eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد
37.2هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
1 فایل
اتفاقات عبرت آموز زندگیتون رو بگین به اشتراک بزاریم👇🏻☺️ هر گونه کپی و ایده برداری از کانال وبنرها و ریپ ها حرام و پیگرد قانونی دارد .... تبلیغات 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1587085673C0abe731c1e مدیر @setareh_ostadi
مشاهده در ایتا
دانلود
💖۵ چیز که باید ترک کنی: 🦋این باور و که برای ارزشمند بودن باید موفق باشی! 🦋بد یا اشتباه دونستن احساسات ناخوشایندی که داری! 🦋اینکه به کمک هیچکس نیاز نداری و خودت به تنهایی همه کارارو انجام میدی! 🦋این باور و که هیچ قت قرار نیست پیشرفت کنی! 🦋سرزنش کردن خودت وقتایی که اشتباه میکنی! 💞و کاری که بیشترمون انجام میدیم: تظاهر به خوب بودن، اونم وقتی که حالت اصلا خوب نیست و نیاز به تنهایی یا حتی کمک داری... به این جزئیات اهمیت بده و مراقب روانت باش🎀 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
در کودکی همیشه فکر میکردم شبها کسی زیر تختم پنهان شده است. نزد پزشک اعصاب رفتم و مشکلم را گفتم: روانپزشک گفت: "فقط یک سال هفته‌ای سه روز جلسه ای 80 دلار بده و بیا تا درمانت کنم. شش ماه بعد اون پزشک رو تو خیابان دیدم. پرسید، "چرا نیومدی؟" گفتم، "خُوب، جلسه‌ای هشتاد دلار، برای یک سال خیلی زیاد بود. یه نجّار منو مجانی معالجه کرد. خوشحالم که اون پول رو پس‌انداز کردم و یه وانت نو خریدم." پزشک با تعجّب گفت، "عجب! میتونم بپرسم اون نجّاره چطور تو را معالجه کرد؟" گفتم: "به من گفت اگه پایه‌های تختخواب را ببُرم؛ دیگه هیچکس نمی‌تونه زیر تختت قایم بشه!" برای هر تصمیم گیری شتاب نکنیم و کمی بیندیشیم ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
آدم بعضی وقتها تو یه مسئله به یه جایی میرسه که دیگه کاری از دست هیچکسی برنمیاد.، یعنی همه کسانیکه توی ته ذهنت هم روشون حساب کرده بودی کاری از دستشون بر نمیاد و آدم میشه مثل یه پرکاه توی باد؛ بی هیچ پشتوانه ای، بی هیچ امیدی به کسی. اون لحظه تو یه موقعیتی گیر میکنی که فقط میتونی آروم سرتو بالا بگیری و رو به آسمان بگی: خدایا خودت درستش کن امیدوارم کارات ردیف شه به زودی و خنده ی قشنگت رو ببینیم❤️ ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🌹❤️ ✍ وقتشه قربانی کنیم 🔹کوزه‌ای رو دم‌دست یه میمون می‌ذارن و چند گردو رو جلوی چشم میمون داخل کوزه میندازن. 🔸دهانه‌ کوزه‌ تنگه ولی میمون می‌تونه و دستاش رو می‌بره داخل کوزه و چند گردو رو می‌ذاره تو مشتش. 🔹میمون وقتی می‌خواد دستش رو دربیاره، دست مشت‌کرده‌اش که پر از گردوئه از دهانه‌ کوزه درنمیاد. 🔸این آزمایش رو با هر میمونی که امتحان کنید ساعت‌ها طول می‌کشه که بفهمه چاره‌ای جز این نداره که گردوها رو رها کنه. 🔹خب شاید بگید میمونه و نمی‌فهمه، ولی این داستان درمورد ما انسان‌ها هم صادقه. این، داستان قربانی‌کردنه! زندگی تنها وقتی بهتر می‌شه که حاضر باشیم براش قربانی کنیم. 🔸بعضی‌هامون این‌قدر نگران ازدست‌دادن چندتا از گردوهامون هستیم که آزادی رو براش فدا کردیم. 💢وقتشه قربانی کنیم. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
