eitaa logo
کافه شعروسمـــــــــــاع
135 دنبال‌کننده
551 عکس
244 ویدیو
5 فایل
شعر پرنده‌ای معصوم است که در قلبِ شاعران متولد میشود🕊️ ارتباط بامدیر کانال @elahehfarahi
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر به خامشی از گفتگو پناه بری تو نیز مخزن اسرار می توانی شد اگر ز سیلی باد خزان نتابی روی ز برگ وبار سبکبار می توانی شد چه لازم است کنی تلخ عیش بر مردم کنون که شربت بیمار می توانی شد @shearhayeziba
یوسفِ گُم گشته بازآید به کنعان، غم مَخُور کلبهٔ احزان شَوَد روزی گلستان، غم مخور ای دل غمدیده، حالت بِه شود، دل بَد مکن وین سرِ شوریده باز آید به سامان غم مخور گر بهارِ عمر باشد باز بر تختِ چمن چتر گل در سر کَشی، ای مرغِ خوشخوان غم مخور دورِ گردون گر دو روزی بر مرادِ ما نرفت دائماً یکسان نباشد حالِ دوران غم مخور هان مَشو نومید چون واقِف نِه‌ای از سِرِّ غیب باشد اندر پرده بازیهایِ پنهان غم مخور ای دل اَر سیلِ فنا بنیادِ هستی بَر کَنَد چون تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخور در بیابان گر به شوقِ کعبه خواهی زد قدم سرزنشها گر کُنَد خارِ مُغیلان غم مخور گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید هیچ راهی نیست، کان را نیست پایان، غم مخور حال ما در فِرقت جانان و اِبرامِ رقیب جمله می‌داند خدایِ حالْ گردان غم مخور حافظا در کُنجِ فقر و خلوتِ شبهایِ تار تا بُوَد وِردَت دعا و درسِ قرآن غم مخور @shearhayeziba
قدم بزن همه‌ی شهر را به پای خودت وَ گریه کن وسط کافه‌ها برای خودت تو خود علاجِ غم و درد بی‌شمار خودی برو طبیب خودت باش و مبتلای خودت شبیه نوح، اگر هیچکس به دین تو نیست تو با خدای خودت باش و ناخدای خودت دوباره دست به زانوی خود بگیر و بایست بزن اگر که زدی تکیه بر عصای خودت بگرد و صورت خود را دوباره پیدا کن تویی که گم شده‌ای بین عکس‌های خودت... @takbitnab @shearhayeziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مثل آن مرداب غمگینی که نیلوفر نداشت حال من بد بود اما هیچ کس باور نداشت! خوب می دانم که "تنهایی" مرا دق می دهد عشق هم در چنته اش چیزی از این بهتر نداشت! آنقدر می ترسم از بی رحمی پاییز که ترس من را روز پایانی شهریور نداشت! زندگی ظرف بلوری بود کنج خانه ام ناگهان افتاد از چشمم، ولی مو برنداشت! حال من، حال گل سرخی ست در چنگ مغول هیچ کس حالی شبیه من به جز "قیصر" نداشت! @shearhayeziba ------------------------ 🖋 قیصر امین‌پور نویسنده و شاعر ایرانی در ۲ اردیبهشت ۱۳۳۸ در گتوند  از توابع شهرستان شوشتر در استان خوزستان به دنیا آمد. او یکی از تأثیرگذارترین شاعران در دوره معاصر و منتخب هفتمین همایش چهره‌های ماندگار در سال ۱۳۸۷ است.  این شاعر در ۸ آبان ۱۳۸۶ بدرود حیات گفت.
شب گشت و لیک پیش اغیار روزست شبِ من از رخ یار گر عالم جمله خار گیرد ماییم ز دوست غرق گلزار گر گشت جهان خراب و معمور مستست دل و خراب دلدار زیرا که خبر همه ملولیست این بی‌خبریست اصل اخبار @shearhayeziba
ای یار دوردست که دل می‌بری هنوز چون آتش نهفته به خاکستری هنوز هرچند خط کشیده بر آیینه‌ات زمان در چشمم از تمامی خوبان، سری هنوز سودای دلنشینِ نخستین و آخرین! عمرم گذشت و توام در سری هنوز ای چلچراغ کهنه که زآن سوی سال‌ها از هر چراغ تازه، فروزان‌تری هنوز بالین و بسترم، همه از گل بیاکنی شب بر حریم خوابم اگر بگذری هنوز --------------------------- حسین منزوی (زادهٔ ۱ مهر ۱۳۲۵ در شهر زنجان– درگذشتهٔ ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳) شاعر ایرانی و برگزیده اولین دوره جشنواره بین‌المللی شعر فجر در بخش شعر کلاسیک بود. او که بیشتر به‌عنوان شاعری غزل‌سرا شناخته شده‌است، در سرودن شعر نیمایی، شعر سپید و ترانه هم تبحر داشت. نقش منزوی، در زنده‌کردن غزل معاصر، چشمگیر ارزیابی شده‌است. @shearhayeziba
ما قصه ی دل جز به بر یار نبردیم و ز یار شکایت سوی اغیار نبردیم معلوم نشد صدق دل و سرّ محبت تا این سر سودازده بر دار نبردیم ما را چه غم سود و زیان است که هرگز سودای تو را برسر بازار نبردیم. @shearhayeziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اشک می‌بارم، بیا این ابر و باران را ببین دشتِ تر را دیده‌ای، دریای دامان را ببین تار و پودِ گلشن از آهنگِ من آتش گرفت سوز بنگر، ساز بنگر، پردۀ جان را ببین @shearhayeziba
اينجا چشمه اى هست كه ذراتِ آن مى ميمرند قبل از آنکه هرگز زاده شوند و مى گويند قبل از آنكه پرسيده شوند و مى خوابند قبل از آنكه بيدار شده باشند قصه ها قصه ها چه تلخ و بى پيرايه در پى ماييد و آسمان آسمان من كه يك به يك ابرهايش را به آتش كشانده است و سنگها سنگهاي كه مى آيند و مى آيند و زخمهاى مرا نشانه اند و من چه بى پروا گريه مى كنم قبل از آنكه هرگز خنديده باشم و خنجر مى كشم قبل از آنكه جرعه ای از عشق نوشيده باشم و در خود خواهم مرد قبل از آنكه هرگز زاده شده باشم @shearhayeziba منبع: کانال تلگرامی باغ آینه و نور
از باغ می ‌برند چراغانی ‌ات کنند تا کاج جشن های زمستانی ‌ات کنند پوشانده ‌اند صبح تو را ابرهای تار تنها به این بهانه که بارانی ‌ات کنند یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند این بار می ‌برند که زندانی ‌ات کنند یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست از نقطه ‌ای بترس که شیطانی ‌ات کنند آب طلب نکرده همیشه مراد نیست گاهی بهانه ‌ای است که قربانی ‌ات کنند @shearhayeziba