🌱 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید🌱
🗓 امروزشنبه ↯
☀️ ۳۰دی ۱۴۰۲
🌙 ۸رجب ۱۴۴۵
🌲 ۲۰ژانویه ۲۰۲۴
📿 ذکر روز :
یا رب العالمین
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🌼برخیز و آغوشت را
☕️از صبح پر کن
🌼آغاز شو
☕️زندگی منتظر
🌼بانگ سلام های
☕️آشنای من و توست…
🌼صبحتون بخیر
☕️امروزتون پر از خبرهای خوب 🌼
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
احساساتمان به ما کمک میکند که بفهمیم در هر لحظه به چه فکر میکنیم. هرچه موقع فکر کردن احساس بهتری داشته باشید این احساس خوب باعث میشود که جهتگیری شما در زندگی بهتر باشد و در زندگی روزمره افکاری را پدید میآورید که زندگی بهتری را در آینده برایتان رقم میزند.
هرچه احساس بهتری داشته باشید چیزهای خوب را بیشتر جذب میکنید که باعث میشود بالاتر و بالاتر بروید. به یک چیز زیبا فکر کنید. به یک موسیقی زیبا گوش کنید. تا احساس خوبی پیدا کنید.
وقتی نسبت به چیزی احساس عشق میکنید این احساس آنقدر بزرگ است که میتواند برایتان خوشبختی را به ارمغان بیاورد. زندگی میتواند کاملاً رؤیایی باشد و اینطور خواهد بود اگر شما از این راز استفاده کنید.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#داستانک
حکیمی شاگردان خود را برای یک گردش تفریحی به کوهستان برده بود.
بعد از پیادهروی طولانی،
همه خسته و تشنه در کنار چشمهای نشستند و تصمیم گرفتند استراحت کنند.
حکیم به هر یک از آنها لیوانی داد و از آنها خواست قبل از نوشیدن آب یک مشت نمک درون لیوان بریزند.
شاگردان هم این کار را کردند.
ولی هیچیک نتوانستند آب را بنوشند، چون خیلی شور شده بود.
سپس استاد مشتی نمک را داخل چشمه ریخت و از آنها خواست از آب چشمه بنوشند وهمه از آب گوارای چشمه نوشیدند.
حکیم پرسید:
«آیا آب چشمه هم شور بود؟»
همه گفتند: «نه، آب بسیار خوشطعمی بود.»
حکیم گفت:
«رنجهایی که در این دنیا برای شما در نظر گرفته شده است نیز همین مشت نمک است نه کمتر و نه بیشتر.
این بستگی به شما دارد که لیوان آب باشید و یا چشمه که بتوانید رنجها را در خود حل کنید..
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_آوا
#معجزه
#پارت_چهارم
من آوا هستم ساکن یکی از شهرهای ایران…..
امیر همیشه از دایی کتک میخورد اما هیچ وقت دست از کارهاش بر نمیداشت و همه رو اذیت میکرد هیچ کس از دستش ارامش نداشت اما من تنها کسی بودم که همیشه پشت امیر در میومدم هر وقت دایی میخواست امیر رو تنبیه کنه با گریه و التماس دل دایی رو نرم میکردم بعد چند مدت یه خونه خریدیم و اسباب کشی کردیم روزی که از امیر جدا میشدم رو هیچ وقت یادم نمیره هر دو مون مثل ابر بهار گریه میکردیم چند روزی جفتمون تب کردیم و همش بهونه همدیگه رو میگرفتیم به خاطر ما هم که شده زود به زود یا ما خونه دایی بودیم یا اونا میومدن خونه ما هر بار هم من امیر رو قایم میکردم تا پیش ما بمونه کم کم بزرگ شدیم و رفتارهای بچگیمون جای خودشو به متانت و خجالت های نوجوانی داد با گذشت زمان من و امیر از هم فاصله میگرفتیم اما هنوز هم همه ما رو دوست صمیمی تصور میکردن....امیر باز هم همون پسر شر و لجباز بچگی بود هیچ وقت رفتارش عوض نمیشد....
