eitaa logo
اشعار ناب آیینی
31.7هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
94 فایل
✨#بِسْــــــمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمَـنِ‌الرَّحِيــمِ✨ ـ مدیریت: @Alihidari . . ☫ ﷽ ☫ 🔸مجموعه بزرگ تبلیغات برتر👇🏽 https://eitaa.com/joinchat/4076535811Cc50237fe56 . ⭐️مجموعه تبلیغاتی ناب 👇🏽 https://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59
مشاهده در ایتا
دانلود
در باغ‌های شهره به اوجِ معطری در چشمه‌ی گلابِ دل‌انگیز قمصری در دشت‌های سبز و چمن‌خیز و دلنواز در جاده‌های ممتد سرو و صنوبری در ریشه‌ی تصور تاریکِ تاک‌ها در چشمه‌سارهای خروشان کوثری در موج موجِ آبیِ تسنیم و سرسبیل در آسمان روشنِ شب‌های اختری در جاده‌ای که لحظه‌ای از جای‌جای آن حتی نسیم هم نگذشته‌ست سَرسَری در نص آیه‌های پُر از نور کردگار در شرح هر حدیثِ زلال پیمبری در هر حدیثِ قدسی و هر ذکرِ مستند در متن صادقانه‌ی آیینِ جعفری در خطبه‌های هر نبیِ صاحب کتاب در مصحف نمونه‌ی زهرای اطهری تنها علی‌ست آن‌که میانِ تمامِ خلق با او کسی نیافت توانِ برابری ** بر کرسیِ قضاوت یکتاییِ علی باید خود خدا بنشیند به داوری مَسندنشینِ عرش معلی‌ست مرتضی مصدر علی‌ست در دل هر یاءِ مصدری ما محو آفتاب جمالش شدیم و هست در ساقِ عرش یک‌سره در سایه‌گستری با دیدن جمال علی می‌زند ملک بی اختیار صیحه‌ی اللهُ اکبری با خواندن فضائل او داغ می‌شود بازار شاعری و بساط سخن‌وری چرخیده‌اند دور علی سال‌های سال ناهید و زهره و زحل و ماه و مشتری در پیشگاه نور علی غرق ظلمت است صدها هزار آینه خورشید خاوری خواندیم خطبه‌های امیرالکلام را با قندهای پارسی و شور آذری خَم می‌شدند پیش خَم ذوالفقار او هنگام کارزار، مقامات لشکری مانند کاه، نقش زمین شد مقابلش مَرهب که داشت داعیه‌ی کوه‌پیکری نادِ علی بخوان که پس از نام نامی‌اش با یک اشاره وا شود ابواب خیبری در اضطرار بر لبم "اَمَّن یُجیب" نیست نام علی‌ست بر لب من وقت مضطری خونِ حسینِ اوست نشانی از اقتدار صُلح حسن چه بود؟... نماد دلاوری وقت گریز آمده، این بیتْ کربلاست آیا کسی نمانده بیاید به یاوری؟ یک عده مست کرده و فرزند زر شدند وقتی‌که مُرده بود مرام ابوذری تاریخ منزجر شده از عمروعاص‌ها اسلام زخم خورده از امثالِ اشعری شرح فضایل علوی را نوشته‌اند حسکانی و سیوطی و شیخِ زمخشری حقی که از خدا به علی واگذار شد هرگز نمی‌رسد به فلانی و دیگری فریاد شِقشِقیه‌ی مولا اثر نداشت بر قوم کوردل‌شده‌ی شُهره در کَری بی شک برای حضرت مرضیه هیچ‌کس غیر از علی نبود سزاوار همسری عقد علی و فاطمه بی شُبهه در ازل در پیشگاه حضرت حق گشت، محضری ما خاک پای فاطمه هستیم تا ابد در خاندان ما همه هستند حیدری نه اشتباه گفتم و باید چنین نوشت ما نوکریم و شهرت ما هست قنبری ما را هوای سلطنت ملک دیگری‌ست تا روز حشر سلطنت ماست نوکری ما را به خاک چادر مادر امیدهاست چون خاندان فاطمه هستند مادری جانم فدای‌ فضه‌کنیزش که بوده‌است کوچک‌ترین کرامت او کیمیاگری وقتی قسیم دوزخ و جنت فقط علی‌ست باشد امید ما به کرم حداکثری با اشرف خلائقِ عالم که مصطفی‌ست تنها علی رسیده به فیض برادری دلبسته‌ی کسی نشدم چون کسی نبود غیر از علی و آل علی بابِ دلبری خوشبخت آن فقیر که در آستانِ او این فَقر را عوض نکند با توانگری سنجیدن عیار قصائد به دست کیست؟ وقتی که شعر گوهر و مولاست گوهری جان‌ها فدای ماه‌ترین یادگار او عالم فدای غُربتِ فرزند عسکری این بیت آخر است و سراپا نشسته‌ایم چشم انتظار آمدنِ ماهِ آخری ✍ . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
به زمین نبسته‌ام دل، به هوای آسمانش زده‌ام گره دلم را، به پر کبوترانش شده‌ام اسیر لطفش، شده‌ام گدای نانش همه عمر برندارم، سر خود از آستانش که فقط سپرده‌ام دل، به علی و خاندانش به ورای عرش رفته، که بسازد آشیانه لب آسمان هفتم، شده غرق در ترانه ملکی به گرد پایش، نفسی رسیده یا نِه به جز از خدا نبوده، به خدا در آن میانه نگران جبرئیلم که شکسته نردبانش چه کسی دوباره نان را به فقیر می‌رساند؟ جریان چشمه‌ها را به کویر می‌رساند؟ خبر جناب خم را به غدیر می‌رساند؟ چه کسی سلام ما را به امیر می‌رساند؟ خبر شکسته جامی که به لب رسیده جانش به جنون کشانده ساقی، دل مبتلای ما را متجیرم چه نامم بشر خدانما را بگذار تا بخوانم نغماتی آشنا را علی ای همای رحمت! تو چه آیتی خدا را؟ که قبیله‌ی قلم‌ها، شده قاصر از بیانش شده لطف بی دریغش، همه عمر شامل من به خدا نشسته یادش، همه شب مقابل من احدی خبر ندارد که چه کرده با دل من به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر توست بنما، سر سفره میهمانش غمی از خزان نباشد که بهارمان می‌آید شبی از مسیر دریا به دیارمان می‌آید دم احتضار بی شک به کنارمان می‌آید دو جهان بدون حیدر به چه کارمان می‌آید؟ نمی از فضیلتش را بشنو ز دشمنانش: خبر صحیح مسلم شده صادر از بخاری که علی‌ست اصلِ ثابت، که علی‌ست فیض جاری که علی‌ست جان احمد، که علی‌ست نور باری که علی‌ست خشم ایزد، که به تیغ ذوالفقاری زده ریشه‌ی ستم را، به دو دست پُرتَوانش نشنیده‌اند آیا که خدای حیّ سرمد شب و روز می‌فرستد صلوات بر محمد و به این دلیل روشن که علی‌ست جان احمد رسد آدمی به جایی که به جز علی نبیند بنگر که تا چه حد است مکان لامکانش دل خویش را به جز او، به کسی دگر نبستم چه عنایتی نموده، که هنوز مست مستم چه کنم که عهد خود را، نشکست و من شکستم نَبُرید و من بُریدم، نگسست و من گسستم من و لطف بی دریغش، من و فیض بی کرانش سحری به خواب دیدم که مسافر عراقم غم او دوباره خیمه زده گوشه‌ی اتاقم چه شود اگر بکاهد شبی از غم فراقم چه شود اگر که امشب دل غرق اشتیاقم برسد به کاروانی که علی‌ست ساربانش به طواف دوست رفتم، چه حریم آشنایی چه فضای روح بخشی، چه نسیم دلربایی نکند به من بگوید، پس از این همه جدایی که تو در برون چه کردی، که درون خانه آیی؟ به درون خانه‌ای که مَلَک است پاسبانش به حریم او ملائک، همه گرم خوشه‌چینی همه‌ی پیمبران در، حرمش به شب‌نشینی پر عطر آسمان‌ها، شده زائری زمینی دل الغدیری من، شده عاشق امینی که به جز "علی" نبوده، همه عمر بر زبانش نه به من که مست اویم، مِیِ بی حساب داده به تمام عاشقانش، قدحی شراب داده نه از این مِیِ مجازی، که از آفتاب داده ز کدام باده ساقی، به من خراب داده؟ که هنوز هیچ مستی ننموده امتحانش همه شب در این امیدم، درِ دوست باز باشد که به شب خیال رویش، خوش و دلنواز باشد غزل از علی سرودن، چه کم از نماز باشد؟ شب شاعران بیدل، چه شبی دراز باشد شب بی ستاره‌ای که، فقط اوست در میانش به طواف کعبه هرکس، که به دیده‌ی تَر آید همه هست آرزویش، که علی ز در درآید نظری اگر نماید، شب بی کسی سر آید خود کعبه نیز باید، به طواف حیدر آید به فدای آن امیری که خداست مدح خوانش ✍ . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
علما موقع تدریس، علی می‌گویند زحل و زهره و بِرجیس، علی می‌گویند صالح و یوشع و جرجیس، علی می‌گویند تا نخ و سوزنِ ادریس، علی می‌گویند دائم از هر طرفِ عرش خبر می‌شنوم «ها علیٌ بشرٌ کیفَ بشر» می‌شنوم «عینِ»تو هست به معنای عُلوّ درجات «لامِ»تو هست همان لام سلام و صلوات «یاءِ» تو یاءِ حسین است که بین دو صلات می‌کشاند دلِ غمگینِ مرا سمت فرات سند غربت تو، خون حسین است، علی! راز حقانیتت در ثقلین است، علی! زخم شمشیر غمت بر سر عالم خورده وای بر آنکه دلش را به علی نسپرده متواری شده از وحشت و در دَم مرده هر که از تیغ دو دم، جان به سلامت برده هر که از شیوه‌ی جنگاوری‌ات شد آگاه گفت: «لاحول ولا قوة الا بالله» در کویری که به دریای کرم نزدیک است عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است نجف اینجاست! فقط چند قدم... نزدیک است کفر و ایمانِ من امروز به‌هم نزدیک است در مقامت دهنم بسته بماند بهتر عشق، آهسته و پیوسته بماند بهتر نخل‌ها، اشک تو را زیر نظر داشته‌اند رودها، از جریان تو خبر داشته‌اند بادها، پرده ز اسرار تو برداشته‌اند خاک‌ها، چشم به دستان پدر داشته‌اند ابرها با کرمت مایه‌ی رحمت شده‌اند فقرا در حرمت صاحب مُکنت شده‌اند شمّه‌ای هست ز اوصاف تو حیدر بودن لافتایی شدن و ساقی کوثر بودن فاتح یه تنه‌ی قلعه‌ی خیبر بودن با پیمبر همه‌ی عمر برادر بودن نَفَست عطر نَفَس‌های محمد دارد بُردن نام تو شیرینیِ بی حد دارد گذر ماه به تاریکی چاه افتاده باز از اشکِ غمت، چشمه به راه افتاده منکر تو که به این روز سیاه افتاده در نماز شب خود هم به گناه افتاده زندگی بی علی اصلاً چه صفایی دارد؟ «مُطرب عشق، عجب ساز و نوایی دارد» نیست بودیم ولی در حرمت هست شدیم متفرق شده بودیم که یکدست شدیم عاشق هر که به یاران تو پیوست شدیم تا زپیمانه‌ی «اَکمَلتُ لَکُم» مست شدیم عطر «اَتْمَمْتُ عَلَیکُم» همه‌جا را پُر کرد نان بَدگوی بد اندیشِ تو را آجر کرد اولین مرحله‌ی عشق، پریشان شدن است اجر همراهی تو، بوذر و سلمان شدن است صاحب دائمیِ مُلک سلیمان شدن است زاهد شهر که در فکر مسلمان شدن است در شب قدر، به آوای جلی می‌گوید بعلیٍ بعلیٍ بعلی می‌گوید خواب دیدم که کسی گفت چنین شعر بخوان با دل سوخته آرام و حزین شعر بخوان به نمایندگی از اهل زمین شعر بخوان بر همین پله‌ی اول بنشین شعر بخوان چه قشنگ‌ست شبی غرق تماشا بودن! «شهریارِ» غزل حضرت مولا بودن ✍ . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
چه می‌کِشد آن پرنده‌ای که در آسمانت رها نگردد در این حرم آشیان نگیرد به گِرد صحن شما نگردد رفیق کهنه شرابمان کن بساز و دائم خرابمان کن دعا کن و مستجابمان کن که بی تو حاجت، روا نگردد نباشد عشقت اگر که در دل چگونه سالِک رسد به منزل چگونه کشتی رسد به ساحل اگر علی ناخدا نگردد شب آمد و منجلی شدی تو سکوت کردی، جلی شدی تو شکوه نادعلی شدی تو دلم اسیرت چرا نگردد خموش گردد دم مسیحا عصا می‌افتد ز دست موسی نمی‌رهد نوح از آن بلایا اگر اسیر شما نگردد چرا که در دل، بدون نورت بدون عشقت، بدون یادت ضیا نباشد، صفا نباشد دل آشنا با دعا نگردد نجف مدینه، نجف خراسان نجف قم است و نجف گلستان ز دیدگاه حرم شناسان نجف چرا کربلا نگردد؟ در این میانه، چه عاشقانه طواف کردم به دور خانه قبولْ حجّ کسی نگردد که دور ایوان طلا نگردد علی امیر و علی موحّد علی دلیر و علی مجاهد چگونه ممکن شود به مسجد دری از این خانه وا نگردد؟ علی‌ست شمسِ هماره روشن در آستانِ به جنگ رفتن به جان مولا قسم که دشمن حریف نون لنا نگردد حریف حیدر نبوده مردی نموده طوفان به هر نبردی عقیده دارم که هیچ دردی بدون نامش دوا نگردد چه خانه‌ای و چه خانواری چه جایگاهی، چه اعتباری محیط رشد چنین تباری چگونه دارالشِفا نگردد؟ چگونه مالک از او نگوید؟ قدوم بوذر، رهش نپوید نگاه سلمان، علی نجوید چگونه میثم فدا نگردد؟ الهی از غم، جهان بسوزد زمین بخشکد، قمر بمیرد ستاره از آسمان بیفتد، اگر علی مقتدا نگردد فدای یک جلوه از جمالش پر است شعر من از خیالش خدا کند لحظه‌ی وصالش که بند بندم جدا نگردد نبی‌ست اول، زکیّه دوم علی‌ست سوم، حسن چهارم حسین پنجم، به غیر از اینها کسی شریکِ کسا نگردد به پای عشقش نشسته‌ام من سفالی‌ام، دل شکسته‌ام من اگر چه وصف جناب دریا میان این کوزه جا نگردد جنون گرفتم در این هیاهو به حقّ یا حیّ، به حق یا هو الهی از ریشه دشمن او چنان بیفتد که پا نگردد قَسیم نار و قَسیم جنت زلال سرچشمه‌ی ولایت امام عشق و امام رحمت کسی به جز مرتضا نگردد ابوتراب این کتاب ناطق ابوتراب این امیر عاشق به سرزمین دل خلایق چگونه فرمانروا نگردد؟ منی که عشقی جز او ندارم به غیر از این آرزو ندارم برای یک لحظه دست‌هایم ز دست مولا جدا نگردد کسی که با او سفر نکرده به کهکشانش گذر نکرده برای وصلش خطر نکرده به عشق او مبتلا نگردد :: زمان تدفین یاس شب بو چه‌ها گذشته به حضرت او که تا زمان ظهور مهدی حقیقتش برملا نگردد ✍ . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
تو سلیمانی و سلطانِ جهان، موریم ما هم به تو نزدیک و هم از چشم تو دوریم ما ذره‌ای ناچیز بین کهکشان ظلمتیم دربه‌در دنبال خورشیدیم، بی نوریم ما کُلُّهم نورید، نورِ واحد و این نور را در دل رنگین‌کمان دیدیم، منشوریم ما البلاءُ للولاء، پس دل به دریا می‌زنیم هرگز از طوفان نمی‌ترسیم، پُر شوریم ما با ولایت زنده‌ی جاوید و، بی عشقِ علی مُردگانی تا قیامت در دلِ گوریم ما بی علی مانند کاهی بر زمین افتاده‌ایم با علی محکم‌تر از کوهیم، مغروریم ما در هجوم بی کسی، هر شب به ما سر می‌زند با غمش هم دلخوشی داریم، مسروریم ما خاک پای آن شهنشاه بدون تاج و تخت منزجر از سلطنت‌های زر و زوریم‌ ما تا نفس داریم گلبانگ هو الحق می‌زنیم در طریق عاشقی، برعکسِ منصوریم‌ ما هیچ راهی جز جنونْ در محضرش پیدا نشد پس اگر دیوانه و مستیم، معذوریم‌ ما با دم "لبیک یا حیدر" قیامت می‌کنیم نسخه‌ی مستانه‌ای از نفخه‌ی صوریم ما از لبان ما فقط ناد علی را بشنوید تا ابد مأنوس با اذکارِ مذکوریم ما دانه‌های اشکمان، تسبیحِ ذکر مرتضی‌ست بر ضریحش جای‌مان عالی‌ست، انگوریم ما معنی دوزخ چه می‌باشد؟ بهشت بی علی بی خیال جنت و بیگانه با حوریم ما هرکه دنبال ثواب اینجا بیاید باخته‌ست در پی پاداش اگر باشیم، مزدوریم ما حیدری و فاطمی هستیم و بر روی زمین وارثانِ چشمه‌ی نورِ علی نوریم ما نفْس را مالک شدند و مالک اشتر شدند چشمه‌ی ایمانِ یارانِ سلحشوریم ما بند بند ما اسیرِ نَفْسِ سرکش مانده است ماهیانِ خسته‌ی افتاده در توریم ما چوبْ‌خطِ توبه‌هامان پُر شده این روز‌ها در کتاب زندگی لبریزِ هاشوریم ما چون کلاغانیم و در بین کبوترهایِ صحن وصله‌های ناهماهنگیم، ناجوریم ما بهترین جای مناجات‌ست ایوان طلا بی نجف تصویری از موسای بی طوریم ما در گلستانِ حرم با طَعم احلی مِنْ عسل هر گُلی را زیر و رو کردیم، زنبوریم ما نسل در نسل از مسافرهای راهِ اربعین سلسله در سلسله خاک نشابوریم ما از شروط بندگی، در بندِ حیدر بودن‌ است پس در این حِصنِ حَصین، پیوسته محصوریم ما یک علی در خاک ایران، سه علی هم در عراق هر کجا باشیم با این نام محشوریم ما در نجف، دلشوره می‌گیریم بین کوچه‌ها مثل اینکه راهی بازارِ سرشوریم ما عشق او دار و ندار ماست تا شامِ ابد از دل و جان، طالبِ این گنج مستوریم ما در طواف مرقد او، خَلق حاجی می‌شوند در حریم با صفایش، سعی مشکوریم ما در مضامین فضیلت‌های او لالیم لال معجزاتش را نمی‌بینیم ما، کوریم ما سیصد آیه در مقامات علی نازل شده‌ست سَرخوش از پیمانه‌ی آیاتِ مزبوریم ما محو در شب‌های پیشاور شدیم و سال‌هاست مات اقبال بلند مرد لاهوریم ما در قصیده هیچ آدابی و ترتیبی نماند از همان بیت نخستین، مست و مسحوریم ما نام او ذکر تمام انبیا است قَدرْدانِ قَدْرِ او در حدِّ مقدوریم ما راهی دار المجانینِ نجف خواهیم شد همچنان در زُمره‌ی مَرضای منظوریم ما عاشق مرگیم چون هنگامه‌ی دیدار اوست چند روزی هم اگر هستیم، مجبوریم ما در زمان مرگ با ما مهربانی کن علی پیر و زار و خسته می‌آییم، رنجوریم ما از شراب کهنه‌ی خُم حسرتی در جان ماست ساقیا یک جرعه می‌خواهیم، مخموریم ما... ✍ . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
خدا می‌خواست تا تقدير عالم اين‌چنين باشد كسی‌که صاحب عرش است، مهمان زمين باشد خدا در ساق عرش خويش جايی را برايش ساخت كه حتی ماورای ديده‌ی روح الامين باشد خدا می‌خواست از رخساره‌ی خود پرده بردارد خدا می‌خواست تا دست خودش در آستین باشد عَلیٌّ حُبُّه جُنَّة، قَسیمُ النّارِ و الجَنَّة خدا می‌خواست آن باشد، خدا می‌خواست این باشد بجز او نيست دستاويز محكم در دل طوفان به جز او نيست وقتی صحبت از حبل المتين باشد مرا تا خطبه‌های بی الف راهی کن و بگذار که بعد از خطبه‌ی بی نقطه‌ی تو نقطه‌چین باشد مرا در بیت‌بیت شعرهایم دستگیری کن غزل‌های تو بی اندازه باید دلنشین باشد غزل لطف خداوند است، شاعرها خبر دارند غزل خوب است در وصف امیرالمؤمنین باشد ✍ . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
جز با زلالِ نورِ الهی نسب نداشت … ذکری به غیر نام علی روی لب نداشت دردی به غیرِ غربتِ شاهِ عرب نداشت هرگز کسی شبیه به این زن ، ادب نداشت آماده کرده بود سپر های خویش را تعلیم داده بود پسر های خویش را تا پاسدار خیمه ی آل عبا شوند … با راه و رسم عشق و جنون آشنا شوند هم داستان ماه ترین ماه ها شوند مردان پاکباخته ی کربلا شوند ام البنین که چار یل بی قرینه داشت تنها مدال عشق علی را به سینه داشت بانوی خانه ای است که هم ایلیایی اند هم پای تا به سر همگی مصطفی ایند اهل مدینه اند ولی کربلایی اند از نسل کوثرند سراپا خدایی اند عمری است دل به ساحتِ خورشید داده است سرمایه اش محبتِ این خانواده است تا روز حشر مکتب او مکتب علیست لب وا نکرد و دید که جان بر لب علیست او آشنای تاب و تبِ هر شب علیست با افتخار ، خادمه ی زینب علیست بر سفره ای که داشت فقط آب و نان جو لبریز بود از میِ اِیّاکَ نَعْبُدو … سر مست بود از خمِ اِیّاکَ نَسْتَعین بی شک رسیده بود به سرمنزلِ یقین ام البنین چه کرد زمانی که شاه دین یعنی عزیزِ فاطمه افتاد بر زمین … با اینکه بعدِ روزِ دهم یک پسر نداشت یک لحظه از حسین و حسن دست بر نداشت آغاز روضه بود نظر کردنش به آب شرمنده بود مثل ابالفضل از رباب مثل رباب ماند پس از آن در آفتاب ای کاش رفته بود علی اصغرش به خواب هرچند مثل حضرت زینب صبور شد آنقدر گریه کرد از این غم که کور شد الحق که جایگاهِ علی را شناخته در کوره ی محبتِ مولا گداخته هرگز به زرق و برقِ جهان دل نباخته با نانِ خشک و خالی این خانه ساخته ما تشنه ایم تشنه ی لحنِ حماسی اش صد مرحبا به این همه زهرا شناسی اش از راه دور ، محو تماشای کربلا است دلواپسِ عمیق ترین جای کربلا است آموزگارِ حضرت سقای کربلا است او مادرِ شهید ترین های کربلا است این زن که خاک را به نظر کیمیا کند آیا شود که روزیِ ما کربلا کند 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
مثل امواج خروشان كه به ساحل برسند وقت آن است كه عشاق به منزل برسند هادی راه تو هستی و يقيناً بی تو ناگزيرند از آغاز به مشكل برسند واجب دين خدا بودی و تركت كردند در شتابند به انجام نوافل برسند در جهان حاكم جبار فراوان ديديم كه بعيد است به پای متوكل برسند با هم از غربت و داغ تو سخن می‌گويند شاعرانی كه به درك متقابل برسند وا‍ژه‌ها كاش كه از سوی تو الهام شوند تا به اين شاعر آشفته‌ی بيدل برسند ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
