آن*(فرهنگ، هنر، ادبیات)
سلام و نور هفته کتاب داره تموم میشه و امسال کار خاصی نکردیم فقط من دیروز یه سر رفتم کافه کتاب (قم ص
این کتابخونه رو ببینید😍
اول فکر کردم از اینترنته! خواستم بگم...
بعد زوم کردم دیدم نه کتابخونه شخصیه! واقعیه!
لازم شد خودمونو دعوت کنیم خونهشون! 😄
با اعضای کانال(اونهایی که تو چالش شرکت کردند البته!)
سخنی از گلستان سعدی
دوستی را که به عمری فرا چنگ آرند، نشاید که به یک دَم بیازارند.
سنگی به چند سال شود لَعل پارهای
زِنهار تا به یک نفَسَش، نشکنی به سنگ!
لغات:
فرا چنگ آرند: به دست آورند.
دَم: لحظه.
لعل: سنگی قیمتی و سرخ.
زنهار: بپرهیز.
کلیات سعدی، گلستان، باب هشتم: در آداب صحبت
#سعدی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
شرح یک رباعی از مولانا🌷🌷🌷
با درد بساز؛ چون دوای تو منم
در کس منگر؛ که آشنای تو منم
گر کُشته شوی، مگو که من کشته شدم
شُکرانه بده؛ که خونبهای تو منم
عاشقان، چون کیمیای وحدت را یافتهاند و از تن و نفس و هوا، رها و نیست شدهاند، از زبان خدا سخن میگویند.
این رباعی، از زبان حق است و همان حدیث قُدسی است که: مَن عَشَقَنی، عَشِقتُهُ و مَن عَشِقتُهُ، قَتَلتُهُ و مَن قَتَلتُهُ، فَاَنَا دِیَتُهُ. (خداوند میفرماید: هر که بر من عاشق شود، من نیز بر او عشق ورزم و هر که من عاشق او شوم، میکُشمش و هر که را بکشم، خونبهایش منم.)
هر کس که شهید عشق جانان گردد
از بند جهان، برآید و جان گردد
گیرد دیَتِ خویش ز جانان، جانان
وندر دو جهان، قرین جانان گردد
(نورعلیشاه اصفهانی)
عاشقان، شهید عشقند. اگر محمد گلندام، در مقدمهی خود بر دیوان حافظ، او را شهید میخوانَد، از این روست.
🌹🌹🌹
باغ اسرار خدا، شرح رباعیات مولانا، بهشتی شیرازی
#مولانا
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ ۚ وَاللَّهُ
او با شماست هر جا که باشید.
حدید | ۴
#قرآن_کریم
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
زارم بکش، مگوی کز این آستان برو
مردن برِ تو بِه، که ز تو زیستن جدا
#جامی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
دلا بسوز که سوزِ تو کارها بِکُنَد
نیازِ نیمْشبی دفعِ صد بلا بِکُنَد
#حافظ
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
ای دل به کوی عشق گذاری نمیکنی
اسباب جمع داری و کاری نمیکنی
چوگان حکم در کف و گویی نمیزنی
باز ظفر به دست و شکاری نمیکنی
این خون که موج میزند اندر جگر تو را
در کار رنگ و بوی نگاری نمیکنی
مشکین از آن نشد دمِ خلقت که چون صبا
بر خاک کوی دوست گذاری نمیکنی
ترسم کز این چمن نبری آستین گل
کز گلشنش تحملِ خاری نمیکنی
در آستین جان تو صد نافه مدرج است
وان را فدای طرهٔ یاری نمیکنی
ساغر لطیف و دلکش و می افکنی به خاک
واندیشه از بلای خماری نمیکنی
حافظ برو که بندگی پادشاه وقت
گر جمله میکنند تو باری نمیکنی
#حافظ
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
"حال" را میشود با درد گذراند؛ اما تصور دردآلود بودن آینده و دوام بدون دگرگونی "حال" انسان را از پا در میآورد.
#نادر_ابراهیمی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast