eitaa logo
اشعار ناب آیینی
27.2هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
982 ویدیو
46 فایل
✨#بِسْــــــمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمَـنِ‌الرَّحِيــمِ✨ ـ مدیریت: @Alihidari . تبلیغات پربازده مجموعه غدیر👇 https://eitaa.com/joinchat/1975058490C0233b308cd . . . 📳 مجموعه تبلیغاتی گسترده ایتا😍👇 https://eitaa.com/joinchat/4076535811Cc50237fe56 ـ
مشاهده در ایتا
دانلود
رَتّل القران  امّا باده را ترتیل کن روزگار دشمنت را سرگذشت فیل کن از سیاهی ها ببر اندیشه ی پیکار و پس آیه نصرُ منَ اَلله را خودت تاویل کن همچون هفتاد و دو تن سر از سران روزگار سیصد و اندی بیاور امر کن تحمیل کن چشم من در روزه ی نادیدنش جانا گرفت عید فطر ما عطا کن روزه را تعطیل کن قلب یعقوبت شکسته تازه کن اندیشه را سوره ی یوسف بیاور آیه ای تنزیل کن زنده ها گر مرده اند بهر تمنای غمش مردگان را زنده کن ساغر بده تقتیل کن رستم و سهراب هم، از مرگِ هم رنجیده اند خان آخر را ببر شهنامه را تکمیل کن تا که من عهد تماشایت بخوانم بر غزل حُرمتِ دیدار رخ را بهر جان تحلیل کن دیده ی یعقوب زخم است از تمنای وصال عطر پیراهن بیاور سال را تحویل کن فوت آخر را بکن این کوزه گرها مرده اند با دمت آدم بساز و اندکی تعجیل کن ذوالفقارت را به حرف آور ولیکن بعد از آن سوره ی والعصر را با صبر خود تکمیل کن چون به دریا ریختی خاکستر فرعونیان خواهشا از شیخ کاشی هم کمی تجلیل کن http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
صدای ناله می آید، چرا حیدر پریشان است؟ چرا این در شکسته فاطمه بی تاب و حیران است؟ صدا زد فضه را در بین دیوار و در خانه خُذینی فضه جان، محسن گشوده بال و بی جان است حسن با گریه در آغوش مادر روضه می خواند: بمیرم... جای سیلی زیر چشمانت نمایان است... به ضرب تازیانه می زدن اُمِّ اَبیها را صدای گریه ی حیدر چه بی اندازه سوزان است بدور از چشم حیدر می کشد دستی به پهلویش ندا آمد که پیغمبر میان عرش گریان است علی را با جسارت می برند و خوب می دانند اگر فرمان پیغمبر نبود او مرد میدان است به باغستان حیدر تک گل ریحانه پرپر شد از آن پس هرشب این باغبان شام غریبان است 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
یا فِضّه خُذینی که دگر تاب ندارم مانند علی بی کسم اَحباب ندارم پیغام مرا زود به حیدر برسانید: جز گوشه ی اَبروی تو محراب ندارم باید که بپوشانم از او چهره ی خود را با زخم و کبودی رخ مهتاب ندارم طِفلی حسنم دیده که نامرد مرا زد با گریه بمن گفت: دگر خواب ندارم فِضّه بگمانم که حسینم زده فریاد: مادر شده ام تشنه ولی آب ندارم دیدم که علی خیره به در مانده و با خود می گوید از این پس گل نایاب ندارم پنهانی و شب دفن کنید این تن من را یک دلخوشی از این دو سه اَصحاب ندارم پهلو و سر و صورت و بازو، در و مِسمار یا فِضّه خُذینی که دگر تاب ندارم ✍ 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7 برای واژه ی اوّل قلم مردّد شد دوباره نام «حسین» از خیال او رد شد نوشت اول خط بِسمهِ ربّ دشتِ بَلا رسید مصرع بعد و همان که باید شد گذاشت واژه ی لب تشنه را کنار «حسین» به صفحه خیره شد و حال او کمی بد شد رباب و آب و عَطَش را کنار هم آورد به دست های عَلمدار هم عَلم آورد عَلم بدست عَلمدار بود و حامل شد مسیر خیمه به سوی فُرات کامل شد میان معرکه عبّاس بود و مَشکِ پُرآب پس از دو دست بریده، سه شعبه نازل شد کنار عَلقَمه تیری به مَشک تا که رسید عَمود سخت به فَرقش گرفت و قاتل شد نشست چهره ی عبٌاس بر زمین بَلا به او سلام فرستاد، مادرش زهرا به سوی خیمه عَدو باز در کمین اُفتاد کنون دوباره به دستش عَنان دین اُفتاد «حسین» در دل میدان رسید و تنها بود به ضرب نیزه و شمشیر بر زمین اُفتاد به وقت ذِبحِ عظیم است مادرش آنجا "بلندمرتبه شاهی ز صدر زین اُفتاد" قلم کشیده به خون شد میان روضه ی او دوباره وقت جنون شد میان روضه ی او نوشت واژه ی سر را جدا ز واژه ی تن دَمید بر دل میدان ز جامه مُشکِ خُتَن رسید بر سر او خواهرش به سوز و گداز نشست پیش برادر، گشود لب به سخن: بگو چگونه بسازم به سوگ و ماتم تو؟ که تنگ آمده این سینه از عزای حسن برادر از چه به این روز بی سر افتادی؟ بدون یاوَر و بی بال و بی پر افتادی؟ گرفت کار جهان، عقده ها ز حیدر بود «حسین» در دل گودال بود و بی سر بود زبانه های عطش در خیام می چرخرید «حسین» چشمِ تَرَش روی نیزه مُضطَر بود طنین نام «حسین» ست بین عرش و فلک عزای ماتم او در جهان سراسر بود رسید آخر شعر و قلم به صفحه نشست گِریست از غم این روضه و ز غُصه شکست 🔸شاعر: _________________________ 🔹کانال اشعار ناب آئینے🔹 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
یا فِضّه خُذینی که دگر تاب ندارم مانند علی بی کسم اَحباب ندارم پیغام مرا زود به حیدر برسانید: جز گوشه ی اَبروی تو محراب ندارم باید که بپوشانم از او چهره ی خود را با زخم و کبودی رخ مهتاب ندارم طِفلی حسنم دیده که نامرد مرا زد با گریه بمن گفت: دگر خواب ندارم فِضّه بگمانم که حسینم زده فریاد: مادر شده ام تشنه ولی آب ندارم دیدم که علی خیره به در مانده و با خود می گوید از این پس گل نایاب ندارم پنهانی و شب دفن کنید این تن من را یک دلخوشی از این دو سه اَصحاب ندارم پهلو و سر و صورت و بازو، در و مِسمار یا فِضّه خُذینی که دگر تاب ندارم 🔸شاعر: ___________ 🔹 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7