#حضرت_رباب
چرا به خاک فتاده، تن مطهّر تو؟
جدا نموده که ای شهریار من! سر تو؟
ز هیچ باب نپرسی چرا ز حال رباب؟
که هست خادمهای، یا حسین! بر در تو
منم که از ره یاری به خود روا دارم
هر آن چه آمده از دست چرخ بر سر تو
ز تشنه کامی اگر جان دهم، ننوشم آب
که وقت دادن جان خشک بود، حنجر تو
دگر به سایه نخواهم نشست، مدّت عمر
کز آفتاب، کسی بر نداشت پیکر تو
نظر دگر به سوی آفتاب و ماهم نیست
چو بر سِنانِ سَنان بنگرم کنون سر تو
خیال جامۀ نو نایدم به دل، حاشا!
که بُرد پیرهن کهنه، خصم از برِ تو
زنم به سینه، دَرَم جامه تا نفس دارم
که نرم شد ز سم اسب، جسم انور تو
نگیرمی به جز از طفل اشک در دامان
که تیر حرمله بشکافت، حلق اصغر تو
رقم زنی تو خود این نظم، «جودیا»! از غم
هنوز زندهای؟ ای خاک تیره بر سر تو!
#جودی_خراسانی
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_سجاد_ع_مصائب
هر زمان سیّد سجّاد فغان سر میکرد
رخنه در عالم ایجاد سراسر میکرد
یاد میکرد چو ازلعلِ لبِ خشک حسین
مُژه میزد به هم و روی زمین تَر میکرد
دست میزد به سر و ناله زِ دل هرگه او
یاد از بازوی عبّاس دلاور میکرد
سینه از پنجهٔ غم چاک همی زد چون صبح
یاد چون از لگد شمر ستمگر میکرد
ازتنور دلش آتش به فلک میافشاند
یاد چون از ستم خولی کافَر میکرد
ناله از قاتلِ یکْ یکْ شهدا داشت ولی
شِکوه بیش از همه از قاتلِ اصغر میکرد
اشکِ جودی بگرفت از همهٔ روی زمین
آنچه خاکی که به عالم همه برسر میکرد
✍مرحوم #جودی_خراسانی
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_زینب_س_مدح_و_مصائب
ستم ندیده کسی در جهان، مقابل زینب
نسوخت هیچ دلی در جهان، چنان دل زینب
نگشت شاد، دلش از غم زمانه، زمانی
ز آب غم بسرشتند، گوییا گِل زینب
فغان و آه از آن دم! که خصم دون به لب شط
بُرید سر ز قفای حسین مقابل زینب
فتاده دید چو در خاک، سرو قامت اکبر
قرار و صبر و تحمّل، برون شد از دل زینب
میان لشگر اعدا به راه شام نبودی
به غیر معجر نیلی، به چهره، حایل زینب
به گِرد ناقهی او، کوفیان به عشرت و امّا
سر حسین به سنان، پیش روی محمل زینب
نه آب بود و نه نانی، نه شمعی و نه چراغی
چو گشت کنج خرابه مقام و منزل زینب
چگونه شرح غمش را رقم کند، ید «جودی»؟
که جز خدا نه کس آگه، ز درد و مشکل زینب
✍ #جودی_خراسانی
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
«اسارت»
جمعی که خلق شد دو جهان از برایشان
دادند در خرابهی بیسقف، جایشان
آنان که بودشان به سر نُه سپهر، جای
مجروح از پیادهرَوی بود، پایشان
شخصی کنیز خواست از آن فرقهای که بود
جبریل، خادم درِ دولتسرایشان
آنان که بود بر سرشان مهر، سایبان
در آفتاب، سوخت رخ مهلقایشان
آنان که شُست قابلهشان ز آب سلسبیل
از تشنگی پرید رخ و رنگهایشان
جمعی که بانوی حرم کبریا بُدند
از نینوا به عرش برین شد، نوایشان
کردند نرم، سینهی جمعی که روز و شب
زهرا به روی سینه همیداد، جایشان
جمعی که بود پنجهی ایشان، گرهگشای
بستند دستها ز جفا از قفایشان
آن فرقهای که واسطهی رزق عالمند
دادند نان به رسم تصدّق، برایشان
«جودی»، به روزگار زند خیمهی شهی
از آن دمی که گشت گدای گدایشان
#جودی_خراسانی
#مرثیه_اسارت
#کوفه
#شام
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7