يكي ببخش، صد تا بدست بيار
جهان و زندگی در جریانه؛ اگر میخواید خواستههاتون رو بدست بیارید نباید این جریان رو متوقف کنید!
باید ببخشید و کمک کنید تا جریان زندگی و کائنات خداوند، به شما ببخشن و کمک کنن...
این یک راز مهمه و هر کسی که این راز رو درک کرده،
هر روز از خودش میپرسه، چطور میتونم بیشتر ببخشم و کمک کنم؟
نکتهی جالبتر اینه که به دنبال هر خواستهای که هستی، کمک کن افراد دیگهای که به اون خواسته نیاز دارن، زودتر بدستش بیارن؛ این سریعترین راه بدست آوردن خواستههاته
امیدوارم خدا کمکت کنه به جایی برسی که بتونی همیشه به چندین نفر کمک کنی و راهشون رو باز کنی.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
تلخیها_را_دور_بریزید
🍀زندگیتان را پاكسازی كنید
سعی كنید از هر چیز و هر كسی كه شما را افسرده میكند و افكار افسرده كننده دارد، دوری كنید.
مثلاً اگر لباسی دارید كه با پوشیدن آن یاد خاطره تلخی در گذشته خود میافتید، آن را دور بیندازید و یا به كسی ببخشید؛ حتی اگر آن لباس بسیار شیك و گرانقیمت باشد.
یا مثلاً آلبوم عکسی كه تصاویر و عكسهای افرادی كه در آن است روزی در یك جا به شما ضربهای زدهاند و بسیار ناراحتتان كردهاند را نیز دور بیندازید؛ چرا كه نگه داشتن آنها شما را دچار ناراحتی میكند و خاطرههای تلخ گذشته را مدام به یادتان میاندازد.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_اکبر
#وابستگی_مادر
#پارت_صد_ده
من اکبر هستم متولد سال ۱۳۶۷شهر ارومیه اما از همون نوزادی ساکن تهرانم
همون روز که خطبه ی طلاق جاری شد و از محضر اومدم بیرون زنگ زدم به نهال.دوباره جواب نداد..عصبی با خودم گفتم:نهال که میدونست،،امروز روز محضر منو مهربانه چرا جواب نمیده..نشستم توی ماشین و براش پیام نوشتم:نهال جان!!تموم شد.مهربان برای همیشه از زندگیم رفت..همون لحظه نهال برام نوشت:خداروشکر که اون دختر از دست تو خلاص شد،،برو و خوش باش…با تعجب براش نوشتم:وا….نهال؟گوشیتو جواب بده ،کارت دارم…بالافاصله زنگ زدم.نهال جواب داد و گفت:بله…کارتو بگو…گفتم:من بخاطر تو مهربان رو طلاق دادم….کی بیاییم خواستکاری؟؟خوشبختی من فقط با توعه..نهال گفت:من تورو نمیخواهم ،،،هیچ وقت نمیخواستم….فقط خواستم عشق و علاقه اتو نسبت به اون دختر بسنجم که واقعا صفر بود…عصبی گفتم:بخاطر عشق تو ،،عشقمو نسبت به مهربان از بین بردم…نهال گفت:ترانه چی؟؟؟یا مادر دخترت چی؟اصلا عشق دخترتو کی ازت گرفت؟بخاطر من نبود،،بخاطر هوس و خودخواهیت بود که مهربان رو طلاق دادی،،،،،دیگه زنگ نزن..
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🔴 #پازل_زندگی
💠 برخی همسران #ایراد میگیرند که ما مثلا فلان فرمولی را که در کانال گذاشتید به کار بردیم ولی هیچ #اثری ندیدیم و مشکل ما حل نشد.
💠 تمام فرمولهای ارسالی مربوط به شرایط #عادی زندگی و یا زندگیهای دارای مشکلات طبیعی و کوچک است. لذا در صورت مشکلات #پیچیده و بزرگ حتما باید به #مشاور و متخصص امور خانواده رجوع کرد.
💠 درست مثل برخی نسخههای #طبی است که با آن میتوان بدون مراجعه به پزشک خود را #درمان کرد. اما اگر شخصی بیماریاش جدی بود باید به پزشک مراجعه کند.
💠 مسائل زندگی مانند یک #پازل است. گاه ممکن است بخش مهمی از پازل زندگی #تخریب شده باشد و شما نیز برخی از تکههای پازل را در جای مناسب بگذارید اما چون تکههای دیگر #پازل از دید شما مخفی است زندگی شما ساخته نخواهد شد مگر با رجوع به #مشاور خانواده.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
از امروز #مهارت مدیریت خشم را با فرزندانتان تمرین کنید :
تنفس عميق و سكوت در زمان خشم را به فرزندتان بياموزيد.
