eitaa logo
اشعار ناب آیینی
31.7هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
94 فایل
✨#بِسْــــــمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمَـنِ‌الرَّحِيــمِ✨ ـ مدیریت: @Alihidari . . ☫ ﷽ ☫ 🔸مجموعه بزرگ تبلیغات برتر👇🏽 https://eitaa.com/joinchat/4076535811Cc50237fe56 . ⭐️مجموعه تبلیغاتی ناب 👇🏽 https://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59
مشاهده در ایتا
دانلود
گریه کند برای تو بی اختیار، چشم بخشید از این جهت به بشر کردگار، چشم نذر نگاه سوی تو می‌شد تمام‌شان گر داشت نوکر تو هزاران هزار چشم کمتر شود از آتش دوزخ هراس او هر قدر بیشتر بشود آبدار، چشم لطفاً زمان مرگ قدم رنجه کن بیا چشمش به راه توست میانِ مزار، چشم گفتند به وضوح نظر می‌کنی به ما هرگاه می‌شود وسط روضه تار، چشم ** وقتی شنید زخم تنت بی شمار بود خون گریه کرد پای غمت بی شمار، چشم می دید ذره ذره تنت را به هر کجا در قتلگاه هر چه که می کرد کار، چشم زینب تمام راه نگاهش سوی تو بود او برنداشت از تویِ نیزه سوار، چشم ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
فردا که می‌فهمم بهایِ اشک من چیست افسوس خواهم خورد که کم گریه کردم 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
فردا که می‌فهمم بهایِ اشک من چیست افسوس خواهم خورد که کم گریه کردم 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
فردا که می‌فهمم بهایِ اشک من چیست افسوس خواهم خورد که کم گریه کردم 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران کز سنگ گریه خیزد روز وداع یاران هر کو شراب فُرقَت روزی چشیده باشد داند که سخت باشد قطع امیدواران با ساربان بگویید احوال آب چشمم تا بر شتر نبندد محمل به روز باران بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت گریان چو در قیامت چشم گناهکاران ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران چندین که برشمردم از ماجرای عشقت اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل بیرون نمی‌توان کرد الا به روزگاران چندت کنم حکایت شرح این قدر کفایت باقی نمی‌توان گفت الا به غمگساران ✍️سعدی . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
هرگز اَلَمی چو فُرقَت جانان نیست دردی بتر از واقعهٔ هجران نیست گر ترک وداع کرده‌ام معذورم تو جان منی وداع جان آسان نیست ✍️ابوسعید ابوالخیر . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
سفر گزیدم و آهنگ آن جهان کردم برای حضرت جانان وداع جان کردم چو اعتماد ندیدم درین دیار غرور چو عقل کل سفر ملک جاودان کردم مکان خاک فروغی نداشت چندانی ز روی خاک توجه بلامکان کردم چو راستان سخن راستان ادا کردم هزار نعره زدم، رو بر آستان کردم قدم کمان شد در انتظار روز وصال بآرزوی تو این تیر را کمان کردم ✍️قاسم انوار . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
مرا چه قُرب که در انتظار روی تو باشم همین تمام که بر رهگذار کوی تو باشم مرا چه حدّ رسیدن بدان وصال همایون همین بس است که دائم به جست و جوی تو باشم کنون که جعد سر زلف تو به چنگ نیامد روا بود که سراسیمه تر ز موی تو باشم زبان مدام ز یاد لب تو شهد نثارست مگر به وقت شهادت به گفت و گوی تو باشم در آن نفس که کند جان وداع قالب خاکی هنوز با دل پر خون در آرزوی تو باشم چو چشم «ابن حسام» از نظر به مرگ ببندند به چشم دل نگران همچنان به سوی تو باشم ✍️ابن حسام خوسفی باحذف یک بیت . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران کز سنگ گریه خیزد روز وداع یاران هر کو شراب فُرقَت روزی چشیده باشد داند که سخت باشد قطع امیدواران با ساربان بگویید احوال آب چشمم تا بر شتر نبندد محمل به روز باران بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت گریان چو در قیامت چشم گناهکاران ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران چندین که برشمردم از ماجرای عشقت اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل بیرون نمی‌توان کرد الا به روزگاران چندت کنم حکایت شرح این قدر کفایت باقی نمی‌توان گفت الا به غمگساران . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
هرگز اَلَمی چو فُرقَت جانان نیست دردی بتر از واقعهٔ هجران نیست گر ترک وداع کرده‌ام معذورم تو جان منی وداع جان آسان نیست . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
سفر گزیدم و آهنگ آن جهان کردم برای حضرت جانان وداع جان کردم چو اعتماد ندیدم درین دیار غرور چو عقل کل سفر ملک جاودان کردم مکان خاک فروغی نداشت چندانی ز روی خاک توجه بلامکان کردم چو راستان سخن راستان ادا کردم هزار نعره زدم، رو بر آستان کردم قدم کمان شد در انتظار روز وصال بآرزوی تو این تیر را کمان کردم ✍️قاسم انوار . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
مرا چه قُرب که در انتظار روی تو باشم همین تمام که بر رهگذار کوی تو باشم مرا چه حدّ رسیدن بدان وصال همایون همین بس است که دائم به جست و جوی تو باشم کنون که جعد سر زلف تو به چنگ نیامد روا بود که سراسیمه تر ز موی تو باشم زبان مدام ز یاد لب تو شهد نثارست مگر به وقت شهادت به گفت و گوی تو باشم در آن نفس که کند جان وداع قالب خاکی هنوز با دل پر خون در آرزوی تو باشم چو چشم «ابن حسام» از نظر به مرگ ببندند به چشم دل نگران همچنان به سوی تو باشم ✍️ابن حسام خوسفی . 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7