر چه می خواهی برایت انجام دهم؟
مادر گفت: از تو میخواهم که برای خانه سالمندان پنکه بگذاری چون آنها پنکه ندارند و در یخچال غذاهای خوب بگذاری، چه شبها که بدون غذا خوابیدم.
فرزند با تعجب گفت: داری جان میدهی و از من این ها را درخواست میکنی و قبلا به من گلایه نکردی؟!
مادر پاسخ داد: بله فرزندم من با این گرما و گرسنگی خو گرفتم و عادت کردم
ولی میترسم وقتی فرزندانت در پیری تو را به اینجا می آورند، به گرما و گرسنگی عادت نکنی...
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم..
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
📚#تلنگر
🔸به یکدیگر رحم کنیم! خداوند بر ما رحم
میکند ...
اکنون چشمانت را ببند ...
و برای همه آنانی که آرزویی دارند ،
بخواه تا به خواسته هایشان برسند.
من برای تو از عمق وجودم دعا میکنم،
تا هر آنچه بر دلت نشسته به لطف خدا
برآورده شود.
تو هم دعا کن برای آرزوهای دیگران ...
آنــوقت خواهی دید که
چگونه گره زندگی ات گشوده میشود.
به خدایی که تو را باور دارد ،
اعتماد داشته باش...
تو رسالتی عظیم بر دوش داری.
فقط دعا کافی نیست. حرکت کن
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_الهام
#دعا_نویس
#پارت_پنجاه_چهار
الهام متولد سال ۶۷هستم
زن عمو گفت :الهام تو هم بیا..زود مانتو پوشیدم و سوار ماشین شدیم ..تو راه به هاشم پیام دادم :زودبیابیمارستان ،معصومه داره زایمان میکنه.زن عمو تو راه میگفت:نمیدونی چقدر از شوهر دادن معصومه پشیمونم،فکر میکردم بهتر از هاشم پیدا نمیشه،چون پدر و مادر پولدار داره،مثل من نیست که چشمم به دست اقاجون باشه..عموت هیچ وقت تن به کار نداد..فکر میکردم اگه دخترم به هاشم بره خوشبخت میشه.زن عمو اشکشو پاک کرد و ادامه داد:نمیدونستم هاشم عاشق یکی دیگه میشه و دختر منم بدبخت میشه..خلاصه رسیدیم بیمارستان و دختر معصومه بدنیا اومد.دوباره زنگ زدم هاشم که گوشیش خاموش بود..معصومه رو اوردند بخش...طفلک مثل یه میت شده بود،رنگ به رخسار نداشت(معصومه ریز نقش و ضعیف بود)...معصومه ناله میکرد..خانمی که همراه دخترش تخت بغلی بود از زن عمو سوال کرد:این بچه چند سالشه؟زن عمو گفت:۱۷-۱۸سالشه..خانمه گفت:مگه دخترت رو دستت مونده بود که زود شوهرش دادی ؟؟؟
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🔆 #پندانه
✍ طمع، عزت را از انسان میگیرد
🔹عارف معروفی به مسجدی رفت كه دو ركعت نماز بخواند.
🔸کودکان در آن مسجد درس میخواندند و وقت نانخوردن كودكان بود.
🔹دو كودک نزدیک عارف نشسته بودند. یكی پسر ثروتمندی بود و دیگری پسر فقیری.
🔸در زنبیل پسر ثروتمند پارهای حلوا بود و در زنبیل پسر فقیر نان خشک. پسر فقیر از او حلوا خواست.
🔹آن كودک گفت:
اگر خواهی كه پارهای حلوا به تو دهم، سگ من باش و چون سگان بانگ كن.
🔸آن بیچاره بانگ سگ كرد و پسر ثروتمند پارهای حلوا بدو داد.
🔹بار دیگر بانگ میكرد و پارهای دیگر میگرفت. همچنین بانگ میكرد و حلوا میگرفت.
🔸عارف در آنان مینگریست و میگریست.
🔹كسی از او پرسید:
ای شیخ! تو را چه رسیده كه گریان شدهای؟
🔸عارف گفت:
نگاه كنید كه طمعكاری به مردم چه رسانَد. اگر آن كودک بدان نان تهی قناعت میكرد و طمع از حلوای او برمیداشت، سگ همچون خویشتنی نمیشد.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#پندانه 🌻💛
✍️ هرگز درمورد شکستهای زندگیتان صحبت نکنید
🔹در دبیرستان که بودم یک همکلاسی داشتم که خیلی منفی بود.
🔸هر وقت از او میپرسیدم اوضاع و احوالت چطور است، میدانستم چه جوابی به من میدهد.
🔹جواب میداد:
خیلی خوب نیست، سنم دارد بالا میرود، هر روز چاقتر و کچلتر میشوم.
🔸شاید هزاران بار این جواب را از او شنیده باشم. میدانم که او داشت بهنوعی شوخی میکرد.
🔹او یکی از ستارگان تیم فوتبال بود که دارای اندام ورزشی مناسب و موهای فرفری بود.
🔸حدود ۱۵ سال بعد، او را بهصورت اتفاقی در بازار دیدم. وقتی او را دیدم اصلا نشناختم. تقریبا از کنارش رد شده بودم.
🔹او آیندهاش را پیشبینی کرده بود. همان طور که قبلا میگفت، پیر و چاق و کچل شده بود.
💢هرگز درمورد شکستهای زندگیتان صحبت نکنید. با کلام خود آیندهتان را نفرین نکنید، بلکه با کلام خود آرامش را به زندگیتان دعوت کنید و اتفاقات خوب را پیشبینی کنید.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_الهام
#دعا_نویس
#پارت_پنجاه_پنج
الهام متولد سال ۶۷هستم
خانمه خبر نداشت که بیچاره معصومه از ۹سالگی بچگی نکرده و همش استرس شوهر وغیره رو داشت.معصومه منو نگاه کرد..سلام کردم و گفتم:مبارکت باشه عزیزم.معصومه گفت:الهام خیلی وحشتناک بود خیلیییی...فکر میکردم الان میمیرم.معصومه زد زیر گریه..گفتم:گریه نکن ،دختر خوشگلت بدنیا اومده.گفت:خیلی درد داشتم،خیلی سخت بود خیلی..من دیگه بچه دار نمیشم.با هق هق گفت:پس هاشم کو.؟گفتیم :الان میاد .بعداز چند دقیقه یه نوزاد خوشگل و زیبا که لای پتو پیچیده شده بود رو اوردند ،زیباترین نوزادی بود که تو عمرم میدیدم..اکثر نوزادها یه کم زشت میشند و رفته رفته خوشگل میشند اما نوزاد معصومه واقعا قشنگ بود..پرستار گفت:کمکش کنید تا به نوزادش شیر بده.معصومه ترسیده بود..بالاخره کمکش کردیم و دخترش شیر خورد.اون شب من پیش معصومه موندم..از هاشم همچنان خبری نبود..خانمه که همراه تخت بغلی بود گفت:پس شوهرش کو.گفتم:نمیدونم.گفت:حتما قهر کرده،مگه مجبورند تو این سن ازدواج کنند...فقط بهش بگو دیگه بچه دار نشه
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🔻با نیت کار کن
🔸خانواده ات هر چند نفر که هستند، به آنها نگاه نکن و به نیت همان تعداد از ائمه علیهم السلام از آنها پذیرایی کن.
چند وقت که این کار را ادامه دادی، ببین چه میشود.
🔻با نیت کار کن.
🔸مثلاً در حمام خودت را به این نیت بشوی که داری نفست را از صفات رذیله و از هوی و هوس و آرزوهای دور و دراز میشویی
◽️سرت را به این نیت اصلاح کن که داری گناهان و خیالات باطل را از وجودت قیچی میکنی،
◽️سرت را به نیت شانه کردن سر یک یتیم شانه کن
◽️خانه را که جارو میزنی و لباس ها را که میشویی، به نیت بیرون ریختن دشمنان اهل بیت علیهم السلام از زندگی و وجودت انجام بده
چند وقت که با نیت کار کردی، آن وقت ببین که نور همۀ فضای زندگی ات را پر میکند و راه سیرت باز می شود...
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد