مرغ دلم، کشیده پر، به کوی تو، کند سفر
تا که عزیز فاطمه، دمی مرا کند نظر
مدینه بارگاه تو، چشم ملک به راه تو
هر دو جهان، ستارهای به گِرد روی ماه تو
ماه شبستان منی صفای بستان منی
همه چو خار راه تو گل گلستان منی
(باقرآل مصطفی)4
به گوشه گوشۀ دلم حک شده نقش نام تو
کمند آرزوی تو کشد مرا به دام تو
ذکر من و ترانهام نغمۀ عاشقانهام
عشق تو زندگیِ من یاد خوشت بهانه ام
خلقت من برای تو هستی من ولای تو
باقر آل فاطمه وجود من فدای تو
(باقرآل مصطفی)4
تو قبله گاه هر دلی کشتی عشق و ساحلی
به هر چه مه روی جهان تو بهترین شمایلی
دو عالم از برای تو سجده کند به پای تو
نه ما و اهل آسمان عاشق تو خدای تو
هستی همیشه دلبرم ای سایۀ روی سرم
تاج سرم نیلوفرم ای یار از جان بهترم
(باقرآل مصطفی)4
(ابراهیم حسنی)
برخیز نگارا که بهار طرب آمد
عید عجم و جشن نشاط عرب آمد
از کثرت انوار یکی روز و شب آمد
پایان جمادی شد و ماه رجب آمد
ماهی که شود ملک جهان خُلد مُخلد
از یمن قدوم دو علی و دو محمد
بر اهل ولا عید مؤیّد شده امشب
در جلوه رخ داور سرمد شده امشب
لبخند عیان بر لب احمد شده امشب
میلاد همایون محمد شده امشب
در دامن خورشید، عیان قرص قمر شد
فخر دو جهان سید سجاد پدر شد
امشب صدف بحر ولایت گهری زاد
یا دخت حسن فاطمه، زیبا پسری زاد
در خانۀ خورشید ولایت قمری زاد
یا بار دگر آمنه پیغامبری زاد
این است که دو فاطمه را نور دو عین است
پور دو علی باشد و نجل حسنین است
این گوهریکدانۀ دریای عقول است
در مکتب دین دوستیاش اصل اصول است
ماه دو علی مهر دل آرای رسول است
فرزند حسین است و عزیز دو بتول است
مولای همه عبد خداوند مقام است
تا حشر امام است امام است امام است
این محور دین اختر تابندۀ علم است
در قلب زمان نور فزایندۀ علم است
آرندۀ علم است و نمایندۀ علم است
گویندۀ علم است و شکافندۀ علم است
در کنیه ابوجعفر و باقر شده نامش
پیغمبر اسلام فرستاده سلامش
دشمن به عداوت خجل از کثرت خیرش
فرقی نکند گاه کرامت خود و غیرش
جبریل امین گم شده در وادی سیرش
شیرینی جان قصۀ شیرین عُزیرش
علم همه یک قطره ز دریای کمالش
دیوانه شود عقل به توصیف جمالش
ای گوهر شش بحر و یم هفت دُرِ ناب
ای سائل انوار رخت مهر جهانتاب
بی مهر تو طاعات، چو نقش آمده بر آب
خاک قدم طفل دبستان تو اقطاب
فرزند پیمبر پدر هفت امامی
هم فرش مکان هستی و هم عرش مقامی
(حاج غلامرضا سازگار)
ذکر ولی عصر(عج)
ای خوشا سر گذارم بپای شما
ای خوشا جان دهم من برای شما
حجة بن الحسن مهدی فاطمه (2)
قاب قلبم به ذکر شما پُر شدهست
بر لبم نامتان معدن دُر شدهست
حجة بن الحسن مهدی فاطمه (2)
یادتان سرزمین سپاس و سلام
با شما نعمت حق برایم تمام
حجة بن الحسن مهدی فاطمه (2)
زیب و زینت گرفتم ز یاد شما
پایهام محکم از اعتقاد شما
حجة بن الحسن مهدی فاطمه (2)
جمعه هایت به قلبم که دم میدهم
مادرت فاطمه را قسم میدهم
حجة بن الحسن مهدی فاطمه (2)
راه بی راهه را می گذارم کنار
بلکه راه دلم را رسانم به یار
حجة بن الحسن مهدی فاطمه (2)
صاحب اصلی قلب من مهدی است
یار من صاحب خُلق خوش عهدی است
حجة بن الحسن مهدی فاطمه (2)
حُبّ ما رونق از یک اشاره گرفت
دل پس از مُردگی جان دوباره گرفت
حجة بن الحسن مهدی فاطمه (2)
من ز پروانگان شما کمترم
از شعف گرد آنان بجان میپرم
حجة بن الحسن مهدی فاطمه (2)
تا نگاه آورم خوش به دریای عشق
میدود آنچنان سویتان پای عشق
حجة بن الحسن مهدی فاطمه (2)
نذر دل میکنم تا به پروانگی
گر شوم خادم و نوکر خانگی
حجة بن الحسن مهدی فاطمه (2)
از شهیدان گرفتم چگونه، کجا
میشود سفرۀ وصلِ عشقت بپا
حجة بن الحسن مهدی فاطمه (2)
ساده کن وصل و دیدار خود مهدیا
بی نوا جز کلافی ندارد نوا
حجة بن الحسن مهدی فاطمه (2)
(مجیدطاهری)
#ماه_رجب
ماه پرفیض رجب، ماه نبی، ماه خداست
ماه توبه، مه رحمت، مه ذکر است و دعاست
ماه از خویش بریدن به خدا پیوستن
ماه آنکس که به حق واصل واز خویش جداست
ماه میلاد شریف دو محمّد دو علی
که پر از جلوۀ ماه رخشان ارض و سماست
(اولین روز از) این ماه، جمال ازلی
در تماشای رخ حضرت باقر پیداست
دوم ماه رجب عید بزرگی دگر است
عید میلاد علی بن جواد بن رضاست
سوم ماه رجب آن دهمین حجب حق
جگرش لختۀ خون از شرر زهر جفاست
دهم ماه رجب با گل رخسار جواد
موجزن رایحۀ عطـر ولایت به فضاست
بارکالله که در سیزده ماه رجب
عید میلاد علی، مظهر رب الاعلاست
کعبه آغوش گشوده چو گریبان از هم
که ز قلب حرمالله، علی عقدهگشاست
صاحبخانه ندا داد که ای بنت اسد
خانه از ماست ولیکن متعلق به شماست
قدر و جاه تو بود فوق مقام مریم
پسر تو علی است و پسر او عیساست
نجل پاک تو امام است به نجل مریم
گرچه او مریم و عیساش پیامآور ماست
این پسر رکن و مقام است و حطیم و زمزم
این پسر حجر و حجر، مروه و مسعا و صفاست
نیمۀ ماه رجب روز وفات زینب
او که دخت علی و مادر صبر است و رضاست
زینب، آن فاتح میدان اسارت که هنوز
زنده از خطبۀ او واقعۀ کربوبلاست
شیردخت علی و فاطمه و اخت حسن
که حسین دگر است و نفسش عاشوراست
بیست و پنج رجب از بهر محبان علی
روز اندوه و غم و ناله و اشک است و عزاست
روز آزادی زندانی زهرای بتول
روز قتل خلف حضرت صادق، موساست
گوییا در دل تاریک سیهچال، هنوز
بانگ العفو بلند از دو لب آن مولاست
آن که دربارۀ وی آمده ساق مرضوض
چشمها گر ز غمش خون بفشانند رواست
روز بیست و ششم ماه رجب داغ پدر
بر دل و بر جگر سوختۀ شیر خداست
بر دل ختم رسل داغ ابوطالب ماند
آن که ایمانش فوق همۀ ایمانهاست
بیست و هفت رجب است عید بزرگی دیگر
عید مزمل و مدثر و نور و طاهاست
عید بعثت که نبی رخت رسالت پوشید
به! چه عیدی که به از عید صیام و اضحاست
عید پرواز بشر، عید نزول قرآن
عید نابودی بت، عید تجلای خداست
بیست و هشت رجب آغاز فراقیست بزرگ
که حسینبنعلی عازم دشت و صحراست
کاروان پسر فاطمه هنگام سحر
سر به کف دارد و عازم به سوی کربوبلاست
عزم حج دارد و در اول ره میبیند
قتلگاه است بر او مروه، صفا تشت طلاست
همقدم زینب و عباس و علیاکبر
پیش رویش علی و پشت سر او زهراست
گاه بر فرق علیاکبر خود مینگرد
گاه میگرید و چشمش به دو دست سقاست
گاه در سینه کند نوک سنان را احساس
گاه بیند که بریده سر پاکش ز قفاست
سر به کف داشتن و تیر گرفتن به جگر
سپر سنگ شدن حج امام شهداست
«میثم!»آن تربت ششگوشه بود در بر تو
وای من! از چه ندیدی حرم یار کجاست؟
(حاج غلامرضاسازگار)
توجه*** :جمعۀ اول این ماه.....تغییر داده شده به:«اولین روز از این ماه»