eitaa logo
📚کانال شعر،سبک و نکات مداحی🎙
7.8هزار دنبال‌کننده
618 عکس
156 ویدیو
94 فایل
برای شرکت در کلاس های آموزش مداحی دکترحاج مجیدطاهری با این شماره ها تماس بگیرید: ۰۹۱۲۱۸۳۸۲۶۸ ۰۲۱۳۳۲۵۰۹۳۰ در ایتا به شماره ۰۹۹۰۵۲۸۶۲۰۰ پیام دهید.
مشاهده در ایتا
دانلود
18.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارجدید استودیویی کانون فرهنگی آموزشی ولایت مدح امام حسن مجتبی(علیه السلام)با مداحی آقای کاظم اصفهانی شعر و ملودی:دکترمجیدطاهری
این غزل، شعر مناسبی برای مقدمه ی مجالس و پیش منبراست: غزل۲۵۵۰صائب سیر چشمی خاک در چشم سخاوت می کند مور این وادی سلیمان را ضیافت می کند ای دل بی درد، چندین درد را صاحب مشو لاله داغ خویش را بر سینه قسمت می کند در گلستانی که جولانگاه سرو همت است شبنمی تسخیر خورشید قیامت می کند نیستی طاوس، در قید خودآرایی مباش کعبه با یک جامه در سالی قناعت می کند شیوه ی اهل محبت نیست دل برداشتن در فلاخَن سنگ ما قصد اقامت می کند (صائب) از قید تعلق فرد شو آسوده باش باغ چون بی برگ شد خواب فراغت می کند ______ میرزا محمدعلی تبریزی(صائب) جلدسوم،صفحه۱۲۴۹
کتاب صعود چهل ساله .pdf
3.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی معمای ادب را با همین ابیات حل کردی رباعی گفتی و مصراعی از آن را تو ای بانو میان اهل عالم در وفا ضرب‌المثل کردی فرستادی به قربانگاه اسماعیل‌هایت را همان کاری که هاجر وعده کرد و تو عمل کردی کشیدی با سرانگشتت به خاک مُرده، خطی چند تمام شهر یثرب را به خاک طف بدل کردی چه شیری داده‌ای شیران خود را که شهادت را درون کامشان شیرین‌تر از شهد و عسل کردی *** رباعی تو بانو! گرچه تقطیع هجایی شد به تیغ اشک خود، اعرابشان را بی‌محل کردی  محسن رضوانی
غزل۵۸۰ خوش آن که از دو جهان گشت بی نیاز اینجا گرفت دامن آن یار دلنواز اینجا مبین دلیر در آن چشم های خواب آلود که چشم بسته کند صید، شاهباز اینجا کسی میانه اهل جنون علم گردد که بادبان کند از پرده های راز اینجا به آستان خرابات سرکشی مفروش که بیست حج پیاده است یک نماز اینجا ترا که راه به سنگ محک بود فردا مکن ملاحظه از بوته گداز اینجا اگر به سایه بید احتیاج خواهی داشت در آن جهان، علم آه بر فراز اینجا نسیم رحمت حق گر چه عقده پردازست بکوش و غنچه دل ساز نیم باز اینجا در انتظار تو، از جوی شیر، چشم بهشت سفید گشت، مشو آشیان طراز اینجا در بهشت برین گر گشاده می خواهی مکن به مردم محتاج، در فراز اینجا در آفتاب قیامت نمی شوی بیدار چنین که چشم تو بسته است خواب ناز اینجا به گفتگو نتوان اهل حال شد صائب خموش باش و سخن را مکن دراز اینجا (صائب) غزل۵۸۴ فکنده ایم به امروز کار فردا را ازین حیات چه آسودگی بود ما را؟ نگاه دار سر رشته تا نگه دارند که می زنند به سوزن لب مسیحا را به چشم ظاهر اگر رخصت تماشا نیست نبسته است کسی شاهراه دلها را اگر ز ابروی همت اشارتی باشد تهی کنیم به جام حباب دریا را خدا سزا دهد این اشک گرم را صائب که شست از نظرم سرمه تماشا را (صائب)