فرج یعنی دعای عهد خواندن، عهد را بستن دعا یعنی پلی از فرش تا عرش خدا بستن فرج یعنی دلِ سجاده را با اشک‌ها شستن دهان هرچه شیطان است را با ربنا بستن.. در امواج بلندِ آل یاسین غوطه‌ور بودن دلِ خود را در این طوفان به لطفِ ناخدا بستن فرج یعنی به سوز ناحیه، حق را قسم دادن دخیلِ اشک را بر تکیه‌های کربلا بستن توسل‌های ما در هر سه‌شنبه معنی‌اش این است درِ دل را به روی هرچه غیر از اِنَّما بستن خوشا مثل شهیدانِ مدافع زندگی کردن به سر سربند یا مهدی و یابن المصطفی بستن ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
این زن که از برابر طوفان گذشته بود عمرش کنار حضرت باران گذشته بود صبرش امان حوصله‌ها را بریده بود وقتی که از حوالی میدان گذشته بود باران اشک بود و عطش شعله می‌کشید آب از سر تمام بیابان گذشته بود آتش گرفته بود و سر از پا نمی‌شناخت از خیمه‌های بی سر و سامان گذشته بود اما هنوز آتش در را به یاد داشت آن روزها چه سخت و پریشان گذشته بود... می‌دید آیه آیهٔ آن زیر دست و پاست کار از به نیزه کردن قرآن گذشته بود یک لحظه از ارادت خود دست برنداشت عمرش تمام بر سر پیمان گذشته بود بر صفحه‌های سرخ مقاتل نوشته‌اند این زن هزار مرتبه از جان گذشته بود ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
این زن که از برابر طوفان گذشته بود عمرش کنار حضرت باران گذشته بود صبرش امان حوصله‌ها را بریده بود وقتی که از حوالی میدان گذشته بود باران اشک بود و عطش شعله می‌کشید آب از سر تمام بیابان گذشته بود آتش گرفته بود و سر از پا نمی‌شناخت از خیمه‌های بی سر و سامان گذشته بود اما هنوز آتش در را به یاد داشت آن روزها چه سخت و پریشان گذشته بود... می‌دید آیه آیهٔ آن زیر دست و پاست کار از به نیزه کردن قرآن گذشته بود یک لحظه از ارادت خود دست برنداشت عمرش تمام بر سر پیمان گذشته بود بر صفحه‌های سرخ مقاتل نوشته‌اند این زن هزار مرتبه از جان گذشته بود ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
کاش در دروازه‌ی ساعت زمان می‌ایستاد نیزه‌ها می‌رفت؛ اما کاروان می‌ایستاد کاش وقتی قلب زینب روی نیزه می‌تپید قلب دنیا می‌گرفت و ناگهان می‌ایستاد کوفیان دیدند، وقتی لب به گفتن می‌گشود ناگهان زنگ شتر‌ها از تکان می‌ایستاد کائنات انگار تحت امر زینب می‌شدند آن چنان که گفته‌اند: «آبِ روان می‌ایستاد» او که با صبر و غرور و همت زهرایی‌اش باحجابش روبروی دشمنان می‌ایستاد زینبی که خطبه‌ها را حیدری می‌خواند و بعد روی حرفش چون علی تا پای جان می‌ایستاد با وجودی که غمی سنگین به روی شانه داشت هم چنان می‌ایستاد و هم چنان می‌ایستاد :: روضه‌ی گودال را اصلاً نخوانم بهتر است شمر در خون می‌نشست اما سنان می‌ایستاد آفتابِ داغ می‌تابید بر تن‌ها، ولی قاتل خورشید زیر سایبان می‌ایستاد بیت آخر سهم خولی می‌شد و با خواندش بر زمین می‌خورد وقتی روضه‌خوان می‌ایستاد ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7