#حضرت_محسن_بن_علی
من محسنم کوچکترین فرزند زهرا
چشمان من هرگز ندیده... اهل دنیا
در عالم خود بوده ام مانوس مادر
او قصه ها میگفت از بابایم حیدر
میگفت بابای تو بر عالم نگین است
ای جان مادر او امیر المومنین است
تا انکه روزی ناگهان بی تاب گشتم
از شدت گرما تو گویی آب گشتم
ناگه فشار در مرا پیچید در هم
از شدت ضربه شکستم آه.. کم کم
من میشنیدم نعره های دومی را
بهتر ندیدم اشکهای چشم بابا
من میشنیدم گریه های خواهرم را
میگفت بابا کشت دشمن مادرم را
#سیدرضا_صالحی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شهادت_حضرت_محسن
در چشمهایم تا که میشد جلوهگر طفلم
با من سخن میگفت هر شب تا سحر طفلم
بسکه برایش از کمالات علی گفتم
خوشحال بودم میشود مثل پدر طفلم
خیلی دلم میخواست قنداقش کنم، اما
از من جدا افتاد با خونِ جگر طفلم
زیر فشار در صدای محسنم آمد
با من همان جا بود که زد بال و پر طفلم
در باز شد با یک لگد، روی پرم افتاد
من باخبر بودم ولیکن بی خبر... طفلم
من که دو دستم را سپر کردم زمین خوردم
دیگر چه آمد بر سرِ این بیسپر طفلم
از چارچوبِ در نشد که فاصله گیرم
میسوختم پشت در اما بیشتر طفلم
اذن شهادت را خدا اول به محسن داد
میخ در از سینه که رد شد خورد بر طفلم
#کربلایی_رضا_باقریان
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_محسن_بن_علی
گلی که فصل خزان بر دمید، محسن بود
گلی که رنگ چمن را ندید، محسن بود
گل همیشه بهار علی، که از بیداد
چو غنچه جامه به پیکر درید، محسن بود
کنار خانه ی زهرا، یگانه سربازی
که شد به راه ولایت شهید، محسن بود
یگانه طفل شهیدی که چشم مادر هم
شد از نظاره ی او نا امید، محسن بود
یگانه طفل شهیدی که کس نمیداند
ز بعد قتل، کجا آرمید، محسن بود
یگانه ره سپر راه عشق کز منزل
جدا نگشته به منزل رسیده، محسن بود
یگانه مرغ پر و بال بسته ای کآخر
ز آشیانه ی سوزان پرید، محسن بود
تو خون ز دیده(موید)بریز و بازگوی
گلی که رنگ چمن را ندید، محسن بود
#سیدرضا_موید
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شهادت_امام_حسن_عسکری
مسیر روضهام امشب به سامرا افتاد
عزیز فاطمه در هجره بیصدا افتاد
غریب بود و کسی را نداشت، وقتی که
میانِ هجرهی تاریک خود ز پا افتاد
توان نداشت بگوید که آب میخواهم
خلاصه با لب خشکیده از نوا افتاد
تلاش کرد نیفتد زمین، ولیکن حیف
به روی خاکِ غریبانه، بارها افتاد
وضو گرفت و، به سختی سرش به مُهر رسید
و باز از شرر زهر، بیهوا افتاد
به زحمت از جگرش داد زد بیا مهدی
ببین که این پدرِ خسته بی عصا، افتاد
بلند شد که کمی رو به قبله بنشیند
نشست لحظهای و، رو به کربلا افتاد
زمینِ هجره خنک بود و شیب هم که نداشت
کفن که داشت، چرا یاد بوریا افتاد؟
#کربلایی_رضا_باقریان
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#مربع_ترکیب
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
یک سامرا اندوه کنج سینۀ ماست
دانی که عمری غصۀ دیرینۀ ماست
از غربتت آیین غم آیینۀ ماست
بغض عدویت بغض ما و کینۀ ماست
دارد غبار بی کسی کوی حریمت
گرد عزا بنشسته بر روی حریمت
دشمن به جرم عاشقی کشته شما را
چون جلوه گاه خالقی کشته شما را
چون نور فجر صادقی کشته شما را
پرپر چو یاس و رازقی کشته شما را
چشم زمین و آسمان بر تو بگریند
جانا تمام عاشقان بر تو بگریند
زهر جفا در قتلتان باشد بهانه
جان داده اید از غصه هایی بی کرانه
کوی مدینه، کربلا، این دو نشانه
شام بلا و کوفه و جور زمانه
اینها همه بر جانتان گردیده قاتل
گر چه جهان زهر جفا را دیده قاتل
نامت حسن، خلقت حسن، خویت حسن بود
جمع خصال و خلق نیکویت حسن بود
ذکر خوش و زیبا و دلجویت حسن بود
قلبت حسینی، نقش بازویت حسن بود
ذکر تو را گفتن به لب اوج سخن شد
مهدی به نام اطهرت، یابن الحسن شد
یابن الحسن یعنی که مهدی زادۀ توست
شمشیر مانده در غلاف آمادۀ توست
نام خوشش زیبایی سجادۀ توست
او میوه ی قلب تو و دلدادۀ توست
برگو بیاید دیده ها چشم انتظارند
آقا بیا که یاس ها دل بی قرارند
آقا بیا که فاطمه چشم انتظار است
با مادرت قلب همه چشم انتظار است
هستی به اشک و زمزمه چشم انتظار است
بشتاب امیر علقمه چشم انتظار است
زیبا شود گر که به رجعت آخر اِی یار
آید امیر علقمه گردد علمدار
#محمد_مبشری
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شهادت_امام_حسن_عسکری
آتش زده این زهر تمام بدنم را
انداخته در گوشهای از هجره تنم را
در غربتم و یار و مددکار ندارم
باور نکنم این همه تنها شدنم را
افتادهام از پا و کسی نیست ببیند
این لحظهی آخر من و پرپر زدنم را
در آتش هجر پسرم آه کشیدم
تا آید بیند کمی از سوختنم را
بال و پرم از زهر جگرسوز کبود است
فریاد زنم لحظهی برخواستنم را
تشنه لبم و تار شده چشم پر اشکم
سیراب نکرد آب گوارا دهنم را
عمریاست شده کار دلم نوحه سرایی
مشکی زدهام سر درِ بیتالحزنم را
تنهاییِ من علت اشک بصرم نیست
تاریخ گواه است فقط این سخنم را
در غربتم اما بدنم تیر نخورده
از من که نبردند عقیق یمنم را
غارت نشدم شکر خدا لخظهی آخر
دستی نکشیدهاست ز تن پیروهنم را
با این همه سوز جگرم شکر خدا که
دارم به تنم گرچه غریبم کفنم را
روی تنم از سُمِ ستوران خبری نیست
بر حنجرم از تیزیِ خنجر اثری نیست
#کربلایی_رضا_باقریان
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شهادت_امام_حسن_عسکری
زهر دادند دوباره حسنی دیگر را
به روی خاک کشیدند گلی پرپر را
لحظهی آخر عمرش چه قَدَر درد کشید
به لب آورد، مصیبات غمِ مادر را
سرخ شد صورتش از زهر جفا واویلا
تازه آورد به یادش گلِ نیلوفر را
آن گلی که به خرابه نفسش بند آمد
تا به زانوش نهادند همان بیسر را
لحظهی آخرِ عمرش پسرش آمده است
تا به زانوش بگیرد پدر اطهر را
پسرش جرعهی آبی به لبانش داد و
روضه کرببلا خواند، شبِ آخر را
روضه میخواند از آن شاه که افتاد به خاک
یاد آورد همان خنجر و آن حنجر را
#کربلایی_رضا_باقریان
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#مربع_ترکیب
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
دیده ها در غم تو حالت باران دارد
سینه ها سوخته و شعله ی سوزان دارد
مرغ دل پر زده و میل به جانان دارد
هر که غمگین تو شد دیده ی گریان دارد
در سماوات و زمین سوگ تو داغ همه است
آن که از باغ جنان ناله کند فاطمه است
سامرا آینه ی بی کسی و غربت توست
بی قراریِ دل از خون دل و محنت توست
آن چه این گونه شکسته ز جفا حرمت توست
دیدن یوسفت این لحظه همه حسرت توست
گفتی ای مهدی ام این لحظه بیا در بر من
تا که آرام شود با تو دو چشم ترِ من
عاقبت سهم لبت زهر شرربار شده
جگرت سوخته و یکسره خونبار شده
طعنه و زخم زبان سهم تو بسیار شده
تنت از شدت این زهر چه بیمار شده
شام غم رفته و هنگام سحر می آید
آخر از یار سفر کرده خبر می آید
گر چه بر روی لبت نغمه ی یارب داری
گوییا بر تن محنت زده ات تب داری
از دلت آه کشی ، ذکر مقرَّب داری
شاید این لحظه به دل یاد ز زینب داری
یا که یاد از عطش حضرت عباس کردی
یا حسین گفته ای و یاد گل یاس کردی
گر چه از زهر به بستر شده بی حال شدی
به سما می روی و حال سبکبال شدی
ز غریبی و عطش غمزده احوال شدی
شاید آن لحظه به یاد غم گودال شدی
هر که لب تشنه دهد جان به ولای حیدر
مادر آمد به برش گفت غریب مادر
یاد از سوز عطش کردی و لب های حسین
سامرا کرببلا گشته ز نجوای حسین
تو که بودی همه ی عمر چه شیدای حسین
یا حسن جان ، تویی و مهر و تولای حسین
بابی انت و امی یا حسین ثارالله
به فدای لب عطشانِ ابا عبدالله
#محمد_مبشری
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
بغصی شکسته داری و فریاد کوچه ای
هی میخوری زمین و ولی یاد کوچه ای
گرچه غریب بودی و کس سوی تو نرفت
شکرخدا که میخ به پهلوی تو نرفت
شعله سراغ پیچش گیسوی تو نرفت
اینجا غلاف بر روی بازوی تو نرفت
تو ضعف میکنی پسرت گریه میکند
مهدی رسیده و به برت گریه میکنند
بر روی دامن پسرت دست و پا مزن
اینگونه چنگ بر روی این خاک ها مزن
یاد حسین می دمد از نای تشنه ات
دادی سلام بر لب بابای تشنه ات
خونابه گر چه از دهنت ریخته شده
آلاله روی پیرهنت ریخته شده
شکر خدا که لعل لبت خیزران نخورد
شکر خدا که روی گلویت سنان نخورد
چکمه به روی پیکر تو بی امان نخورد
سر نیزه ای نیامد و روی دهان نخورد
شکر خدا که تو کفنی داشتی حسن
بر جسم خویش پیرهنی داشتی حسن
#محمد_جواد_پرچمی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
اثر زهر به کل بدنت معلوم است
شدت درد تو و ضعف تنت معلوم است
گاه غش میکنی و گاه به خود میپیچی
خوب اوضاع تو با سوختنت معلوم است
حرف خود را به تکان دادن سر میگویی
حالت از گریه و طرز سخنت معلوم است
سعی داری که نبیند پسرت اما حیف
باز خاکی شدن پیرهنت معلوم است
پادگان جای تو و اهل و عیال تو نبود
در نگاه تو غم دل شکنت معلوم است
کاسه نزدیک لبت میشود و می افتد
با همین زاویه زخم دهنت معلوم است
ته گودال نرفتی به سرت سنگ نخورد
شکر...این لحظۀ آخر بدنت معلوم است
#سید_پوریا_هاشمی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شهادت_امام_حسن_عسکری
یازده بار جهان گوشه ی زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریه ی باران کم نیست
سامرائی شده ام، راه گدایی بلدم
لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست
قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند
بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست
یازده بار به جای تو به مشهد رفتم
بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست
زخم دندان تو و جام پر از خون آبه
ماجرائی است که در ایل تو چندان کم نیست
بوسه ی جام به لب های تو یعنی این بار
خیزران نیست ولی روضه ی دندان کم نیست
از همان دم پسر کوچکتان باران شد
تا همین لحظه که خون گریه ی باران کم نیست
در بقیع حرمت با دل خون می گفتم
که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست
#حمید_رضا_برقعی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
پر پرواز گشودی و مهیا شده ای
زهر افتاده بجانت که چنین تا شده ای؟
کمرت خم شده و تاب و توانت رفته
با همین دست به دیوار چو زهرا شده ای
جگرت مثل حسن سوخته صدپاره شده
آه با آتش این زهر مداوا شده ای
هی زمین خوردی و کل بدنت خاکی شد
مثل از اسب زمین خوردن آقا شده ای
هر چه آمد به سرت تیر به قلبت که نخورد
سنگ باران وسط هلهله آیا شده ای؟
راستی پیرهنت را ز تنت دزدیدند
راستی از اثر تیغ مجزا شده ای؟
بی هوا نیزه فرو بین دهانت کردند؟
زیر و رو در ته گودال تو با پا شده ای؟
زخم شلاق نشسته به تن دختر تو؟
چقدر خون جگر از زخم زبان ها شده ای؟
راستی در وسط طشت سرت را بردند؟
بسوی خواهر خود گرم تماشا شده ای؟
#سید_پوریا_هاشمی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شهادت_امام_حسن_عسکری
شب تاریک هوای سحرش را می خواست
شهر انگار خسوف قمرش را می خواست
گوشۀ حجره کسی چشم به راه افتاده
حسن دوم زهرا پسرش را می خواست
حضرت عسگری از درد به خود می پیچد
زهر از سینۀ آقا جگرش را می خواست
آسمانیست امامی که زمین افتاده
آسمان جلوه ای از بال و پرش را می خواست
شعلۀ زهر که بد جور زمین گیرش کرد
به خدا که نفس مختصرش را می خواست
لحظه ی آخر خود روضۀ عاشورا خواند
منبر خاک غم چشم ترش را می خواست
ته گودال کسی روی زمین افتاده
خنجر شمر گمانم که سرش را می خواست
دختری دید که بالای سرش نامردی
آمده بود و نگین پدرش را می خواست
#مسعود_اصلانی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شهادت_امام_حسن_عسکری
بیا و سـر بـه روی سینـهام بگذار، مهدیجان
شرر زد بـر درونـم زهـر آتشبـار، مهـدیجان
بیـا تـا سیـر بینـم وقـت رفتن، ماه رویت را
که میباشد مرا این آخرین دیدار، مهدیجان
در ایـام جوانـی سیـر گردیـدم ز جـان خود
ز بس بر من رسیـد از دشمنان آزار، مهدیجان
از آن ترسم که بعد از من، تو در تنهایی و غربت
به موج غم گذاری چهره بر دیوار، مهدیجان
تـو در ایـام طفلـی بیپـدر گشتـی، عزیزِ دل
مرا شـد در جوانـی پـاره قلب زار، مهدیجان
از آن میسوزم ای نور دو چشم خود، که میبینم
تو بهر گریه کردن هـم نداری یار، مهدیجان
غـم تـو بیشتـر باشـد ز غمهــای پـدر، آری
اگر چه دیـدهام من محنت بسیار، مهدیجان
تـو بایـد قرنها در پـردۀ غیبت کنـی گریه
بُود هـر روز روزت مثل شامِ تـار، مهدیجان
تو باید قرنها چون جد مظلومت علی باشی
به حلقت استخوان باشد، به چشمت خار،
مهدیجان
بگیر از مرحمت، فردای محشر، دست «میثم» را
که بر جـرم و گناه خود کند اقرار، مهدیجان
#استاد_غلامرضا_سازگار
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شهادت_امام_حسن_عسکری
یابن الحسن صاحب عزا امشب شمایی
امشب عزادار پدر در سامرایی
یابن الحسن یادت میاید سالها پیش
بابا چسان کردش زتو قصد جدایی
بازهر کین معتمد مسموم گردید
شدعسکری در راه دین خود فدایی
یادت میاید جرعه ی آبی طلب کرد
نوشید با یاد شهید کربلایی
می سوخت اززهر هلاهل تاروپودش
آن لحظه حالش بود حالی مجتبایی
جانها بسوزد از برای آن دمی که
افتاد بین پیکر و روحش جدایی
بگرفته بودی راس بابا را بدامن
پیش تو مولا جان نبودی آشنایی
غسلش بدادی وکفن کردی پدر را
جانها فدای اشکت ای روح خدایی
بادا سرت مولا سلامت زین مصیبت
کی می شود بر شیعیانت رخ نمایی
ای کاش در هشت ربیع سال دیگر
همراه تو گردیم آقا، سامرایی
#اسماعیل_تقوایی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#یا_صاحب_الزمان
#احوال_مضطر
یابن الحسن فدای تو ودیده ی ترت
خون جای اشک می چکد از چشم اطهرت
داغی نشسته برجگرداغدار تو
درخون نشسته است دل درد پرورت
قربان آن امام، که درآخرین نفس
سیراب گشته است به دست مطهرت
ای سرو سرفراز جهان، سروسربلند
ازماتم پدر چه رسیده ست برسرت
بهر تسلی دل درد آشنای تو
صف بسته اند خیل ملائک برابرت
مارا شریک درد وغم خود حساب کن
مادل شکسته ایم ز احوال مضطرت
دلتنگ سامرای توهستیم وچون نسیم
مارا ببر به دیدن باغ معطرت
رفتی به پشت پرده ی غیبت ولی شده است
صدها هزار عاشق وعارف کبوترت
چشم انتظار مانده زمین تاکدام روز
روشن شود جهان زحضور منورت
از روی اشتیاق «وفایی» شب فراق
دارد سلام وعرض ارادت به محضرت
#حاج_سید_هاشم_وفایی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_زمان_ع
#گل_همیشه_بهار
بیا که بی رخ تو طاقتی ندارم من
به غیر دیدن تو حاجتی ندارم من
گل همیشه بهارم تو هستی وبی تو
به سیرباغ وچمن رغبتی ندارم من
به غیر نقش ولای تو از ازل ای دوست
به لوح سینه ی خود زینتی ندارم من
تمام عزت من از طفیل مهر شماست
بدون مهر شما عزتی ندارم من
از آن زمان که مرا با تو آشنا کردند
به غیر بندگیت عادتی ندارم من
تویی که محرم راز دل غریب منی
به جزتو با دگری صحبتی ندارم من
گذشت عمرمن و چشم من به ره مانده
بیا امید دلم فرصتی ندارم من
اگر چه من زگناهم دل تو را خستم
اگر چه غیر ریا طاعتی ندارم من
به جان فاطمه هرگز مران مرا زین در
که غیر تو به کسی الفتی ندارم من
مرا به رسم غلامی قبول کن مولی
اگرچه روسیه ام، قیمتی ندارم من
«وفائیم» من وبرعشق تو وفادارم
اگرچه درخور تو خدمتی ندارم من
#حاج_سید_هاشم_وفایی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7