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#کودکانه
💠 راههای افزایش حرمت نفس کودکان
1️⃣ به كودک كمک كنيد به خودش اعتماد كند. او را به طور مستقيم تصحيح نكنيد. اشتباهاتش را با تنبيه و داد زدن جواب نديد. بگذاريد بداند همه اشتباه میكنند.
2️⃣ وقتی فرزندتان به سراغتان ميآید، كارتان را قطع كنيد (صحبت با تلفن، حرف زدن با يک دوست، تماشای تلويزيون) و به چشماش نگاه كنيد.
3️⃣ یا با او قهر نكنيد و یا قهرتان طولانی نباشد.
4️⃣ پدر و مادر بايد در مقابل فرزندشان عضوی واحد باشند. اگر اختلاف برای انتخاب روش تربيتی داريد اجازه ندهيد فرزندتان از آن آگاه شود.
5⃣ والدین در خانه برای خود ارزش قائل شده و به یکدیگر احترام بگذارند. ( نفرین کردن خود، تحقیر همسر و داد وبیداد در خانه، عزت نفس را خدشه دار میکند)
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
اگر به من بگويند زيباترين واژه ای که ياد گرفتی چيست؟
میگويم پذيرش است.
یعنی:
پذيرفتن شرايط با تمام سختی هاش...
پذیرفتن آدم ها با تمام نقص هاشون....
پذيرفتن اینکه مشکلات هست و بايد به مسير ادامه داد...
پذيرفتن اينکه گاهی من هم اشتباه ميکنم...
پذيرش يعنی:
پذيرفتن اينکه من کامل نيستم...
پذيرفتن اينکه هيچ کس مسئول زندگی من نيست...
پذيرفتن اينکه انتظار از ديگران نداشتن...
و...
داشتن پذيرش توی زندگی يعنی پايان دادن به تمام دعواها، اختلاف ها و جدل ها...
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ !..
ﻫﻨﮕﺎﻣﯿﮑﻪ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯽ ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾﯽ ،
ﭼﻪ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﻫﯽ ﻭ ﯾﺎ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﮕﻮﯾﯽ ،
ﻓﻘﻂ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ!
ﮔﺎﻫﯽ ﻧﮕﻔﺘﻦ
ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺗﺮ ﺍﺯ ﮔﻔﺘﻦِ ﺳﺨﻨﺎﻥِ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺳﺒﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ ...
ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ .
ﯾﮏ ﻭﻗﺘﻬﺎﯾﯽ ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ
ﺑﺒﻨﺪﯼ ﺑﺮ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﻧﯿﺶ ﺩﺍﺭ ،
و ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻨﯽ ،
ﻭ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻧﺖ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﻫﯽ
ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺗﻤﺮﯾﻦ ﮐﻨﺪ ...
ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻪ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯼ ﭼﻪ ﺷﺪ
ﻭ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺑﺮ ﺳﺮﺕ ﺁﻭﺍﺭِ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﺁﻣﺪ ،
ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻣﻘﺼﺮ ﻧﮑﻦ ،
ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺩﻟﯿﻞِ ﺍﺻﻠﯽ ﺭﺍ،
ﺩﺭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﯿﺎﺑﯽ !
ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺲِ ﺍﻧﻔﺠﺎﺭ
ﺩﺭ ﺳﻠﻮﻟﻬﺎﯾﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ،
ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﻦ ،
ﮐﻪ ﺫﻫﻨﺖ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﺎ ﻗﻠﺒﺖ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﮐﻨﺪ
ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻤﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮﺩ .
ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﻫﺎﯾﯽ " ﺳﮑﻮﺕ " ﭘﺎﺳﺦِ
ﻫﻤﻪ ﯼ ﺩﺭﺩﻫﺎﺳﺖ ..
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_آوا
#معجزه
#پارت_پنجم
من آوا هستم ساکن یکی از شهرهای ایران…..
زن دایی به بهانه های مختلف حرف منو امیر رو پیش میکشید، همیشه منو عروس خودش خطاب میکرد و میگفت: هیچ کس مثل تو نمیتونه رگ خواب امیر رو دستش بگیره خوشبختش کنه...من امیر رو دوست داشتم اما فقط به عنوان هم بازی بچگی هام و کسی که همیشه پشتم بود..، اما هیچ حس دیگه ای بهش نداشتم از دل امیر هم خبر نداشتم اما میترسیدم مجبور بشم تن به ازدواج باهاش بدم شانزده سالم بود خواهرم سه ماه بود که نامزد کرده بود تو خونه با برادرم که هفت سال ازم کوچکتر بود تنها بودم زن داییم اومد و سراغ مامان رو گرفت و بعد گفت اگه اومدن بگو شب میایم خونتون بعد رفتن زن دایی دلم آشوب بود آخه سابقه نداشت واسه اومدن به خونه ما خبر بدن شب که شد دایی و زن دایی با امیر و یه دسته گل و شیرینی اومدن حدسم درست بود اومده بودن واسه خواستگاری امیر سرشو پایین انداخته بود و هیچ حرفی نمیزد فقط گاهی زیر چشمی نگاهم میکرد و دوباره نگاهشو ازم میدزدید...
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#انگیزشی
رسیدن به آرامش زمانی اتفاق میافتد که متوجه بشی..
رنج، بخشی از زندگیه اما خوبه به دلیلی رنج بکشی که ارزش داشته باشه و بعدا شرمنده خودت نباشی...
نباید به خاطر چند لحظه خوشی، خودت رو راضی به انجام دادن کاری کنی که منطقی نیست...
تو فقط با اشتباهاتت تعریف نمیشی و فراتر از اتفاقات بد زندگیت هستی...
بیهودهترین کار دنیا اینه که خودت رو با کسی مقایسه کنی...
اینکه بقیه چطور با تو رفتار میکنن نباید معیار ارزش تو باشه(آدمها بر اساس حال و هوای خودشون رفتارهای متفاوتی نشون میدن)...
همه مشکلات تحت کنترل تو نیستن اما این بستگی به خودت داره که چطور بهشون معنا ببخشی...
و مهمترین مسئله اینه که باوجود همه زخمها و خستگیهات بازم میتونی ادامه بدی...
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🌷شاید با #دروغ بشه چیزی رو بدست آورد
اما نمیشه نگهش داشت...
روزی روزگاری
دروغ به #حقیقت گفت:
میل داری باهم به دریا برویم و شنا کنیم؟
حقیقت ساده لوح #پذیرفت و گول خورد.
آن دو باهم به کنار ساحل رفتند، وقتی به
ساحل رسیدند حقیقت لباس هایش را در
آورد . دروغ حیله گر #لباس های اورا پوشید
و رفت.
از آن روز همیشه
#حقیقت عریان و زشت است
اما دروغ در لباس حقیقت
با ظاهری آراسته #نمایان می شود
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#انگیزشی
زندگی شاید یک فیلم باشد
یک فیلم بلند یا کوتاه...
فیلمی که زمانش مهم نیست
کیفیتش مهم است...
از همان روز تولد شروع میکنیم به بازی
بعضی از بازیگر ها از پیش
انتخاب شده اند اما بعضی دیگر را
خودمان انتخاب می کنیم...
در انتخاب نقش های مهم
باید دقت کنیم چون ممکن است
داستان فیلم را عوض کنند،
فیلم را خراب کنند
بماند که بعضی ها فقط سیاه لشکرند
بود و نبودشان فرقی ندارد...
نقش اصلی و قهرمان فیلم
خود ما هستیم
بعضی سکانس ها سخت هستند.
هزار بار کات میشوند
و هزار بار از نو باید آن را بازی کنیم...
گاهی فیلم زندگیمان خسته کننده
و تکراریست
و گاهی پر از اتفاق و هیجان...
پایان فیلم میتواند تلخ باشد یا شیرین
فقط کاش فیلم زندگیمان
بی معنی تمام نشود...
کاش تمام ما انسان ها در زندگیمان
فیلمی بسازیم که اسمش ماندگار شود...
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد