eitaa logo
📚کانال شعر،سبک و نکات مداحی🎙
7.8هزار دنبال‌کننده
612 عکس
154 ویدیو
94 فایل
برای شرکت در کلاس های آموزش مداحی دکترحاج مجیدطاهری با این شماره ها تماس بگیرید: ۰۹۱۲۱۸۳۸۲۶۸ ۰۲۱۳۳۲۵۰۹۳۰ در ایتا به شماره ۰۹۹۰۵۲۸۶۲۰۰ پیام دهید.
مشاهده در ایتا
دانلود
من کیستم گدای تو یا ثامن الحجج‏ شرمنده‏ ی عطای تو یا ثامن الحجج‏ بالله نمی‏ روم بر بیگانگان به عجز تا هستم آشنای تو یا ثامن الحجج‏ از کار من گره نگشاید کسی مگر دست گره گشای تو یا ثامن الحجج‏ تا آخرین نفس نکشم دست التجا از دامن ولای تو یا ثامن الحجج‏ خواهم ز بخت همت و از حق سعادتی‏ تا سر نهم به پای تو یا ثامن الحجج‏ دارالشفاست کوی تو و خود تویی طبیب‏ درد من و دوای تو یا ثامن الحجج‏ هستی چو پاره‏ ی تن پیغمبر خدا جان جهان فدای تو یا ثامن الحجج‏ چون می‏شود که دیده ی من هم برد نصیب‏ از دیدن لقای تو یا ثامن الحجج‏ سوزد همیشه لاله صفت قلب دوستان‏ از داغ ابتلای تو یا ثامن الحجج‏ هم ناله با جوان دل افسرده‏ ات جواد گرییم در عزای تو یا ثامن الحجج‏ ✍سید رضا موید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ازخاک کفش داریِ تان می‌توان گرفت عزت برای روز قیامت اباالحسن! خُدّام کفش داری ِتان اذن می‌دهند ما را برای وقت شفاعت ،اباالحسن ! ....... چشمم که ازضریح شما چشم می‌گرفت می خواست تا که شاهد قدسی ببیندَش حاجت بهانه بود که بالای اشک ها گلچین بدون جرم و گناهی بچیندَش ......... نیت اگر چه دائماً از یاد می‌رود دائم ولی خداست به دل، جان من رضاست با بوسه‌های دور درآن موج ازدحام نقش ضریح گشت که ایمان من رضاست ......... با اینکه دست خالی و درخواب آمدم برگشتم از همان در وبیدار درحرم دل تنگ آمدم که به  میقات خوانی ام احرام بسته ام شوم احضار در حرم ....... اینجا اگر که تشنه و با درد آمدم دردم دوا و سائل سیراب می‌شوم گاهی به پشت پنجره فولاد می‌روم از سوز تشنگان حرم آب می‌شوم ....... اینجا زنی  نشسته و با قلب پُرامید طفلی دخیل بر حرم یار کرده است یا یک جوان عاشقی از شهرهای دور پای پیاده، رهرو ِ دلدارکرده است! ....... نزدیک حوض مثل کبوتر نشسته است آبی ودانه ای و گذرنامه ای و باز درهای آسمان همه گویا گشوده شد تا سوی کربلای حسینی بَرَد نماز ..... شب‌ها رقیه‌ها همگی جمع می‌شوند در روضه ، روضۀ لب عطشان گرفته اند لب تشنه در حضور طبیب رئوف ِ ما گریان به قلب سوخته درمان گرفته اند ....... هر دفعه جان من به خراسان مُشرّف است اشکم درانتظار زیارت به کربلاست فرموده اند اشک فقط درغم حسین بانی اشک من بخدا حضرت رضاست ✍
آمدم توشه بگیرم به شما برگردم راه برمن بنمایی به خدا برگردم یارضاجان مددی تا به نوایی برسم هیچ جایی نروم تا به رضا برگردم تا مرادم بدهید آمده ام در بزنم حاجتم را نظری تا که روا برگردم همه دل داده ی وصلند و به دلبر مایل می دهم دل که به دریای وفا برگردم بی قراری چه کنم زد به نهادم آتش خرمنم سوخته اینجا نه، کجا برگردم پاره ای از تن پیغمبر اکرم باشید جان من! مُعجزه ای معجزه تا برگردم پای هر مرثیه را کرببلا وا کردید آمدم نزد شما کرببلا برگردم
