eitaa logo
اشعار ناب آیینی
28.9هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1هزار ویدیو
61 فایل
✨#بِسْــــــمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمَـنِ‌الرَّحِيــمِ✨ ـ مدیریت: @Alihidari . تبلیغات پربازده مجموعه غدیر👇 https://eitaa.com/joinchat/1975058490C0233b308cd . . . 📳 مجموعه تبلیغاتی گسترده ایتا😍👇 https://eitaa.com/joinchat/4076535811Cc50237fe56 ـ
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 اشعار _________________ @shere_aeini سلام من به محرم و حال و هوای او سلام من به محرم و صوت و نوای او سلام من به یوسف زهرا و اشک در چشمش سلام من به گریه و شال عزای او سلام من به عزاداریش در این شبها سلام من به نوحه و سوز دعای او سلام من به حسین و به کاروان غمش به نینوا و به تربت کربُبلای او سلام من به لب خشک کودکان حرم به تشنگی و به غربت آلاله های او سلام من به بلندای روز عاشورا به رنج و به محنت و درد و بلای او 🔸شاعر: _______________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini 🏴 اشعار _____________ @shere_aeini نام تو اذانی ست که از روی مناره انداخته در سینه ی ما شورِ دوباره لب تر نکنی نیز فدایی تو هستیم عشاق ندارند نیازی به اشاره رازی ست در این آتش عشق تو ، وگرنه اینگونه نمی زد به دل خلق شراره عمری ست که با روضه انیسیم و دل ما هرگز نرود جای دگر در پی چاره این دوریِ از کرب و بلا چند صباحی ست انداخته دیگر نفسم را به شماره سرگرم مناجات شدی در دل گودال تا اینکه جهان را بکشانی به نظاره ای یوسف زینب! که دریدند تنت را زینب چه کند با غم پیراهن پاره 🔸شاعر: _______________________ 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
🏴 اشعار _________________ پی دریا شدن چون رود غم آواره می آیی به دست موج موج گریه از گهواره می آیی چرا اینقدر آشوبی، نکن اینطور بیتابی کمی دیگر در آغوش پدر آرام میخوابی کلامی از تو شیرین میکند تلخی دنیا را بیا و این دم رفتن زبان واکن بگو بابا! ببوسد زودتر ای کاش گلبرگ دهانت را که آتش میزند داغ تو قلب باغبانت را به بزم تیرها، مردانه، بی شمشیر می آیی تو که جنگی نداری بی کمان و تیر می آیی عبای باغبان دشت سرخ از ردّ بارانست گمانم غنچه نشکفته ای درگیر طوفانست گلو باید بگیرد کام جان از چشمه ای دیگر نمینوشد به جز خون آسمان از چشمه ای، دیگر سپاه شب به کام خون کشیده رنگ و رویت را بگو دیگر نمیبیند سپیدی گلویت را تویی که از زمین با آرزوی ماه دل کندی چرا در خواب نازت چشم هایت را نمیبندی به روی خاک سوزان چشم هایت را ببندی کاش میان سوختن، در خاک خوابیدن نخندی کاش به معراج بلا سرمیگذاری روی سرنیزه سرت آرام میگیرد به جای شانه بر نیزه 🔸شاعر: ____________________________ 🏴 اشعار ________________ صدای لالایی میاد از توی خیمه رباب کبوتر کوچیک من گریه نکن آروم بخواب بخواب شاید بارون دلش بسوزه یه کم بباره بباره و عمو نره تا که برات آب بیاره رقیه طاقت نداره ببینه اشکای تو رو با دستای مهربونش گرفته دستای تو رو الهی که من بمیرم تا تو رو اینجور نبینم طاقت ندارم ببینم هی میزنی چنگ به سینم سرباز کوچیکم بخواب بابا بیرون منتظره میخواد که همراه خودش تو رو به میدون ببره یادت باشه وقتی میری خنده نیاری رو لبت تا نبینن خنده هاتو آدمای دورو برت بذار ببندم رو سرت سربند یا فاطمه رو پشت و پناهت فاطمه حالا دیگه پسر برو 🔸شاعر: ___________________________ 🏴 اشعار ____________ از شبِ هفتم به اهل خیمه بستند آب را تشنگیِ کودک شش ماهه برده تاب را از دوچشمِ مادرش ، آری ، گرفته خواب را او دراورده به گریه ، از عطش ، مهتاب را کل خیمه در پیِ آبی برای این پسر ما همه بودیم تشنه ، لکن اصغر تشنه تر دشمنان با اشکِ چشمِ من ، تسبم میکنند بی علی هستند و قطعا قبله را گم میکنند شاید اینها بر منِ خسته ترحم میکنند این غدیرِ خونیِ مارا کمی خُم‌ میکنند بردمش من اصغرم را سمتِ میانِ نبرد هیچکس یک قطره آبی هم به ما هدیه نکرد تازه ، من دیدم که تیری هم به سمتِ ما زدند... کل لشکر تیر را دیدند و از خود جا زدند تا سفیدیِ گلو ، چون ماه ، شد پیدا ، زدند آب ، هیچ اصلا! چرا با تیر ، کودک را زدند؟ داشتم میگفتم از خشکیِ لب هایش ولی آه... ، بدجوری به خود پیچید یک دفعه علی گرچه لشکر خواستند آبی دهند ، اما نشد هیچکس بهرِ کمک کردنِ به کودک پا نشد اصغر از این همهمه حتی دو چشمش وا نشد گفتم: اصغر رو زدم! شرمنده ام بابا ، نشد... حال من ماندم میانِ خیمه و این دشمنان مانده ام حیران و سرگردان ، میانِ این و آن... کودکِ شش ماهه‌ی من ، سوخته بال و پرش بین قنداقِ پر از خون است ، جسمِ اطهرش روی یک دستم تنش ، برروی یک دستم سرش حال بفرستم کدامش را برای مادرش؟ تیر خورده جای شیر و خواب رفته اصغرم بهرِ خوابیدن ، علی را پشتِ خیمه میبرم آرزو دارم نبیند مادرش این صحنه را پیکرش در بین قنداق است و سر از تن جدا خاک میکردم علی را در زمین کربلا ناگهان هم مادرش آمد به پشتِ خیمه ها کاش وقتی که میانِ خون نشستم ، بی پناه مادرم هرگز نیاید گوشه ای از قتلگاه... 🔸شاعر: _____________________________ 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7