#شب_هفتم_محرم_حضرت_علی_اصغر_علیهالسلام
پدری خَم شده تا دردِ کمر را بِکِشَد
مادری مانده که تا نازِ پسر را بکشد
چشمِ او خورد به لبهای تَرک خورده و گفت
کاش میشُد به لبش دیدهی تر را بکشد
بُردنِ این تَنِ بی وزن برایش سخت است
نیست عباس که این قُرصِ قمر را بِکِشَد؟
از دو سو تیر به بیرون زده باید چه کند
از کدامین طرف این تیرِ سه سر را بِکِشَد
خواست از سمتِ سهشعبه بکشد سر چرخید
بهتر این دید که او قسمتِ پَر را بِکِشَد
تیر از بچه که رَد شد جگرش تیر کشید
نَکُند با سرِ این تیر جگر را بِکِشَد
هرچه میخواست بیاید به حرم باز نشد
یک نفر کاش که تا خیمه پدر را بِکِشَد
باید او قبر کَنَد خاک کُنَد شرح دهد
آه این سینه غَمِ چند نفر را بِکِشَد
زیرِ لب گفت فقط آه رباب آه رباب
وای اگر پیشِ سنان بارِ سفر را بِکِشَد
حرمله گفت پسر را زد و بابا را کُشت
باید او در کمرش کیسهی زَر را بِکِشَد
هم سبک هم که گران است سرش پس دعواست
قسمتِ کیست در این قائله سَر را بِکِشَد
کاش میشُد که نمیدید رُباب این دفعه
نیزهای رد شده از خاک پسر را بِکِشَد
#حسن_لطفی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شب_هفتم_محرم_امام_زمان_عجلالله
پلک تو را که ریخته چشم شکسته قابِ تو
وای که بویِ خون دهد روضهی آب آبِ تو
یک دو خط از مقتلتان کُشت تمامِ خلق را
با دلِ تو چه میکند اینهمه از کتابِ تو
از کَفَنم بلند شد بوی کبابِ جگرم
سوختهام زیرِ لحد از جگر کبابِ تو
شُکر که دستِ ما نبود این عطش حسین جان
لطف دعای مادر و گریهی مستجابِ تو
فیض تو میرسد اگر گوشه نشین هیئَتیم
از سرِ ما نمیرود سایهی آفتابِ تو
کاش مدافعِ حرم کاش شهیدِ این عَلَم
ما چه کنیم نام ما ثبت کند حسابِ تو
شب به شب آمدیم تا مرحمِ سینهای شویم
خانه خراب تر شدیم پایِ دلِ خرابِ تو
آه که تازه مادری در دل آفتاب سوخت
وای که سوخت زینب از نالهی یا رُبابِ تو
#حسن_لطفی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شب_هفتم_محرم_حضرت_علی_اصغر_علیهالسلام
گرچه از دور از آن فاصلهها زد بَد زد
آتش انگار که بر کرببلا زد بَد زد
چقدر هست مگر بچه سه جایش برود
وایِ من بر سه هدف او به سه جا زد بَد زد
اصلا اینبار کماندار چه با زور کشید
به سهشعبه همهی حنجره را زد بَد زد
دست و پا داشت که میزد پدر انداخت عبا
آخرین بار نَفَس زیرِ عبا زد بَد زد
اولین بار که چشمش به رُبابش اُفتاد
اندکی حرف نزد بعد صدا زد بَد زد
بُرد در بِینِ عبا تا که نبیند چه شده
مادرش گفت بگو تیر کجا زد بَد زد؟
گرچه بر چشمِ ابالفضل همین تیر نشست
بدتر از چشمِ عمو بود که تا زد بَد زد
پشتِ خیمه به سرِ قبر ، حرامی آمد
نیزه برداشت و مانندِ عصا زد بَد زد
طفل را از وسطِ خاک کشیدند به نِی
بچه را باز نوکِ نیزه که جا زد بَد زد
نیزه دارش زِ سر نیزه سرش را انداخت
سَر که اُفتاد زمین ضربهی پا زد بَد زد
رهگذرهای دَمِ کوچه بِهَم میگفتند
حرمله تیر به این بچه چرا زد بَد زد
سالها بود همین جمله فقط کار رباب
نانجیب آنهمه لبخند به ما زد ....بَد زد
#حسن_لطفی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شب_هفتم_محرم_امام_زمان_عجلالله
آه بساطم به غیرِ آه ندارد
کاش بیایی به سرم راه ندارد
قطرهای از اشکِ تو کافیست ببینیم
روشنیِ خیمهیِ ما ماه ندارد
شیعه به دنبالِ لطف توست کجایی
شیعه به غیر از تو تکیهگاه ندارد
ما همه جمعیم در این روضه نشستیم
خصم نگوید علی سپاه ندارد
من که خودم را فروختم به پشیزی
هیچکس اینقدر اشتباه ندارد
حرف زیاد است ولی مثلِ دوتا بیت
هیچ گدا نامهای به شاه ندارد
گرچه سیه رو شدم ، غلام تو هستم
خواجه مگر بندهی سیاه ندارد؟
شُکر خدا را که در پناه حسینیم
عالم از این خوبتر پناه ندارد
روی دو دستش گرفت رو به همه زد
آب دهیدش اگر ، گناه ندارد
رو به همه زد ولی هِلهله کردند
گفت که لب میزند سلاح ندارد
خشک شده شیر ، آب هم که نیامد
حال ، رباب است و غیرِ آه ندارد
#حسن_لطفی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شب_ششم_محرم_امام_زمان_عجلالله
شبی ای کربلایی پیشِ ما باش
میونِ گریهها و روضهها باش
شبی شالی بکش روی چشمامون
شبی هم جایِ ما کرببلا باش
تو این شبها ببین داغونم ای داد
میونِ روضه سرگردونم ای داد
میدونم این روزا لب تشنه هستی
به یادت از عطش میخونم ای داد
برای گریه هاتون گریه کردیم
برا اشکِ چشاتون گریه کردیم
دو شب صاحب عزامون یه غریبه
برا دردش براتون گریه کردیم
رفیقم هم رفیقای قدیمی
رفاقت خوبه اما با کریمی
بیا امشب غریبونه بخونیم
یتیمی آی یتیمی آی یتیمی
خدا میدونه بی تو ما یتیمیم
اگه بابا داریم اما یتیمیم
بزار امشب یتیمونه بخونم
بیا آقا بیا آقا یتیمیم
مزاری محترم میسازیم آقا
برا صاحب کرم میسازیم اقا
برای حضرت قاسم مدینه
ورودی حرم میسازیم آقا
#حسن_لطفی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شب_هفتم_محرم_حضرت_علی_اصغر_علیهالسلام
#بحر_طویل
روزِ آخر شده هنگامهی صد چشمه و صد رود که راهی شده در سینهی سوزندهی این دشت کویری پِیِ آغوشِ تماشایی دریا همهی اهل حرم دیده به میدان نگران زار و پریشان و در این همهمه و شور و ملاقات به یک خیمه نشستند برِ گهواره به دلداری و لالاییِ طفلی
که به زیباییِ او دیده ندیده و تکان میدَهَدَش مادرِ دلخسته بخواب ای نفَسِ گرمِ حرم یاسِ دلم
وقت عطش لحظهی بی تابی و بی آبی لبهاست بخواب ای گُل دل دست دعا دارم و امیدی از این دست به این سینه و چشمی که ببارد نفَسی بارش باران به حرم تا که تو سیرآب شوی خواب شوی یا که بجوشد زِ دل خاک تو را چشمهی آبی و بریزم کف دستی نَه دو سه قطره به لبانت که بنوشی و بخندی به رُخم بارِ دگر یا که خدا باز مرا شیر دهد شیر مگر زنده بمانی رمقی دست و دل بی رمقت یابد و پرواز کنی بال زنی پلک بِنِه برهَم و بر خواب برو خواب برو خواب
اصلا تو بگو هیچ نبارد نفسی قطرهی بارانی از آن آبی بی اَبر و نجوشد زِ دل خاک نه رودی و نه چشمه که تو را آب بیارند نبود هیچ مرا شیر همین شیر که چندیست ننوشیده لبت غم به دلت راه مده خواب برو تا که عمو هست عمو هست بگو آب و بابا و عمو
آبشاریست که خود رفته که مشکی زِ فرات آورد و باز تو را در بغل خویش کِشد خواب برو خواب دلت قرص برو خواب
ساعتی رفته ولی هیچ خبر نیست از او آه کجا رفته عمو ؟ دیر کرده پُر شده چنگ دلشوره زده بر جگر و مانده نفس بین گلو و دلِ مادر همه آتش همه خون
نیست آبی که شود قطرهی اشکی و زِ پلکش بچکد روی لبان پسرش کو علمش مَشک چه شد آمده بابا زِ شریعه به حرم با کمری از چه خمیده چه شد آن دلخوشی آن دیدهی بیدار علمدار و اُفتاد ستونگاه همان خیمه و ناگاه به لب گفت رُباب ، آه شدم خانه خراب ، گوییا بی اثر و بی ثمر است نغمهی لالایی من طفلک دل خستهی من طفل زبان بستهی من کُشت مرا دیدن تو در طَفّ این هُرم عطش این همه گرمای جگر سوز نفَس تاب ندارد پدرت آب ندارد گُل من خسته مَشو پلک دلم بسته مشو خشک شده برگِ تنت روی دو دستم چه کنم غنچهی مادر مزن این گونه زبان را به ترَکهای لبانت که چکد خون زِ شیار ترکش آه کمک .....
کودک من رفت زِ دست بس که زدی پای روی سینهام از تشنگیات خسته و بی جان شدهای پای مزن آب سراب است دلم زار و کباب است کسی نیست بگویم که به یک کاسه نه یک جام نه یک کف نه فقط قطرهی آبی به لبی سوخته تا باز مگر خواب رود خواب
ببیند که در آغوشِ فرات است ببینید رُخ و گونهی او سوخته از تاول و چون شمع شده جمع شده زخم شده روی لبش زخم شده چهرهی مادر چه کنم آب نداری
روزِ سُرخیاست شده پُر همه جا بویِ غریبی و غروبی و نه یاری و نه جانی نبوَد هیچ عزیزی نبوَد هیچ کسی غیر شراره که زند شعله به خیمه حرم آتش همهی دشت پُر از خون و در این همهمه و ولوله در پشت پَر سوختهی خیمه و خاکستر آن پیرزنی مادر جانسوختهیِ کودک شش ماههی امروز ، عروسِ حرمِ حضرت زهرا ، در این گوشه پس از غارت گهواره روی خاک نشسته و چیزیاست به مُشتش که فشارد به روی سینه و میبوسد و میبویدش از غم نخ قنداقهی اصغر آه که اِسمی زده آتش به دلش حرمله با خندهی پیروزی خود وقت شکار گلوی نازک طفلی و در این بُهت در این لحظهی خونبار در این دشت پر از خار به ناگاه کسی دید کسی در پی قبریست کسی پشت حرم همره یک نیزهی خونخوار....
#حسن_لطفی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
بیا بند قنداقه ی من نبند
دیگه بیش ازاین دست وپای منو
مگه نشنیدی توی میدون جنگ
صدای غریب بابای منو
مگه میشه یه شیر و قنداق کرد
مگه میشه پابند گهواره شِه
درسته که رزمو بلدنیستم
ولی حنجری هست تا پاره شه
میلرزه دلم طاقتم کم شده
بابامو با گریه خبر میکنم
میرم روی دستش جلو حرمله
گلومو رو سینه ش سپر میکنم
میگم حرمله من علیم علی
باتیر سه شعبه ت نترسون منو
محاله بابامو بگیری ازم
تا وقتی نبینی توی خون منو
ببین باز کردم برا تیر تو
جلو چشم بابام آغوشمو
نمیخوام یه مو ازسرش کم بشه
ببرّی اگه گوش تا گوشمو
یه جوری سر نی سرم رو بزن
که باسنگ شامی نیفته سرم
درسته کوچیکه ولی میتونه
روی نی بشه سایه ی مادرم
#عالیه_رجبی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#محرم
#حضرت_علی_اصغر
#شب_هفتم
#گریز
با خیره سری قلب مرا سوختی ای تیر
حلق پسرم را که به هم دوختی ای تیر
یک تیر زدن لیک به قصد دو نشانه
درسی ست که از میخ در آموختی ای تیر
____
تا حجم گلو را سه پر تیر گرفت
یک باره تمام دشت تکبیر گرفت
در بین قنوت دست من اصغر را
با تیر جفا حرمله از شیر گرفت
___
تیر تا یک نفس آمد نفسم بند آمد
قاتل جان پدر جانب فرزند آمد
گره از بغض گلو گیر چنان باز نمود
کار از گریه فرا رفت و به لبخند آمد
#یاسر_رحمانی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_حسین_علیه_السلام
در زیر پرچم در پناه حضرت هستم
مشمول الطاف و نگاه حضرت هستم
پیراهن مشکی به تن کردم محرم
من هم سیاهی سپاه حضرت هستم
از کودکی سینه زن بکر تو هستم
در خواب و بیداریم فکر تو هستم
باید به یاد کربلا پرچم بدوزم
پیراهنی از تار و پود غم بدوزم
یا شعرهای محتشم را بر کتیبه
یاد هلال ماتم اعظم بدوزم
کشتی طوفان خورده ی در خون شناور
در خاک و خون افتاده و بی یار و یاور
در یای لطف و رحمتت ساحل ندارد
با دست خیر تو کسی مشکل ندارد
من هر چه دارم از تو دارم پس بفرما
این جان من تقدیمتان قابل ندارد
مادر وصیت کرده تا وقتی که هستم
باید بماند دست هایت بین دستم
هم ابتدا و هم انتهایت دیدنی نیست
جز عشق حرفی در ردیفت چیدنی نیست
باید برای درکتان جبریل باشم
با در ک ما شأن شما فهمیدنی نیست
رنگین کمان ممتدی یا حضرت عشق
تو آسمان بی حدی یا حضرت عشق
فانوس چشمانت هدایت آفرین است
دستان پر مهرت کرامت آفرین است
هم خطبه هایت محشر کبری است آقا
هم برق شمشیرت قیامت آفرین است
مانده است روی خاک آدم جای دستت
ما زنده هستیم از همین عیسای دستت
آقای اقیانوس ها آقای دریا
تصویر تو مانده است در رویای دریا
باور نمی کردم که روزی تشنه باشی
خشک و ترک خورده بماند نای دریا
با نیزه کام خشکتان را آب دادند
با نعل تازه جسمان را تاب دادند
هم سیب های سرخ نی ها آب دارد
هم نیزه های تلخ صحرا آب دارد
تنها گلوی خیمه ها بی آب مانده
تنها دو چشم خون سقا آب دارد
آقا مرا با روضه هایت روبرو کن
اشک مرا خرج همین زخم گلو کن
خوردی زمین با نیزه ای اِی آسمانی
هم هستی و هم نیستی یک در میانی
تنها نه خنجر می مکد از نای خونت
دارد نوک سر نیزه ها از تو نشانی
تو روضه ی مکشوف در گودال هستی
تو جسم خونین مانده ی پامال هستی
از یک طرف خون از گلوی اصغرت ریخت
از یک طرف از روی دستت اکبرت ریخت
از آن طرف با ضربه های خنجر از پشت
رگ های حلقومت به روی پیکرت ریخت
تا که سرت را قاتلی بر روی نی برد
گم کرد خواهر دست و پا و بر زمین خورد
حالا که بالا رفته ای نیزه نشینی
زیباترین خورشید در این سرزمینی
سیاره ها روی مدارت صف کشیدند
تو کهکشان راه شیری زمینی
حتی سر شش ماهه را بر نیزه دیدی
بر روی قبر کوچکش سر نیزه دیدی
#محمد_مبشری
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#دودمه
درد ما را اصغر ششماهه درمان میکند
(مرحبا طفل رباب )۲
کاخ آمریکا و اسرائیل ویران میکند
..........................................
کودک ششماهه هر دردی مداوا میکند
(مرحبا طفل رباب )۲
یک نخ قنداقه اش کار مسیحا میکند
#مجتبی_صمدی_شهاب
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#غزل_مصیبت
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
هرم لبهای تو آتش زده جانم پسرم
قصه ی آب برای تو بخوانم پسرم
پسر ساقی کوثر به چه کاری افتاد
کشته ی طعنه ی این زخم زبانم پسرم
داغ تو چون علی اکبر کمرم را تا کرد
نعره خواهم زنم از دل نتوانم پسرم
مادرت دیده به راه است که سیراب آیی
با چه رویی تن تو خیمه رسانم چه کنم
بی هوا تیر رسید و نفسم بند آمد
با نگاه تو گرفته ست زبانم پسرم
خون من گردن آنکس که گلوی تو برید
حسرت بوسه نهاده به لبانم پسرم
صبر کن تا پر قنداقه ی تو پاره کنم
سخت جان می دهی ای راحت جانم پسرم
ز ترک های لبت بوسه گرفتن سخت است
خندهی آخر تو برده توانم پسرم
می کَنم قبر تورا دور ز چشم مادر
پدرم داده ره چاره نشانم پسرم
با وجودی که کنم قبر تو یکسان با خاک
باز هم جان تو بابا نگرانم پسرم
#قاسم_نعمتی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#دودمه
چشم همه بردست شما درصف محشر
مددیاعلی اصغر
آقای قیامت بشوی باتن بی سر
مددیاعلی اصغر
#قاسم_نعمتی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7