من ترلان هستم یه دختر آذری سال ۱۳۳۸ تو یکی از روستاهای اطراف تبریز به دنیا اومدم خانوم گریه میکرد و همش دنبال مقصر بود و زمین و زمان رو نفرین میکرد..هر کسی یه چیزی میگفت و همسایه‌ها همش به خانوم میگفتند یکی این دختر رو جادو کرده که همش بچه‌هاش میمیرند ولی من خوب میدونستم چوب خدا صدا نداره..خانوم مخفیفانه پیش هر دعا نویسی میرفت ولی سعی میکرد که من چیزی نفهمم،دیگه کاری از دست کسی ساخته نبود و افسردگی وحیده ادامه داشت و مدام زیر نظر پزشک بود و دارو میخورد...سه ماه گذشت،دخترم خیلی بی جون بود..سه ماهه بود که یه روز بردمش بهداشت برای اندازه‌گیری قد و وزنش، تو راه برگشت عمه‌ی کوچیک حسین رو دیدم،نزدیک اومد و بعد از احوالپرسی، درحالیکه دخترم تو بغلم خواب بود کنجکاوانه گفت؛ ببینم دخترتو..صورتش رو باز کرد و زل زد بهش و با کمال پررویی گفت؛ وای دخترت چه زشته، به کی میخوای بدیش اینو..متلکش رو انداخت و از من جدا شد و رفت،به قدری ناراحت شدم و از حرفش دلم شکست که کل راه رو گریه کردم و رسیدم خونه سالومه رو گذاشتم تو گهواره و های های گریه کردم.حسین که صدای گریه‌ام رو شنیده بود اومد پیشم و با تعجب گفت؛ ترلان، چی شده آنام حرفی زده..سرم رو به چپ و راست تکون دادم به زور گفتم؛ نه..حسین با تردید گفت؛ پس کی چی گفته؟ چی شده اینجوری گریه میکنی؟به زور جلوی اشکهام رو گرفتم و در حالیکه به سالومه چشم دوخته بود گفتم؛ عمه‌ات میگه دخترت چقدر زشته اینو به کی میخواهید بدید؟ ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
آدم های قوی از سیاره ی دیگری نیامده اند ، آن ها هم مشکلاتِ خودشان را دارند ، هم محدودیت های معمولی و حتی غیر معمولی ... تفاوت اینجاست ؛ آن ها پذیرفته اند از پسِ هر مشکلی بر می آیند ، آن ها خودشان را باور کرده اند ، از مشکلات و محدودیت ها ، پله ساخته اند ، نه کوه !!! آدم های قوی در کمالِ خودباوری ؛ انتخاب کرده اند قوی باشند ... قوی بودن ؛ در "مغز" اتفاق می افتد ، قوی بودن ؛ همت می خواهد ! ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
آدم‌هایی‌ که ما را ترک می کنند سه‌ دسته اند یک گروه آنهایی که بر میگردند گرچه نه آنها دیگر همان آدم‌های سابق هستند و نه ما گروه دوم کسانی‌ هستند که هرگز بر نمی‌گردند چه آنهایی که نمی‌خواهند ، چه آنهایی که نمی توانند گروه آخر آنهایی هستند که باید دعا کنیم آنچنان پلهای پشت سرشان را خراب کنند که اگر هم بخواند ، نتوانند برگردند. خطر ناک‌ترین گروه سومی‌‌ها هستند . چون موقع رفتن طوری ما را میشکنند ، که ما تا مدت‌ها در کما می‌‌مانیم و خیلی‌ دیر می‌‌فهمیم که برای چه آدم‌های بی‌ ارزشی اشک ریختیم ، احساس گناه کردیم، از خود گذشتگی کردیم ، و تا مرز نابودی ، زندگی‌ را فدا کردیم ... خیلی‌ دیر میفهمم ... خیلی‌ دیر ... ولی‌ یک روز میفهمم ... چیزی که هرگز نمی‌فهمیم این است که اصلا چه چیز این آدم‌ها را آنقدر دوست داشتیم؟؟؟؟ روزی که آدم‌های بزرگتری ، با ارزش‌های والاتری وارد زندگی‌ ما شدند ، آن روز قدرِ خودمان را بیشتر می‌دانیم. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🍃دوستی گفت من رژیم دارم! گفتم: شما وزن متعادلی دارید نیاز به رژیم نیست !؟ او گفت: رژیم تغذیه نیست رژیم تفکر و رفتار است در این رژیم اجتناب می کنم از: ۱- افکار منفی ۲-آدمهای منفی ۳-کسانی که لبخند را از من می گیرند. ۴-آنهایی که باعث میشوند سایه غم و حسرت بر نگاهم چیره شود. ۵-آنها که باعث می شوند اعتماد به نفسم را از دست بدهم. ۶- آنهایی که چوب لای چرخ زندگیم می گذارند. او گفت: اگر یک ماه این رژیم را رعایت کنم سه کیلو از بیماریهای تفکر و رفتارم کم میشود و سه کیلو کیفیت زندگیم بالا میرود .... امتحان کنید بنظر من هم رژیم خوبی است. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
من ترلان هستم یه دختر آذری سال ۱۳۳۸ تو یکی از روستاهای اطراف تبریز به دنیا اومدم حسین که صدای گریه‌ام رو شنیده بود اومد پیشم و با تعجب گفت؛ ترلان، چی شده آنام حرفی زده..سرم رو به چپ و راست تکون دادم به زور گفتم؛ نه..حسین با تردید گفت؛ پس کی چی گفته؟ چی شده اینجوری گریه میکنی؟به زور جلوی اشکهام رو گرفتم و در حالیکه به سالومه چشم دوخته بود گفتم؛ عمه‌ات میگه دخترت چقدر زشته اینو به کی میخواهید بدید؟حسین با صدای بلندی شروع کرد به خندیدن و گفت؛ پاشو بابا، منم فکر کردم چی شده، این یه دختری بشه برا باباش که همه انگشت به دهن بمونند،بعد سالومه رو که تازه از خواب بیدار شده بود و داشت گریه میکرد بغل کرد و گفت؛ این دختر سیاه منه، عشق منه..کارهای خونه‌ی جدیدمون خوب پیش میرفت ولی زمزمه هایی از طرف خانوم به گوشم می رسید که اونا هم قراره با تموم شدن خونه با ما به خونه‌ی جدید نقل مکان کنند..از عصبانیت خون خونم رو میخورد ولی مثل همیشه از ترسم جرات حرف زدن و مخالفت رو نداشتم..چند ماهی از رفتن زیبا به تهران میگذشت که یه روز به خونه‌ی عمه‌خانوم زنگ زده بود و منو خواسته بود‌.سریع خودم رو رسوندم، تا باهاش حرف بزنم،از شانس خوب من عمه‌خانوم خونه نبود و راحت میتونستم باهاش حرف بزنم..زیبا از اینکه دخترم بدنیا اومده خوشحال شد و بهم تبریک گفت و ازم در مورد خونه‌ی جدیدمون پرسید..منم براش از دلهره‌ی تازه‌ام گفتم که خانوم تصمیم گرفته همراه ما به خونه‌ی جدید نقل مکان کنه... ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍بنشین و فکر ڪن خداوند چقدر به ما نعمت داده است خودش میفرماید: نمی توانید نعمت های من را بشمارید یڪی از بزرگترین نعمـت خـداوند این است که ما هـر چه گناه مۍڪنیم.. او میپوشاند، اگـر مثلاً در پیشـانی ما یک کنتور بود وهر یک گناه یک شماره میانداخت دیگر مـا آبـرو نداشتیم ما نمۍتوانستیم زندگـے بڪنیم یا اگـر به جـای شماره انداختن بوی ظاهری قرار داده بود دیگر کسی طرف دیگری نمیرفت...!! «لَوْ تَکاشَفْتُم مٰا تَدافـَنْتُم» اگر از گناهان یکدیگر با خبـر میشُدید، یکدیگـر را دفـن نمیکردید. ببین خــــدا چقدر مهربان است که روی گناهـان ما سرپوش گذاشته استــ. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🌸 عاداتی که باید ترک کنید: - شکستن مرزهاتون برای رضایت دیگران! - دروغ گفتن به خودتون! - نادیده گرفتن احساساتتون! - به عهده نگرفتن مسئولیت کارها و گفته‌هاتون! - منفی بافی! - منفی قضاوت کردن خودتون! - وفادار بودن به بقیه بیشتر از خودتون! - اثبات کردن ارزش خودتون برای دیگران! - ماندن بیش از حد در روابط سمی! 📍همه ما عاداتی داریم که درخور شان ما نیستن. باید اونارو آگاهانه با عادات مثبت و مناسب جایگزین کنیم تا به کسی که میخواهیم باشیم، شبیه‌تر شویم. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
دلم می سوزد برای لحاف تشک های اعلای خانه که انتها گذاشته می شوند مبادا کسی به اشتباه سراغشان برود میگذارندشان آنجا تا شاید شاید سالی یک بار کسی در خانه را زد و بر آن شد تا شب را آنجا به صبح بکشاند لحاف تشکهای بیچاره خانه غریبه را به تن میگیرند اما صبح که برسد باز میندازنشان ان ته تراها تا دست نیافتنی تر باشند بدتر آنکه آن غریبه هم دیگر هرگز به یاد نخواهد آورد که عجب لحاف های دوست داشتنی داشتن آنها بعد مینشینند و روزها و شبها حسرت آن لحاف هایی را میخورند که هریک از اعضای خانه به آنها دل بسته اند که هر شب رابا آنها صبح میکنند که حتی وقتی به میهمانی یا مسافرتی میروند شب را انجا سپری میکنند با خود می برند آنهایی که بوی تن می دهند نه بوی نویی کارخانه را زیاد که خوب باشی بی مصرف می شوی ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