👇👇👇 زائر شده روح نیازم در زیارت هر بار می گیرد ز جسم من نیابت کم می شود با پای ظاهر پا گذارند چون زائران اینجا دلی آماده دارند سبقت گرفته چشم، از دل بارِ دیگر اشک آمده تا که بیفتد پای دلبر صحن شما صحن سبکبالان نور است این گنبد پُرنورتان چون کوه طور است تابیده از نور حرم تا دورها دور اینجا سلیمان بشنود آوای هر مور از آمریکا و قلب آفریقا به اینجا دلها شده جذب تجلی های آقا آهن شده ذوبِ تجلیِ الهیش *پس* بوده گردیده به دربار رضا *پیش* اینجا نفس ها زیر زانو نیست محبوس بین پَرِ خُدّام، زائر گشته پابوس تا پاگذاری در سپهرِ شمس هشتم در مهربانی های سلطان می شوی گُم با هر زبانی سوی این درگاه آیی بر درد خود خواهی گرفت اینجا دوایی حاجات، در پای ضریح او برآید گرنام مهدی را بیاری او فزاید برچوب های خشکِ دل "طاهر" زد آذر هر نامه محتاج ست بر امضای آخر ✍️
مسموم زهر جفا معین الضعفا سلطان جان و جهان مولا غریب الغربا(2) حبیبم یا رضا طبیبم یا رضا مجیبم یا رضا...امام رضا یارضا یا رضا...امام رضا شهید ماه صفر ای پاره پاره جگر زهرا به حجره به صد افغان می زد به سینه و سر جانان زهرایی ریحان زهرایی رضوان زهرایی...امام رضا یارضا یا رضا...امام رضا ازمجلس مأمون چون آمدی بیرون کرببلا آمد یادم چون پیکر در خون یادگارحسین جان نثار حسین بی قرارحسین...امام رضا یارضا یا رضا...امام رضا ✍️
﷽ ◾️شهادت امام رضا (علیه السلام) مرثیه🍃 امام رضا (علیه السلام) به اباصلت فرمود: فردا من بر این فاجر (فاسق یعنی مامون) وارد می شوم، اگر با سر برهنه بیرون آمدم با من سخن بگو که جواب سخنت را می دهم و اگر با سر پوشیده بیرون آمدم با من سخن مگو. اباصلت می گوید: فردای آن روز شد، امام لباس بیرونی خود را پوشید و در محراب عبادتش نشست و در انتظار بود که ناگهان غلام مامون آمد و به امام گفت: «امیرمؤمنان شما را خواسته هم اکنون خواسته او را اجابت کن» امام عبا و کفش خود را پوشید و برخاست و به خانه مأمون روانه گردید و من پشت سرش رفتم، تا اینکه امام نزد مامون رسید، دیدم مقداری انگور و میوه های دیگر در جلو مامون است و در دست مامون خوشه انگوری بود که قسمتی از آن خورده بود و قسمتی از آن باقی مانده بود، وقتی که مأمون حضرت رضا (علیه السلام) را دید، برخاست و با احترام خاصی با حضرت معانقه کرد و بین دو چشم آن حضرت را بوسید و کنارش نشانید و سپس همان خوشه را که در دستش بود به آن حضرت داد و گفت: «ای پسر رسول خدا! انگوری بهتر از این انگور ندیده ام بفرمائید بخورید». امام: چه بسا انگوری که در بهشت است بهتر از این است. مأمون: از این انگور بخور. امام: مرا از خوردن آن معاف دار. مأمون: حتماً باید بخوری، مبادا از اینکه نمی خوری می خواهی ما را به چیزی متهم کنی، با آن همه اخلاصی که از من می بینی! مأمون آن خوشه را از حضرت گرفت، چند دانه آن (که می شناخت مسموم نشده) خورد و بار دیگر آن خوشه را به امام داد و مبالغه کرد که بخور. امام (علیه السلام) سه دانه از آن انگور را خورد، پس از چند لحظه حالش دگرگون گردید، و بقیه آن خوشه را به زمین افکنده و همان دم برخاست که برود، مأمون گفت: کجا می روی؟ امام فرمود: اِلی حَیْثُ وَجَّهْتَنِی: «به همانجا که مرا فرستادی» امام در حالی که سرش را پوشانده بود (عبا بر سر افکنده بود) بیرون آمد، من طبق سفارش قبل امام، با او سخن نگفتم تا وارد خانه اش شد و فرمود: در را ببند، در بسته شد، سپس به بستر خود خوابید و من در حیاط خانه، غمگین و ناراحت ایستاده بودم، ناگهان جوان خوش سیما و پیچیده مویی را دیدم که بسیار به امام رضا (علیه السلام) شباهت داشت، به طرف او شتافتم و گفتم: در بسته بود از کجا وارد شدی؟ فرمود: همان خدایی که در این وقت از مدینه مرا به اینجا آورد، او مرا از در بسته وارد این خانه کرد. گفتم: تو کیستی؟ فرمود: اَنَا حُجَّهُ اللهِ عَلَیْکَ یا اَباصَلْتٍ... «ای اباصلت من حجت خدا بر تو هستم، من محمدبن علی هستم» سپس به طرف پدرش رهسپار شد و داخل حجره گردید و به من فرمود: تو نیز وارد خانه شو. وقتی که امام رضا (علیه السلام) او را دید، از جای جست و دست بر گردن جوانش انداخت و او را در آغوش خود چسبانید و بین دو چشمش را بوسید و او را در بستر خود وارد کرد. امام جواد (علیه السلام) خود را به روی پدر افکند و پدر را می بوسید، در این حال امام رضا (علیه السلام) راز و اسراری با او گفت که من نفهمیدم... و در این حال امام هشتم (علیه السلام) در آغوش پسر از دنیا رفت. 📚منبع: عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۴۴  ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
﷽ امام رضا(علیه السلام) روضه🎤 مرثیه🎙 باز دارم به سر هوای ضریح دلمان تنگ شد برای ضریح دوست دارم رها شوم از خود در میان سر و صدای ضریح چقدر دل شکستگی خوب است در حریم پر از دعای ضریح دست هایِ پر از تمنایی می خورد رویِ حلقه های ضریح می شود خوبتر خدا را دید در همان یا رضا رضای ضریح واجب واجب است به هر عاشق سجده ی شکر پیش پای ضریح حرم ثامن الحجج رفتم واقعاً واقعاً به حج رفتم اشک با من، سرودِ غم، با تو نوحه ی گریه دار و دَم با تو گفتن شعرِ روضه ها با من جلوه دادن به محتشم با تو ناله از دل زدن فقط با من کربلا کردنِ دلم با تو گُذری کن دمی به روضه ی ما چشم با این گدا، قدم با تو دست با من، به سر زدن با من شور این خیمه و علم با تو روضه خواندن برای تو با من اشک های دمادمم با تو روضه خواندی شبی امام غریب جَدِّ ما تشنه بود یَابنَ شبیب ▪▪▪▪ جَدِّ ما را سوارها کشتند بین گودال بارها کشتند جَدِّ ما یک نفر ولی او را لشگری از هزارها کشتند اعتبار تمام عالم را جمع بی اعتبارها کشتند چکمه را روی عشق  می کوبند جد ما را شرارها کشتند خواهرش را پس از بریدن سر خنده ی نیزه دارها کشتند وای از عصر روز دهم وای از ضربه ی دوازدهم ▪▪▪▪▪ لب خنجر به روی حنجرش بود به سویش چشم های دخترش بود تمام لحظه های سر بریدن  سرش بر روی پای مادرش بود ▪▪▪▪▪  زنهای نوغان (یکی از مناطق قدیمی و تاریخی مشهد است) مهریه هاشون را حلال کردند، گفتند: مهریه مون حلال، ما هم می خواهیم بریم تشیع پیکر پسر فاطمه، زن ها همه اومدن اینقدر گریه کردن و صورت خراشیدن، اومدن گل ها رو کنار زدن بتونن جنازه رو پیدا کنن، اما... یه جای دیگه گفتن: سر پسر پیغمبر داره میاد زن ها رفتن روی پشت بام سنگ برداشتن، اینقدر سنگ زدن سر عزیز دل فاطمه روی زمین افتاد، پیشانی زینب شکست، ای وای حسین…..   حسین آرام جانم حسین روح روانم 🎤  ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