eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد
37.1هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
1 فایل
اتفاقات عبرت آموز زندگیتون رو بگین به اشتراک بزاریم👇🏻☺️ هر گونه کپی و ایده برداری از کانال وبنرها و ریپ ها حرام و پیگرد قانونی دارد .... تبلیغات 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1587085673C0abe731c1e مدیر @setareh_ostadi
مشاهده در ایتا
دانلود
💪"اعتماد به نفس" زمانی ساخته میشه که: •از یادگیری چیزای جدید استقبال می‌کنی •به قول‌هایی که روزانه به خودت میدی، عمل می‌کنی •با وجود ترس و تردید، دست به اقدام می‌زنی •توی اشتباه و شکستت دنبال درس می‌گردی •اطرافت رو با آدم‌های حامی و فعال پُر می‌کنی •وقتی چیزی طبق برنامه پیش نمیره، به‌جای سرزنش با خودت مهربونی •چالش‌هایی رو برعهده می‌گیری که به توانمندیت اضافه کنه •به‌جای مقایسه با دیگران، روی خودت تمرکز می‌کنی •به نظر خودت بیشتر اهمیت میدی تا دیگران •متوجه میشی که در چه کاری علاقه و مهارت داری •برای هر دستاورد کوچکی، به خودت پاداش میدی ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
من ترلان هستم یه دختر آذری سال ۱۳۳۸ تو یکی از روستاهای اطراف تبریز به دنیا اومدم. تازه ۱۴ ساله شده بودم که یه خواستگار سمج برام پیدا شد که از فامیل های دور آنا بود،. اصغر به هر بهانه ای خونه ما می اومد و کمک حال آنا و پدرم بود،اصغر نگاه‌های معنا داری به من میکرد و من به خاطر ترس از آقام نگاهم رو ازش می‌دزدیدم و همش دعا میکردم که اصغر دست از سر من برداره..ترسم از این بود که پدرم بفهمه که اصغر خواستگار منه و خون بپا کنه..اون زمان برای تهیه قند و شکر و اقلام دیگه به همه کوپن داده بودند که برای تهیه وسایل، باید ساعتها تو صف‌های طولانی منتظر وایمیستادی تا نوبتت بشه، ولی اصغر که عاشق من بود و برای اینکه خودشیرینی کنه و خودش رو تو دل آقام و آنا جا کنه زحمت اینکارو برامون میکشید ساعتها تو صف وایمیستاد و وسایل رو برامون میاورد.هر وقت اصغر برای گرفتن کوپن میومد خونه‌ی ما، آنا که از عشق و نگاههای اصغر به من خبر داشت زیرزیرکی میخندید و اصغر رو راهی میکرد..از موقعیکه ساکن شهر شده بودیم، خونمون آب لوله‌کشی نداشت و آقام به خاطر اینکه ما داشتیم بزرگ میشدیم و به خاطر آوردن آب مجبور بودیم تا سر کوچه بریم ناراحت بود.. ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
چرا یه نفر بخاطر یه موضوع کوچیک خیلی آشفته و عصبانی میشه ؟ درمورد اون موضوع یا حرفی که شما گفتید قبلا تجربه ی تلخی داشته ‌در اون لحظه پر از استرس و اضطرابه ‌از وانمود کردن به اینکه حالش خوبه خسته شده ‌احساسات و حرف های ناگفته ی زیادی داره که منتظر یه جرقه بوده ‌اخیرا دچار ضربه و آسیبی شده که شما از اون بی خبر هستید ‌حرفی که تو زدی شاید از نظر خودت کوچیک بوده اما برای اون خیلی با اهمیت و مهم بوده ‌به جای ناراحت شدن و بحث کردن در این لحظه ها ، به اونها بیشتر توجه کنید ! ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
یک‌وقت‌ها بلند شو، یک آبی به سر و صورتت بزن، موهات را شانه بزن، لباس محبوبت را بپوش و از خانه بزن بیرون و راه برو. خواهی‌دید که نیمی از اندوه و مشکلاتت برطرف خواهد شد. همه چیز به وضعیت روحی آدم‌ها بستگی دارد. وضعیت روحی‌ات که بد باشد، در نظرت جهان تاریک است، مسیرها بن‌بست و مشکلات، لاینحل اما وقتی که بلند شوی و حال روحی‌ات را خوب کنی، تمام جهان در نظرت روشن می‌شود و می‌توانی انتهای تمام مسیرهای پیش‌رو را ببینی و پیش خودت بگویی: آنقدرها هم که به نظر می‌رسید، سخت نبود، این من بودم که امیدی نداشتم جهانت که روشن باشد، از هیچ چیز نمی‌ترسی و به خودت ایمان داری که از پس تمام مشکلاتت بر خواهی آمد. پس قبل از هر تصمیم و پا پس کشیدنی، بلند شو، آبی به صورتت بزن و تمام چراغ‌های خاموش ذهنت را روشن کن. این مهم‌ترین قدمی‌ست که در جهت بهبود شرایط جهانت می‌توانی انجام بدهی. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
من ترلان هستم یه دختر آذری سال ۱۳۳۸ تو یکی از روستاهای اطراف تبریز به دنیا اومدم من ۱۵ ساله شده بودم آقام به هر سختی که بود و با قرض کردن از عموم تونست تو حیاط خونمون یه حوض درست کنه و شیر آب هم تا سر حوض بیاره و اینطوری شد که دیگه منو گلبهار مجبور نبودیم که تا سرکوچه و تا موتور آب واسه آوردن آب بریم و از اینکه این مسولیت از سر منو گلبهار باز شده بود از خوشحالی سر از پا نمیشناختیم..آب محله‌های بالا از یه جای دیگه لوله کشی شده بود و بعضی وقتها آب اونجا قطع بود ولی کوچه‌ی ما همیشه آب داشت،دیگه آقام خیالش راحت شده بود و همش با تکبر خاصی بهمون میگفت، آب رو آوردم داخل خونه، حق ندارید برید بیرون..روزها میگذشت و داشتم بزرگتر میشدم،هر روز با کارهای خونه مشغول بودم و روزگار میگذروندم.صبح یه روز بهاری توی حیاط و زیر درخت توت داشتم رختهارو میشستم و تو افکار خودم غرق بودم و زیر لب زمزمه میکردم..آقام یه گوشه از حیاط داشت خورجینش رو آماده میکرد و مشغول بستن خورجین به پشت دوچرخه بود..آقام که بعد از بستن خورجینش از در بیرون رفت، من با خیال راحت و با صدای بلندتری شروع کردم به خوندن آواز..تو حال خودم بودم تازه رختهارو آبکشی کرده بودم و داشتم رو بند پهن میکردم که با شنیدن صدای در به خودم‌ اومدم... ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
کلام شما به واقعیت شما تبدیل می‌شود. شجاعت این را داشته باشید که تنها درباره رویاها و اهداف خود صحبت کنید. اگر شما کلام فقیری داشته باشید، زندگی فقیری خواهید داشت. ❌به جای اینکه بگویید: من هیچگاه شفا پیدا نمیکنم، این بیماری سه نسل است که درخانواده ما وجود دارد. ✔️بگویید: خداوند بیماری من را به طور کامل شفا میدهد،این بیماری زودگذر است و من هر روز بهتر و بهتر میشوم. ✨👌با گفتن چنین جملاتی شما در حال کاشت دانه های🌱 ، و هستید. ❌به جای اینکه بگویید: من هیچوقت نمیتوانم قرضهایم را پرداخت کنم، هیچوقت نمیتوانم سطح زندگی خود را ارتقاء دهم. ✔️بگویید: من به جایگاهی خواهم رسید که هرگز قرض نخواهم گرفت؛ بلکه قرض خواهم داد، دست به هر کاری بزنم جز موفقیت و پیروزی چیزی نصیب من نمیشود. ✨👌با بیان چنین جملاتی شما شروع می کنید به کاشت دانه های🌾 و . ❌هرگز نگویید: من نمیتوانم رویای خود را تحقق ببخشم، ✔️بلکه بگویید: لطف و برکت خداوندبه سمت من سرازیر است. ✨("افراد مناسب و موقعیت های مناسب در بهترین زمان در مسیر من قرار میگیرند.") ✨👌اگر شما به اینگونه صحبت کردن ادامه دهید، در نهایت محصول عظیمی از سعادت و خوشبختی رابرداشت میکنید. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
وقتی احساس بدی پیدا میکنی اینجوری خوبش کن : خشم : ورزش کردن تمرین کامل کاردیو حسادت : روی خودت، ویژگی ها و منحصر به فرد بودنت تمرکز کن‌. اضطراب : ذهن آگاهی رو تمرین کن. دلخوری : دیدگاه منطقیت رو گسترش بده خستگی : گوشی رو خاموش کن و بخواب بی انگیزگی : دوش بگیر؛ تمام حواست رو درگیر کن. شک به خود : بنویس؛ بذار احساست بیاد روی کاغذ افسردگی : در طبیعت قدم بزن و با دوستان وقت بگذرون ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
روزهای برفی، حکایتی از و . گویی زمین، پتوی سپیدی بر خود کشیده و در خوابی عمیق فرو رفته است. دانه‌های ، آرام و بی‌صدا از آسمان فرود می‌آیند، همچون رازهایی که آسمان با زمین در میان می‌گذارد. هر کدام، قصه‌ای در دل دارند؛ قصه‌ای از دوردست‌ها، از ابرهایی که هزاران فرسنگ سفر کرده‌اند تا بر شانه‌های شهر بنشینند. در این روزها، خیابان‌ها ردپای آرامش می‌گیرند و سقف خانه‌ها باری از لطافت را به دوش می‌کشند. هر شاخه درخت، دست‌های سفیدش را به سوی آسمان دراز کرده، گویی در نیایشی بی‌پایان غرق شده است. هوای سرد، گونه‌ها را سرخ می‌کند، اما دل‌ها را به گرمای خاطرات پیوند می‌زند؛ به روزهای کودکی، به ردپای کوچک روی برف، به آدم‌برفی‌هایی که لبخندشان همیشه جاودان بود. روزهای برفی، دعوتی است به درنگ، به گوش سپردن به موسیقی خاموش طبیعت، به چشیدن طعم داغ یک فنجان چای کنار پنجره‌ای که پشت آن، جهان در آغوش سفیدی گم شده است. برف، نامه‌ای از آسمان است؛ نامه‌ای که هر بار، با جوهری سپید نوشته می‌شود و تنها آنان که با چشم دل می‌بینند، می‌توانند آن را بخوانند. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
▫️از لحاظ روانشناسی : - اگه کسی غیر عادی غذا می خوره، نشونه‌ی اینه که عصبیه و یا استرس داره. - اگه کسی نمی تونه گریه کنه، نشونه اینه که ضعف شخصیتی داره. - اگه کسی برای کوچیک ترین اتفاقات گریه می کنه، نشونه اینه که قلبش پاک و صافه. - اگه کسی سر مسائل مربوط به شما عصبی می شه، نشونه‌ی اینه که شمارو دوست داره و شما براش اهمیت دارید. - اگه کسی زیاد می خوابه نشونه ی اینه که غمگینه. - اگه کسی زیاد می خنده، شاید دلیلش اینه که غمی اذیتش می کنه. - اگه کسی زود رنجه یعنی به محبت نیاز داره. - اگه کسی خسته اس یعنی زیاد منتظر بوده. - اگه کسی چیزی رو زیاد بروز نمیده بی احساس نیست فقط زیادی اعتماد کرده و ضربه خورده. گاهی باید به جای قضاوت سریع آدما اونارو درک کنیم مطمیناً پشت هر رفتار یه داستان به شدت منطقی پنهان شده. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
هدایت شده از تبلیغات
🔴 قبر آیت الله بهجت قضیه عجیبی دارد . 🔶تعریف میکنن که هر چقدر سنگ تراش ها روی سنگ قبر آیت الله بهجت می نویسن" آیت الله " ترک میخوره ادامه ماجرا فقط و فقط در این کانال 👇🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2663383042C335d1a4a87 https://eitaa.com/joinchat/2663383042C335d1a4a87
من ترلان هستم یه دختر آذری سال ۱۳۳۸ تو یکی از روستاهای اطراف تبریز به دنیا اومدم سریع خودم رو جمع و جور کردم و به خیال اینکه آقام چیزی جا گذاشته و برگشته سریع خودم رو رسوندم دم در،ولی وقتی در رو باز کردم..با دیدن یه زن چاق و بور که تو چهارچوب در وایستاده بود، خشکم زد..از بس از آقام میترسیدم که با دیدن آدم‌های غریبه ناخودآگاه دلهره میگرفتم،نگاه تندی به زن غریبه کردم و کنجکاوانه و با صدای آرومی گفتم؛ با کی کار داشتید؟زن غریبه با دقت داشت منو نگاه میکرد بعد از یه مکث طولانی، لبخندی زد و گفت؛ آب خونه‌ی ما قطع شده میشه بیام آب پر کنم؟بدون اینکه منتظر جوابی از طرف من باشه، منو کنار زد و با اجازه ای گفت و وارد شد..پشت سرش راه افتادم و کنار حوض وایستادم،زن غریبه در حالیکه داشت دو تا دبه‌اش رو پر میکرد، با دقت منو برانداز میکرد..آنا که فهمیده بود کسی تو حیاطه،اومد تو ایوون و با صدای بلندی با زن غریبه سلام کرد و احوالپرسی کرد،بعد اینکه دبه پر شد زن با صدای ضعیفی گفت؛ دخترم، میشه تا سر کوچه این دبه‌هارو بیاری من نمیتونم، سنگینه مادر،به ناچار باشه‌ای گفتم وگره روسری‌ام رو سفت کردم و چادر سر کردم که باهاش برم ولی با نگاه تندی که آنا بهم انداخت مکث کردم و گفتم؛ آنا با اجازه... ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🤍خودتان و کاری را که انجام می‌دهید، دوست بدارید. به خود و زندگی‌تان بخندید و چیزی را زیاد سخت و جدی نگیرید. همه چیز موقت و گذرا است. روش های بسیاری وجود دارد که با آن، می‌توانید خود را درمان کنید و شفا دهید. وقتی شب ها به بستر می‌روید، چشم های خود را ببندید و بابت تمام نعمت هایی که در زندگی دارید، از خالق این نعمت ها تشکر کنید. شکر نعمت ها باعث افزون شدن آن ها میشود. لطفا شب ها قبل از رفتن به بستر، به اخبار گوش ندهید و تلویزیون تماشا نکنید. زیرا اکثر خبرها صرفا شامل فهرستی از وقایع ناخوشایند و مصیبت بار است که ذهن شما را مغشوش و آشفته می‌کند و باعث می شود خواب ها و رویاهای شبانه تان منفی و کابوس مانند باشد. رویاها و افکار مثبت می‌توانند نقشی مثبت و مفید داشته و در زندگی روزانه شما موثر باشند. با آرامش کامل به بستر بروید. به فرآیند زندگی و خداوند اعتماد داشته باشید و بدانید که پشتیبان و حامی شماست... ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