eitaa logo
کافه شعروسمـــــــــــاع
135 دنبال‌کننده
551 عکس
244 ویدیو
5 فایل
شعر پرنده‌ای معصوم است که در قلبِ شاعران متولد میشود🕊️ ارتباط بامدیر کانال @elahehfarahi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدائی نروم جز بهمان ره که توام راهنمائی بری از رنج و گدازی ، بری از درد نیازی بری از بیم و امیدی بری از چون و چرائی همه درگاه تو جویم ، همه از فضل تو پویم همه توحید تو گویم که بتوحید سزائی تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی تو نمایندة فضلی تو سزاوار ثنائی همه عزی و جلالی همه علمی و یقینی همه نوری و سروری همه جودی و سخائی لب و دندان سنائی همه توحید تو گوید مگر از آتش دوزخ بودش روی رهائی -------------------------- 🖋 ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی غزنوی یا حکیم سنایی (۴۷۳–۵۴۵ قمری)، شاعر و عارف پارسی‌زبان از خراسانیان قرون پنجم و ششم هجری بود. وی از بزرگ‌ترین صوفیان و شاعران قصیده‌گو و مثنوی‌سرای زبان پارسی است. سنایی طی عمر خود سه حالت شخصیتی مختلف پیدا کرده‌است. نخست مداح و هجاگوی بوده، پس از آن به وعظ و نقد اجتماعی روی آورده و دست آخر عاشق و قلندر و عارف شده‌است. @shearhayeziba
گره به سایه ابر بهار نتوان زد مبند دل به حیاتی که در گذر باشد زتیره بختی خود شکوه نیست عاشق را که ناله در دل شب بیش کارگر باشد زعیب خویش هنر نیست چشم پوشیدن که پرده پوشی عیب کسان هنر باشد @shearhayeziba
خُرَّم آن روز کز این منزلِ ویران بروم راحتِ جان طلبم و از پِیِ جانان بروم گر چه دانم که به جایی نَبَرد راه غریب من به بویِ سرِ آن زلفِ پریشان بروم دلم از وحشتِ زندانِ سِکَندَر بگرفت رخت بربندم و تا مُلکِ سلیمان بروم چون صبا با تنِ بیمار و دلِ بی‌طاقت به هواداریِ آن سروِ خرامان بروم در رهِ او چو قلم گر به سرم باید رفت با دلِ زخم‌کَش و دیدهٔ گریان بروم نذر کردم گر از این غم به درآیم روزی تا درِ میکده شادان و غزل‌خوان بروم @shearhayeziba
دوستان چرخ همان دشمن جان است که بود همه را دشمن جان است ، همان است که بود ای که از اهل زمانی ز فلک مهر مجوی کاین همان دشمن ارباب زمان است که بود هیچ بیمار در این دور به صحت نرسید مهر بنگر که همانش خفقان است که بود گریهٔ ابر بهاری نگر ای غنچه مخند که در این باغ همان باد خزان است که بود @shearhayeziba
سرمایهٔ غم ز دست آسان ندهم دل بر نکنم زدوست تا جان ندهم از دوست که یادگار دردی دارم آن درد به صد هزار درمان ندهم @shearhayeziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تکیه گاهی غیر تو مادر ندارم هیچ وقت آشنایی غیر تو کوثر ندارم هیچ وقت خیمه ی امنم شده در زیر معجر فاطمه من پناهی غیر این معجر ندارم هیچ وقت رفت و آمد می کنم در روضه هایت، جا بده نیتی بالاتر از نوکر ندارم هیچ وقت هرچه باداباد وقف تو شدم ام الحسن تکیه گاهی غیر تو مادر ندارم هیچ وقت @shearhayeziba
قاصدک های پریشان را که با خود باد برد با خودم گفتم مرا هم میتوان از یاد برد ای که می پرسی چرا نامی ز ما باقی نماند سیل وقتی خانه ای را برد، از بنیاد برد عشق می بازم که غیر از باختن در عشق نیست در نبردی این چنین هر کس به خاک افتاد، بُرد شور شیرین تو را نازم که بعد از قرن ها هر که لاف عشق زد، نامی هم از فرهاد برد جای رنجش نیست از دنیا، که این تاراجگر هر چه برد، از آنچه روزی خود به دستم داد برد در قمار دوستی، جز رازداری شرط نیست هر که در میخانه از مستی نزد فریاد، برد @shearhayeziba
به غیر دل که عزیز و نگاه داشتنی است جهان و هر چه در او هست، واگذاشتنی است نظر به هر چه گشایی درین فسوس آباد دریغ و درد بر اطراف او نگاشتنی است چه بسته ای به زمین و زمان دل خود را؟ گذشتنی است زمان و زمین گذاشتنی است ترا به خاک زند هر چه را برافرازی به غیر رایت آهی که برفراشتنی است همین سرشک ندامت بود دل شبها درین زمین سیه، دانه ای که کاشتنی است به شکر این که ترا چشم دل گشاده شده است به هر چه هست، ز عبرت نظر گماشتنی است کسی که درد دلش را فشرده، می داند که درد نامه صائب به خون نگاشتنی است اگر به خون ننویسی، به آب زر بنویس که عزت سخن اهل درد، داشتنی است @shearhayeziba
عشقت آمیخت به دل، دردِ فراوانی را ریخت در پیرهنم، خار بیابانی را نام پروانه مکن یاد، که نسبت نبُوَد با منِ سوخته دل، سوخته دامانی را هرچه خواهی بکن، از دوریِ دیدار مگو وحشت آباد مکن ،خاطر ویرانی را عشق در دل، چه خیال است که پنهان گردد؟ پرده پوشی نتوان، آتش سوزانی را دستم از دامن دلدار، جدا ماند حزین چه کنم گر نکنم پاره، گریبانی را؟ ------------------- 🖋محمدعلی بن ابوطالب متخلص به حَزین و معروف به شیخ علی حزین ، شاعر، عارف و دانشمند ایرانی در سال ۱۱۰۳ قمری در اصفهان زاده شد. او جهانگرد و همچنین دانشمندی جانورشناس بود. وی همچنین از آخرین شاعران بزرگ سبک هندی بود. حزین از خانواده‌ای از علما و زمینداران در گیلان برخاسته بود و تبار او به شیخ زاهد گیلانی می‌رسید. حزین لاهیجی نوزده سال آخر عمرش را از بیم نادر شاه به هند رفت و در سال ۱۱۸۱ق در حدود هفتاد و هشت سالگی در بنارس (شهری بندری در هندوستان )درگذشت و در همان شهر دفن شد. حضور حزین و درسهای او در ترویج و اشاعه تشیع در آن سامان نقش بسیار مهمی داشت. امروزه آرامگاه او در بنارس زیارتگاه مهمی بشمار میرود. @shearhayeziba
ای بنده بازگرد به درگاه ما بیا بشنو ز آسمان‌ها حی علی الصلا درهای گلستان ز پی تو گشاده‌ایم در خارزار چند دوی ای برهنه پا جان را من آفریدم و دردیش داده‌ام آن کس که درد داده همو سازدش دوا قدی چو سرو خواهی در باغ عشق رو کاین چرخ کوژپشت کند قد تو دوتا باغی که برگ و شاخش گویا و زنده‌اند باغی که جان ندارد آن نیست جان فزا هر دو جهان پر است ز حی حیات بخش با جان پنج روزه قناعت مکن ز ما @shearhayeziba