ترک موقعيت در زمان برخورد با افراد عصبانی را به فرزندتان بياموزيد.
معذرتخواهی در زمان مقصربودن را به فرزندتان بياموزيد.
كودك و نوجوانی كه اين تكنيکها را بلد باشد و به كار ببرد، مهارت كنترل خشم را آموخته است.
هر تكنيك را بارها و بارها در حضور فرزندتان اجرا كنيد تا در وجود او نهادينه شود.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
از یه متخصص ارتوپد سوال شد چطوری خدا رو شناختی؟
گفت: کنار دریا، مرغابی را دیدم که پایش شکسته بود.
اومد پایش را داخل گل های رس مالید بعد به پشت خوابید،
پایش را سمت نور خورشید گرفت تا خشک شد.
اینطوری پای خود را گچ گرفت!
فهمیدم خدایی هست که به او آموزش داده...
به خودت نگاه کنی خداشناس میشوی...
مغرور نشوید!
وقتی پرنده ای زنده است مورچه را میخورد،
وقتی میمیرد مورچه او را میخورد.
شرایط به مرور زمان تغییر میکند،
هیچوقت کسی را تحقیر نکنید.
شاید امروز قدرتمند باشید اما زمان از شما قدرتمندتر است.
یک درخت، هزاران چوب کبریت را میسازد اما وقتی زمانش برسد یک چوب کبریت میتواند هزاران درخت را بسوزاند!
پس خوب باشیم و خوبی کنیم...
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_اکبر
#وابستگی_مادر
#پارت_صد_یازده
من اکبر هستم متولد سال ۱۳۶۷شهر ارومیه اما از همون نوزادی ساکن تهرانم
نهال گفت من با همچین مردی اصلا نمیتونم زندگی کنم اگه میتونستم با شوهرم زندگی میکردم.میدونی چرا از همسرم جدا شدم؟؟بخاطر خیانت…تو هم خیانتکاری…گفتم:من کی به تو خیانت کردم؟؟گفت:تو با وجود داشتن زن ،چشمت دنبال من بود…تو هم خیانتکاری..نهال تماس رو قطع کرد. هر چی زنگ زدم بوق اشغال زد.نهال منو بلاک کرد،.بد ضربه ایی خوردم خیلی بد،…مثل دیوونه ها شده بودم و توی خیابون البته داخل ماشین داد میزدم و نهال رو فحش میدادم..یاد التماسهای مهربان افتادم.یاد حرفهای بابای مهربان افتادم که میگفت مهربان روانپزشک میره تا دیوونه نشه…با سرعت رفتم سمت خونه ی مامان اینا و با داد و هوار به مامان تپیدم و گفتم:نهال منو نمیخواهد.چرا اونو اوردید جلوی چشمهام تا زندگیمو از دست بدم؟؟مامان گفت:غلط کرده نمیخواهد.خاله ات که از خداش بود،حالا چی شد؟گفتم:خاله ۴سال پیش هم از خداش بود اما نهال جواب رد داد...همه مثل من نیستند که حرف خانواده اش روی زندگیش تاثیر بزاره….
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#جواز_بهشت
روزی مردی خواب دید که مرده و پس از گذشتن از پلی به دروازه بهشت رسیده است. دربان بهشت به مرد گفت:
برای ورود به بهشت باید صد امتیاز داشته باشید، کارهای خوبی را که در دنیا انجام داده اید، بگویید تا من به شما امتیاز بدهم. مرد گفت: من با همسرم ازدواج کردم، ۵۰ سال با او به مهربانی رفتار کردم و هرگز به اوخیانت نکردم. فرشته گفت: این سه امتیاز.مرد اضافه کرد: من در تمام طول عمرم به خداوند اعتقاد داشتم و حتی دیگران را هم به راه راست هدایت می کردم. فرشته گفت: این هم یک امتیاز.مرد باز ادامه داد: در شهر نواخانه ای ساختم و کودکان بی خانمان را آنجا جمع کردم و به آنها کمک کردم.
فرشته گفت: این هم دو امتیاز.
مرد در حالی که گریه می کرد، گفت: با این وضع من هرگز نمی توانم داخل بهشت شوم مگر اینکه خداوند لطفش را شامل حال من کند. فرشته لبخندی زد و گفت: بله، تنها راه ورود بشر به بهشت موهبت الهی است و اکنون این لطف شامل حال شما شد و اجازه ورود به بهشت برایتان صادر شد!
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#تلنگر🍃🌺
✨اگر با آدم های غرغرو همنشین باشید
عیب جو و غرغرو می شوید و آن را طبیعی می دانید
💫اگر دوست شما دروغ بگوید، در ابتدا از دستش ناراحت می شوید
ولی در نهایت شما هم عادت می کنید به دیگران دروغ بگویید
💫و اگر مدت طولانی با چنین دوستانی باشید،
به خودتان هم دروغ خواهید گفت.
💫اگر با آدم های خوشحال و پر انگیزه دمخور شوید
شما هم خوشحال و پرانگیزه می شوید
و این امر برایتان کاملا طبیعی است.
💫تصمیم بگیرید به مجموعه افراد مثبت ملحق شوید
وگرنه افراد منفی شما را پایین می کشند
و اصلا متوجه چنین اتفاقی هم نمی شوی...
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
حرف مردم!
روزی یک مرد با پسرش و خر شان میخواستند نزد حکیم بروند انها باید از چند تا ده عبور میکردند مرد سوار خر شود و پسرش پیاده بود به ده اول که رسیدن مردم به انها میگفتند این دیگر چطوری پدری است که خودش سوار بر خر است و پسرش را پیاده گذاشته است از ده اول که گذشتند مرد تصمیم گرفت که پسرش سوار خر شود و خودش پیاده به ده دوم که رسیدن مردم میگفتند این دیگر چه پسری است که خودش سوار بر خر است و پدرش را پیاده گذاشته است از ده که بیرون رفتند تصمیم گرفتن که هر دو سوار خر شوند به ده سوم که رسیدن مردم میگفتن اینها دیگه چه انسان های بدی هستند که هر دویشان سوار این حیوان شودند از ده که امادن بیرون تصمیم گرفتن هیچ کدامشان سوار خر نشوند به ده چهارم که رسیدند مردم میگفتن این ها خیلی احمق هستند که خر دارند اما سوار آن نمیشوند .
این داستان به ما میفهمونه که حرف مردم نباید برامون مهم باشه هر طوری که میخوایند زندگی کنید و به حرف مردم گوش ندهید چون هیچ وقت دهن بعضی از مردم بسته نمیشه...
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_اکبر
#وابستگی_مادر
#پارت_صد_دوازده
من اکبر هستم متولد سال ۱۳۶۷شهر ارومیه اما از همون نوزادی ساکن تهرانم
یه کم زد و شکوندم و با همون عصبانیت از خونه زدم بیرون و در ورودی رو محکم بستم..بقدری محکم بستم که چند تا از همسایه ها از در و پنجره دنبال صدا میگشتند..مستقیم رفتم مواد خریدم و رفتم خونه.دوباره شروع کردم به کشیدن….هر پکی که میزدم با نهال حرف میزدم و گریه میکردم.خیلی دوستش داشتم و نمیتونستم فراموشش کنم…دوباره شدم همون اکبر معتاد سابق،،با این تفاوت که دیگه بابایی نداشتم که بیاد منو ببره کمپ،…دیگه مهربانی در کار نبود که منو پرستاری کنه تا توی خونه ترک کنم،۵ماه گذشت….پنج ماهی که کارم فقط مصرف مواد بود و بس…..مغازه کار میکرد و هر روز پول به حسابم میومد و من دود میکردم.نهال بدجوری پوزه امو به خاک مالید خیلی بد،،اما من بجای اینکه درس بگیرم افتادم توی دام اعتیاد.،هیچ وقت قدرت تصمیم گیری نداشتم و همیشه منتظر بودم برام تصمیم بگیرند…. اما اینبار کسی کنارم نبود،مامان هر روز بالای ده بار زنگ میزد ولی منجواب نمیدادم،،من عاشق بودم.عاشق نهال…درسته که قبول نکرد باهم ازدواج کنیم اما در اوج اعتیاد و مصرف مواد باز هم فقط نهال جلوی چشمم بود…..
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
9.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من به عنوان یک آدم کمال گرا چقدر این کلیپ برام آموزنده بود. چه تلنگر خوبی بود برام که فقط کافی یک اقدام کوچولو برای بهتر شدن شرایط انجام بدم و منتظر نمونم همه چیز سر جاش قرار بگیره تا کاری رو شروع کنم.. گاهی یک صحبت کوتاه تلنگر بزرگیه برای ما.. آدم معمولی بودن چه لذتی داره توی دنیای پر از ادم موفق و لاکچری🙂
خواهشمند هستیم سریع تر پیام را برای دوستانتان؛کانال ها؛گروه ها بفرستید تا دوستانتان با خبرشوند..
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد