eitaa logo
📚کانال شعر،سبک و نکات مداحی🎙
7.8هزار دنبال‌کننده
612 عکس
154 ویدیو
94 فایل
برای شرکت در کلاس های آموزش مداحی دکترحاج مجیدطاهری با این شماره ها تماس بگیرید: ۰۹۱۲۱۸۳۸۲۶۸ ۰۲۱۳۳۲۵۰۹۳۰ در ایتا به شماره ۰۹۹۰۵۲۸۶۲۰۰ پیام دهید.
مشاهده در ایتا
دانلود
ای زسر تا به قدم جانِ اباعبدالله روح پیغمبر و ریحانِ اباعبدالله سیرتت سیرت طاهائی و بازوت علی صورتت روضۀ رضوانِ اباعبدالله همه دم عاشق سرباختن و جان دادن همه جا گوش به فرمانِ اباعبدالله هر که بر دامن تو دست توسل آرد دست آورده به دامان ِ اباعبدالله داشتی جان به لب از تشنگی و می گفتی به فدای لب عطشان ِ اباعبدالله
می زند نیش، سکوتت به دل من، پسرم لب گشا کُشت مرا خنده دشمن، پسرم چشم خود واکن و یک بار دگر حرف بزن از لب تشنه و سنگینی آهن، پسرم بی تو از دیدۀ من قوّۀ بینائی رفت در عوض دیدۀ دشمن شده روشن، پسرم داغ مرگ پسرش را به دلش بگذارند آنکه بگذاشته داغت بدل من، پسرم پاره های تنت افتاده به هر سو گوئی برگ گل ریخته در دامن گلشن، پسرم کس ندیده است که از تیغ هزاران جلّاد اینهمه زخم رسد بر تن یک تن، پسرم نتوان گفت که از داغ تو بر من چه گذشت هیچکس را نَبُوَد تاب شنیدن، پسرم
آن جوان نازنين عازم ميدان گرديد و از پدر بزرگوار خود اجازۀ جهاد خواست، حضرت او را اذن میدان جنگ داد. على اکبر چون به جانب ميدان روان شد پدر مهربانش(امام حسین) نگاه مأيوسانه ای به آن جوان كرد و گریه کرد و محاسن شريفش را به جانب آسمان بلند كرد و گفت : خدایا! شاهد باش بر اين قوم جوانى به جنگ آنها می رودكه شبيه ترين مردم است در خِلقت و خُلق و گفتار به پيغمبر تو
گروهى را به خاك هلاكت مى انداخت، آن قدر از آنها كشت تا آنكه صداى ضجّه و شيونشان بلند شد، و بعضى روايت كرده اند كه صد و بيست تن را به خاك هلاكت انداخت. حرارت آفتاب و شدّت عطش و كثرت زخم ها و سنگينى اسلحه او را به خستگی آورد، لذا از ميدان به سوى پدر رفت و عرض كرد كه اى پدر! تشنگى مرا كشت و سنگينى اسلحه مرا به خستگی انداخت آيا ممكن است كه جرعۀ آبى به من دهی! تا در جنگ با دشمنان نیرو پيدا كنم ؟ امام حسین(ع)سيل اشكش از چشم سرازیر شد و فرمود: واغَوْثاه ! فرزندم جنگ را ادامه بده تا زمان کمی تا زود جدّت محمّد (ص)را ملاقات كنى و ایشان ترا به آبی سيراب كند كه هرگز تشنه نشوى!
خود را در ميان دشمن انداخت واز چپ وراست شمشیر مى زد و مى كشت تا هشتاد تن را به درك فرستاد، دراين وقت مُرّة بن مُنْقِذ عبدى لعين، فرصتى به دست آورده شمشيرى بر فرق مبارکش زد كه فرقش شكافته شد و ازجنگیدن افتاد و طبق روايتى مرة بن منقذ وقتی على اكبر (ع)را ديد كه حمله مى كند و رجز مى خواند گفت : گناهان عرب بر من باشد اگر اين جوان از کنار من عبور کند و من پدرش را به عزايش ننشانم ، لذا همين طور كه حضرت على اكبر (ع)حمله مى كرد به مرّة بن منقذ برخورد، مُرّۀ لعين چنان نيزه بر آن حضرت زد که او را از پا درآورد. و ديگران نيز شروع کردند با شمشيرهاى خود علی  را مجروح كردند تا يكدفعه توانش تمام شد و دست در گردن اسب انداخت و افسار اسب را رها کرد ، اسب ، او را در لشكر اعداء از اين طرف به آن طرف مى برد و از کنار هر بى رحمى كه عبور مى كرد او زخمى بر على مى زد تا اينكه بدنش را با شمشیر پاره پاره كردند و به روايت دیگر همين طور كه علی اکبر بر لشكر حمله مى كرد تيرى به گلوى مباركش رسيد وگلوى نازنينش را پاره كرد. لذا به زمین افتاد ودرميان خون خودش مى غلطيد ولی تحمّل مى كرد، تا آنگاه كه رُوح به گودى گلوى مباركش رسيد صدا بلند كرد. يااَبَتاه عَلَيْكَ مِنّىِ السَّلامُ هذا جَدّي رَسُولُ اللّهِ يَقْرَؤُك السَّلام وَيَقوُلُ عَجّلِ الْقُدُومَ اِلَيْنا يعنى الان جدّم رسول خدا (ص) آمده و مرا سیراب فرمود كه هرگز پس از آن تشنه نخواهم شد و ادامه داد: پدرجان ! تعجيل كن در آمدن كه جام ديگری براى تو نگه داشته تا به شما بنوشاند.
امام حسین (ع) فرمود خدا بكشد جماعتى راكه ترا كشتند، چه چيزايشان را جرى كرده كه از خدا و رسول نترسيدند و پرده حرمت رسول(ص) را پاره کردند، پس ‍ اشك از چشمهاى نازنينش جارى شد وگفت : اى پسرم! عَلَى الدُّنْيا بَعدَك الْعَفا؛ بعدازتو خاك بر سر دنيا و زندگانى دنيا. دراين وقت حضرت زينب (س) از خیمه بيرون آمد وبا اضطراب و سرعت به سوى بدن على اكبر(ع)دوید و بر پسر برادرگریه مى كرد، تا به علی(ع) رسید وخودش را بر روى او انداخت، امام حسین (ع)سر خواهر را از روى بدن علی (ع)بلند كرد و به خيمه اش باز گرداند و رو كرد به جوانان هاشمى و فرمود كه بدن برادر خود را؛ بردارید و آنها آمدند و به خیمه بردند.
زمان: حجم: 3.98M
مقاتل بالا👆 در این صوت به شیوه مجلسی اجرا شده است. 👈برداشتی از کتاب منتهی الامال، صفحه۴۶۷
دوبیتی مرثیه حضرت علی اکبر(ع) چه آه جانگدازی داره بابا توی چشماش چه رازی داره بابا یه ساعت بعد بچه اش زنده باشه عجب عمر درازی داره بابا ___________________ رباعی مرثیه حضرت علی اکبر(ع) دنبال صدای دلبرم افتادم با سر به کنار اکبرم افتادم تا پهلوی نیزه خورده اش را دیدم یک دفعه به یاد مادرم افتادم
رباعی مرثیه حضرت علی اکبر(ع) از صورت چون ماه پيمبر خواندند از هيبت و اقتدار حيدر خواندند شد جلو‌ه‌ی احمد و على، آینه‌ای آن آينه را علیِّ اکبر خواندند
رباعی صلواتی بر شمس جمال علی اکبر صلوات بر چهرۀ آن شبه پیمبر صلوات بر سرو سرافراز ریاض ملکوت کافتاد زپا به راه داور صلوات (محسن حافظی)