#تکنیکهای_جذابیت
🔴 چند نڪته برای جذب افرادیڪه دوستشان دارید:
۱.خودتان باشید و #اعتماد_به_نفس داشته باشید:
این نکته ای است که دیگران را تسخیر میکند.
۲. گـفتههایشان را #رد_نڪـنید:
از اعـتراض ڪردن و جر و بحـثهای بیمورد ڪه به هر رابـطهای پایان میدهد پرهیز ڪنید.
۳. به حرفهایشان به دقت #گوش ڪنید:
برای آنکه خودتان را در دل دیگران جا ڪنید با علاقه و با تمام وجود به صحبتهايشان گوش دهید و از زبان بدن استفاده ڪنید و در میان حرفهایشان مثلا بپرسید: «خوب بعد از اینڪار بهتر بودی؟» یا «بعدش چه اتفاقی افتاد؟»خواهید دید ڪه رضایت در لبخندشان مینشیند.
۴.به #وضعیت_ظاهریتان توجه ڪنید:
اولین خاطرهای ڪه در ذهن دیگران باقی میگذارید مربوط به آراسته و تمیز بودن شما به خصوص در برخورد اول میباشد.
❗️این موارد را در برخورد اول حتما رعایت کنید؛
👈فراموش نڪنید انسانها براساس #برخورد_اولتان شما را قضاوت خواهند ڪرد.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
📚#داستان_کوتاه
مایڪل، راننده اتوبوس شهری، مثل همیشه اول صبح اتوبوسش را روشن ڪرد و در مسیر همیشگی شروع به ڪار ڪرد.
در چند ایستگاه اول همه چیز مثل معمول بود و تعدادی مسافر پیاده میشدند و چند نفر هم سوار میشدند.
در ایستگاه بعدی، یڪ مرد با هیڪل بزرگ، قیافه ای خشن و رفتاری عجیب سوار شد او در حالی ڪه به مایڪل زل زده بود گفت: «تام هیڪل پولی نمی ده!» و رفت و نشست.
مایڪل ڪه تقریباً ریز جثه بود و اساساً آدم ملایمی بود چیزی نگفت اما راضی هم نبود.
روز بعد هم دوباره همین اتفاق افتاد و مرد هیڪلی سوار شد و با گفتن همان جمله، رفت و روی صندلی نشست
و روز بعد و روز بعد....
این اتفاق ڪه به ڪابوسی برای مایڪل تبدیل شده بود خیلی او را آزار می داد.
بعد از مدتی مایڪل دیگر نمی تواست این موضوع را تحمل ڪند و باید با او برخورد میڪرد. اما چطوری از پس آن هیڪل بر میآمد؟
بنابراین در چند ڪلاس بدنسازی، ڪاراته و جودو و ... ثبت نام ڪرد. در پایان تابستان، مایڪل به اندازه ڪافی آماده شده بود و اعتماد به نفس لازم را هم پیدا ڪرده بود.
بنابراین روز بعدی ڪه
مرد هیڪلی سوار اتوبوس شد و گفت:
«تام هیکل پولی نمی ده!»
مایڪل ایستاد، به او زل زد و فریاد زد: «بـــــرای چـــــّّی؟»
مرد هیڪلی با چهره ای متعجب و ترسان گفت:
«تام هیڪل ڪارت استفاده رایگان داره.»
❥❦•••
پیش از اتخاذ هر اقدام و تلاشی برای حل مسائل، ابتدا مطمئن شوید ڪه
آیا اصلاً مسئله ای وجود دارد یا خیر!
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
ما آدمها خوب بلدیم بعد از شنیدن داستان زندگی دیگران بگوییم:
«اگر من بودم هرگز این کار را نمیکردم!»
غافل از آنکه یکی از بازیهای زندگی این است که آدمی را با همان «هرگزِ با اطمینان» پرت کند وسط همان داستان و مشغولِ همان عمل نکوهش شده !
یادمان باشد قصه های زندگی تکراریاند، فقط جای شخصیتها عوض میشوند و آنکه با تعصبی کورکورانه پیش میرود، سقوطی عمیقتر دارد.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#خانمها_بخوانند
🔵اگر زنی آسیب پذیر نباشد وهمچنان احترام و جذابیت و اعتماد به نفس خود را حفظ کند مرد به او وابسته میشود👌
🌺یکی از اشتباهات بعضی خانم ها این است که جلوی مردان خودشان را کوچک کرده و از خود عیب جویی میکنن👌
😳ببین چقدر شکم آوردم
😳حیف دماغم بزرگه
😳کاش کمی قدم بلند تر بود
😳غذام امروز خوب نشده بود
😳کاش پوستم برنزه بود
😳کاش این لکه ها روی پوستم نبود
😊خانم گل اگه پهلو آوردی طوری لباس بپوش معلوم نشه
از خودت بد نگو👌
🌺لکه صورتت رو با کرم پودر بپوشون👌
🌺عیوبت را یه طوری قایم کن
باور کن اون خیلی هاشو اصلا نمی بینه 👌
🌺میدونی چرا؟
🌺چون مردا کلی نگر ند👌
🌺شما زنها جزییات رو میبینید
خود تو هستی که اونو متوجه اون قسمت می کنی👌
وجزیی نگرش میکنی👌
🌺یاد بگیر فقط از خوبیات بگی تا ملکه ذهنش بشه ....
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_آوا
#معجزه
#پارت_اول
من آوا هستم ساکن یکی از شهرهای ایران…..
من تو یک خانواده کاملا مذهبی به دنیا اومدم با پدر و مادر مهربونی که حاضر بودن به خاطر بچه هاشون همه زندگیشونو بدن از بچه گیم همیشه تو خونه ما خنده جاری بود ومحبت و کمک به همدیگه حرف اول رو میزد مادرم قبل از ازدواج با بابام نشون کرده پسر دایی بابام بود اما نامزدش همیشه تو جبهه جنگ بود و هر چند وقت یکبار هم دیگه رو میدین اما چون عقد نبودن اجازه نداشتن باهم حتی حرف بزنن تا اینکه سال ۵۹ نامزدش شهید میشه مادر و پدر نامزدش چون مادرم رو خیلی دوست داشتن نمیخواستن مادرم عروس غریبه بشه به بابام پیشنهاد میدن که باهاش ازدواج کنه بابام وقتی از متانت و ایمان مادرم اگاه میشه از خانوادش میخواد که برن خواستگاریش بابام دو ساله بوده که مادرش رو از دست داده بود و زیر دست نامادری بزرگ شده بود خلاصه با اصرار خانوادش رو راضی میکنه اما بعد ازدواجشون آزار و اذیت ها شروع میشه تا اینکه بابا دست مامان رو میگیره و از اون خونه میرن... بابا بیماری قلبی داشت و مادرم سر این موضوع خیلی اذیت میشه....
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
پیر شدیم و نفهمیدیم ...
دوست داشتن ...
ارزشش بیشتر از نبخشیدن اشتباهاتی است ...
که مرتکب می شویم...
پیر شدیم ...
ولی هنوز راه درست زندگی کردن را ...
پیدا نکرده ایم ...
مدام از شانس و اقبالمان شاکی می شویم.
جوانی را چه مفت ...
با حرص خودن سر کردیم ...
غافل از گذر ثانیه ها ...
و دقیقه های که برنمی گردن ...
مشغول شمردن بدبیاری هایمان می شویم.
جوانی را در پیری درمی یابیم ...
که دیگر پای راه رفتن ...
طاقت دوری ...
از اتاق تاریک و دنجمان را نداریم ...
بازهم مشغول جوانی از دست رفته می شویم.
پس ما فقط حسرت خوردیم ...
هیچ وقت در لحظه زندگی نکردیم ...
قدیما می گفتن به پای هم پیر شید!
ما حتی به پای هم پیرهم نشدیم...🍃
.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#پندانه
#داستان
جوانی با چاقو وارد مسجد شد! گفت :
بین شما کسی هست، مسلمان باشد ؟!
همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ، پیرمردی ریش سفید از جا برخواست و گفت : آری من مسلمانم.
جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا!
پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند
جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد
پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت:
به مسجد بازگرد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاور.
جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید : آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟!
افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده
نگاهشان را به پیر ترین فرد مسجد دوختند!
پیرمرد رو به جمعیت کرد وگفت :
چرا نگاه میکنید! به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود!
پند:ایمان بعضی ها به هیچ بند است🤚
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
هیچ وقت حسرت زندگی آدمایی رو که از درونشون خبر نداری نخور!!
حسادت نوعی اعتراف به حقیر بودن خویش است. هر قلبی دردی دارد ؛ فقط نحوه ابراز آن فرق دارد.
بعضی ها آن را در چشمانشان پنهان میکنند ٬ بعضی ها در لبخندشان!
خنده را معنی به سر مستی مکن
آنکه میخندد غمش بی انتهاست
نه سفیدی بیانگر زیبایی ست. و نه سیاهی نشانه زشتی. کفن سفید ٬ اما ترساننده است و کعبه سیاه اما محبوب و دوست داشتنی است.
انسان به اخلاقش سنجیده می شود نه به مظهرش.
قبل از اینکه سرت را بالا ببری و نداشته هایت را به پیش خدا گلایه کنی ؛ نظری به پایین بینداز و داشته هایت را شاکر باش.
#دکتر_الهی_قمشهای
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_آوا
#معجزه
#پارت_دوم
من آوا هستم ساکن یکی از شهرهای ایران…..
زمان جنگ بودو بابا باید عمل میشد مامان تنهایی پدرم رو بستری میکنه و همه کارهاشو تنهایی انجام میده اون سال خواهرم سه سالش بود و من فقط بیست و یک ماه ازش کوچکتر بودم مامان با دو تا بچه کوچیک و دست تنها کنار پدرم میمونه بعد عمل حال بابام روز به روز بدتر میشه و به خاطر مجروح هایی که میاوردن بیمارستان ها مریض ها رو زود مرخص میکردن مادرم مجبور بود خودش توی خونه ازش پرستاری کنه اما اوضاع روز به روز بدتر میشد مامان به زور یه جراح پیدا میکنه و بابارو میبره پیشش معلوم میشه داروهایی که بهش دادن اشتباهی بوده...از اون روز حال بابا کم کم خوب میشد اما یه مشکل دیگه وجود داشت بابا بزرگم هیچ وقت پشت بچه هاش نمی موند و تحت هیچ شرایطی کمکشون نمیکرد هر چی داشتیم و نداشتیم خرج عمل بابا شده بود تو یه خونه کوچیک که حتی حمام و سرویس بهداشتیش با بقیه همسایه ها مشترک بود اجاره بودیم بابا چند وقتی نمیتونست کار کنه اما حقوقش پرداخت میشد که اونم خرج بیماریش میشد پدر بزرگم اجازه نمیداد بریم تو خونش زندگی کنیم...
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#ببخش ...
❣***ببخش.....
⚜مردم اغلب بی انصاف- بی منطق وخودمحورند....ولی آنان را ببخش.
⚜اگر مهربان باشی تورا به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند....ولی مهربان باش.💕
⚜اگرموفق باشی دوستان دروغین ودشمنان حقیقی خواهی یافت.... ولی موفق باش.
⚜اگرشریف ودرستکار باشی فریبت می دهند.....ولی شریف ودرستکارباش.
⚜آنچه رادرطول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند.....ولی سازنده باش.
⚜اگربه شادمانی وآرامش دست یابی حسادت میکنند.....ولی شادمان باش.
⚜نیکی های درونت را فراموش می کنند..... ولی نیکوکارباش.
⚜بهترین های خودرا به دنیا ببخش. حتی اگرهیچگاه کافی نباشد.
🌀ودرنهایت می بینی هرآنچه هست
همواره میان"تو و💚خداوند"است نه میان "تو ومردم
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#حکیمانه
واقعا قشنگه
ﺍﺳﺘﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ " : ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ
ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯿﮑﻨﺪ؟ "
ﯾﮑﯽ ﮔﻔﺖ : ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﺩﺭﺷﺖ
ﺩﻭﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﻗﺪﯼ ﺑﻠﻨﺪ
ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ : ﭘﻮﺳﺘﯽ ﺷﻔﺎﻑ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ !
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﻭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﮐﯿﻔﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ ...
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ
ﺳﻔﺎﻟﯽ ﻭ ﺳﺎﺩﻩ
ﺳﭙﺲ ﺩﺭ ﻫﺮ ﯾﮏ ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﯾﺨﺖ
ﺭﻭ ﺑﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻫﺮ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﻭ ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺳﻔﺎﻟﯽ
ﺁﺑﯽ ﮔﻮﺍﺭﺍ !
ﺷﻤﺎ ﮐﺪﺍﻣﯿﮏ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ؟
ﻫﻤﮕﯽ ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﺭﺍ ...!
ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ" : ﻣﯿﺒﯿﻨﯿﺪ؟! ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻥ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻫﺎ
ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺘﯿﺪ ﻇﺎﻫﺮ ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﺑﯽ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺷﺪ"!!!
ﺣﯿﻒ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺩﯾﺮ ﺭﻭ ﻣﯿﺸﻮﺩ!
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوبِ من ، هنر در فاصله هاست ...
زیاد نزدیک به هم می سوزیم
و زیاد دور از هم یخ می زنیم .
تو ، نباید آنکسی باشی که من میخواهم ،
و من نباید آنکسی باشم که تو میخواهی .
کسی که تو از من می خواهی بسازی
یا کمبودهایت هستند یا آرزوهایت !
من باید بهترین خودم باشم برای تو
و تو باید بهترین خودت باشی و
بشوی برای من ....
خوب ِ من ، هنرٍِِ عشق در پیوند تفاوت هاست
و معجزه اش نادیده گرفتن کمبودها . . .
زندگی ست دیگر...
همیشه که همه رنگهایش جور نیست ،
همه سازهایش کوک نیست ،
باید یاد گرفت با هر سازش رقصید ،
حتی با ناکوک ترین ناکوکش،
اصلا رنگ و رقص و ساز و کوکش را
فراموش کن،
حواست باشد به این روزهایی که
دیگر برنمی گردد...
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد