السلام ای ماه پنهان پشت استهلال ما
ما به دنبال تو میگردیم و تو دنبال ما
ماهِ پیدا، ماه پنهان، ماه روشن، ماه گم
رؤیت این ماه یعنی نامۀ اعمال ما
خاصه این شبها که ابر و باد و باران با من است
خاصه این شبها که تعریفی ندارد حال ما
کاش در تقدیر ما باشد همه شبهای قدر
کاش حَوِّل حالَناییتر شود احوال ما
این سحرها در زلال ربّنا گم میشویم
این سحرها آسمان گم میشود در بال ما
ما به استقبال ماه از خویش تا بیرون زدیم
ماه با پای خودش آمد به استقبال ما
گوشۀ چشمی به ما بنمای ای ابروهلال
تا همه خورشید گردد روزی امسال ما
✍️علیرضا قزوه
﷽
"براي حضرت خديجه صلوات الله عليها"
دلم می خواست امشب اشک، چشمم را خبر می کرد
دلم می خواست دستم خاک عالم را به سر می کرد
دلم میخواست پایم امشب از ماندن حذر می کرد
به قبرستان دلگیر ابوطالب گذر می کرد
دلم می خواست خیس از گریه های ابرها باشم
دلم می خواست امشب زائر آن قبرها باشم
بهشتی بازهم از جنس خاکی نازنین آنجاست
مزار پاره های قلب ختم المرسلین آنجاست
یقینا قطعه ای از جنت حق در زمین آنجاست
چرا که مرقد خاکی ام المومنین آنجاست
شدم سرمست از شهدی که شیرین کرد کامم را
به بانویم خدیجه عرض کردم تا سلامم را
قدم هایت ندیده هیچ گاه از پا نشستن را
نکردی صرف، ای سرو سهی فعل شکستن را
چگونه می توان فهمید اینسان چشم بستن را
به سودای یتیم مکه از دنیا گسستن را
برای تاجری چون تو که در مکه سرآمد بود
همه دیدند که سرمایه ات عشق محمد بود
الا یا کاشف الکرب محمد سیب لبخندت
سلامت داده جبرائیل از سوی خداوندت
به جنت هاجر و حوا و مریم آرزومندت
تو را کافیست بشناسیم از اوصاف فرزندت
جز اینکه خواجه ی لولاک، احمد همسرت باشد
گواه عصمتت این بس که زهرا دخترت باشد
الا ای یاد تو آرامش پیغمبر مکه
الا ای ترتبت تو قبله گاه دیگر مکه
الا ای سایه ی دست کریمت بر سر مکه
یتیمان تو از راه آمدند ای مادر مکه
قرار دل! دلم را عاری از هر بیقراری کن
کریمه! باز مهمان آمده پس سفره داری کن
میان بستر افتادی و باری مانده بر دوشت
پر از فریاد بی تابی ست بر لب های خاموشت
صدای گریه ای گویا طنین افکنده در گوشت
ببین زهراست که بی تاب افتاده در آغوشت
نگاهت حس تلخ لحظه های واپسین دارد
وصیت هایت امشب حرف هایی آتشین دارد
گمانم در نگاه دخترت آزار میبینی
و داری خانه ای با آتش بسیار می بینی
کسی را آشنا بین در و دیوار می بینی
میان پهلوی گل تیزی یک خار می بینی
ببین که دست های تازیانه می رود سویش
همینکه دخترت افتاد در افتاد بر رویش
محمدعلي بياباني
#حضرت_خدیجه_س
شور حضرت خدیجه سلام الله علیها
سلام روح القدس سلام رب جلیل
به مادر کوثر و به دختر سلسبیل
چه بانویی در قریش همیشه او بی نظیر
چه همسری بر رسول هماره او بی بدیل
قطره ای از قهر او عذاب طوفان نوح
گوشه ای از مهر او عبور موسی ز نیل
یگانه بانو که بر دو قبله خوانده نماز
سجده به بت کی کند ؟ پیرو دین خلیل
بطن چنین بانویی ظرف امامت شده
از افق او دمید آل نبی را سلیل
بهر طعامش حرا چله نشینی کند
بهر سلامش رطب شهد شود بر نخیل
شاخه ی گل روی دست قابض روح آمده است
پر شده در باغ وحی بوی گلاب و رحیل
رسد به خیرالبشر تسلیت از کردگار
رسد به خیرالنسا تعزیت از جبرئیل
جامه ی پیغمبر است جای کفن بر تنش
نخواست حتی کفن ز روزگار بخیل
نبود بیند دگر که بین دیوار و در
دختر او شد شهید کودک او شد قتیل
نبود تا بنگرد که تشنه ای روی خاک
سنگ خورد بی حساب تیر خورد بی دلیل
نبود تا بنگرد به دست و پای امام
حلقه ی زنجیر ها چگونه بسته دخیل
....
میثم مومنی نژاد
#حضرت_خدیجه_س
بعداز حضرت خدیجه(سلام الله علیها) با فرزندش چه می کنند: از میِ بغض امیر المؤمنین ساغر زدند
با جسارت تازیانه بر تن کوثر زدند
شاهدم قول من آذاها فقد آذانی است
آن جنایت پیشگان سیلی به پیغمبر زند
مصطفی در باغ جنت دست بر پهلو گرفت
تا لگد بر پهلوی صدیقه ی اطهر زدند
قامت انسیة الحورا چو شد نقش زمین
طایران وحی بسمل وار دورش پر زدند
سینه ی محسن که از ضرب لگد آسیب دید
راست گفتم تیر بر حلق علی اصغر زدند
منبر پیغمبر اسلام وقتی غصب شد
گردن سادات را تا دامن محشر زدند
بود جرم او حمایت از علی آخر چرا
دیگر آن مظلومه را پیش روی حیدر زدند
خواست قلب سخت تر از سنگشان آید به رحم
بغض حیدر یادشان افتاد محکم تر زدند
فاطمه دنبال حیدر بود و دنبال سرش
چار کودک دست خود بر سینه و بر سر زدند
دست ناپاک سقیفه بر جنایت باز شد
تا قیامت کشتن آل علی آغاز شد
✍حسان
#حضرت_زهرا_س
Haj Meysam MotieeShab11Ramazan1398[07].mp3
زمان:
حجم:
19.75M
#زمینه_رحلت_حضرت_خدیجه_س
«به چشم گریون زهرا قسم...»
به چشم گریون زهرا قسم
به اشک و آه مصطفی قسم
به غربتِ آل طاها قسم، نرو
دل دریای غمه، پر از آتیشه
جای خالیِ تو، مگه پر میشه؟!
اگه بری زهرا رو یتیم کردی
اگه بری لبریزِ عذاب میشه
اگه بری این دخترِ چارساله
بدون تو ذرهذره آب میشه
نرو بانوی بیهمتا، نرو آرامش زهرا
............................................
به روشنای این خونه قسم
به لبخندت که درمونه قسم
به چشمایی که بارونه قسم، نرو
با تو بیاثره، غمای دنیا
تنها دلخوشیِ نبی و زهرا
تو بودی که موندی پای دین حق
تُو روزایی که کسی نبود یارم
خدا و رسولش از تو ممنونن
فدای تو همسرِ فداکارم
نرو بانوی بیهمتا، نرو آرامش زهرا
...........................................
به درد سخت جدایی قسم
به لحظههای تنهایی قسم
به اون روزای رویایی قسم، نرو
خاموش میشه دیگه، چراغ خونهم
من تا آخر عمر، برات گریونم
یه کفنِ ساده هم نموند واسهت
دار و ندارِت رو پای دین دادی
همهغما رو به جون خریدی و
پای همهچی تا آخر ایستادی
نرو بانوی بیهمتا، نرو آرامش زهرا
#حمید_رمی
کربلایی حسین طاهری1401012307.mp3
زمان:
حجم:
17.18M
#زمینه_حماسی_حضرت_خدیجه_س
«اول یار دین تویی و بس»
اول یار دین تویی و بس
خاتم رو نگین تویی و بس
زهرا دختر تو بوده پس
امالمؤمنین تویی و بس
تُو عالم از همه سری
چون که صدیقهپروری
خیلی شیرینه گفتنش
مادرخانومِ حیدری
أشهدُ أنّ اُمَّنا زهرا
وَ امَّها خدیجة الکبری
__________________
قلبت به نبی که گره خورد
پیغمبر که دل به تو سپرد
این عشق الهیِ شما
کفر کافرا رو درآوُرد
ایثار تو زبونزده
مثلت دیگه نیومده
سرمایهدارِ مکهای
سرمایهت عشق احمده
أشهدُ أنّ اُمَّنا زهرا
وَ امَّها خدیجة الکبری
___________________
هرکس که رسیده به حسین
میدونه که رفته زیر دِین
مدیونه به تو نوکریشو
ای مادربزرگِ حسنِین
تُو غم تُو شادی با همیم
ما ثروتمند عالمیم
چون از خیر وجود تو
ما عشاق المحرّمیم
أشهدُ أنّ اُمَّنا زهرا
وَ امَّها خدیجة الکبری
#حمید_رمی
شعر حافظ با گریز به فراق امام زمان عج و زمینه برای ورود به مرثیه وفات حضرت خدیجه (سلام الله علیها )
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
ندانم نوحه قمری به طرف جویباران چیست
مگر او نیز همچون من غمی دارد شبانروزی
✍حافظ
با حذف چند بیت جهت تمرکز بر موضوع گریز
شاعر:
محمدجواد غفورزاده
موضوع:
حضرت خدیجه علیهاالسلام
گونه:
مدح و منقبت
قالب شعر:
قصیدهواره
زمان:
دهم رمضان
منبع:
چلچراغ هدایت (جلد۱)
وزن:
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
_________
ای که جا در دل و در جان پیمبر داری!
رتبه از مریم قدّیس فراتر داری
چشم خورشیدِ رسالت به تو روشن که چهقدر
جلوه در آینه چون ماه منّور داری
سر سپردی به غبار قدم پیغمبر
که خبر داشت، که آن روز، چه در سر داری؟
چشم پوشیدهای از هستی خود در این راه
بس که ایمان به امین بودن رهبر داری
تا مگر مکتب توحید شود عالمگیر
عهد کردی که دل از مال جهان برداری
اولین بانوی پیوسته به اسلام تویی
که به آیین خدا این همه باور داری
شاهد همت تو «شِعبِ ابیطالب» بود
که عجب دست و دلی عاطفهپرور داری
همۀ سعی تو این بود که در طول زمان
بارِ اندوه و غم از دوش نبی برداری
گر که تنها بگذارند تو را مردم شهر
اُنس با آسیه و مریم و هاجر داری
میرسد وحی الهی به مبارک بادت
ای که در دامن خود «سورۀ کوثر» داری
ای خدیجه! به خدا هدیۀ زیبای خداست
این سعادت که تو «صدیقۀ اطهر» داری
آری از موهبتِ همسری یاسین است
این که در گلشن خود یاس معطر داری
در جهان هیچ زنی منزلت، این قدر نداشت
که تو از برکت زهرای مطّهر داری
ای که ذُریّۀ زهرا همه فرزند تواند
یازده آینۀ نور برابر داری
شب معراج برای تو سلام آوردند
بال بگشای که تا اوج خدا پر داری..
شاعر:
سیدرضا مؤید
موضوع:
حضرت خدیجه علیهاالسلام
گونه:
مدح و منقبت
قالب شعر:
ترجیعبند
مناسبت:
دهم ربیع الاول, دهم رمضان
منبع:
سرچشمۀ کوثر, فصل نجابت
____________
ای رسول خدای را همدم!
در حریم رسالتش مَحرم
اولین زن تویی که قامت بست
در نماز پیمبر خاتم
شوهرت کیست؟ بهتر از عیسی
دخترت کیست؟ برتر از مریم
دامنت جای زهرة الزّهرا
که بود نور نیّر اعظم...
بُد ز تیغ علی و ثروت تو
که شد این گونه کاخ دین، محکم
یار احمد شدی که تا نشود
یک سر موی، از سر او کم
زخم پاهای سنگ خوردۀ او
یافت از دست لطف تو، مرهم
عاشق بردباریات همه جا
شاهد جانفشانیات همه دم
سر بلند از شهامت تو صفا
اشک ریز از مصائبت زمزم
به علی و محمّد و زهرا
اشفعی یا خدیجةالکبری
□□□
خیمۀ عشق را عمود تویی
صفت مهر را نُمود تویی
در کنار تمامی رحمت
مظهری بر تمام جود تویی...
اولین زن که از زبان رسول
سخن وحی را شنود تویی
اولین زن که با رسول خدا
به رکوع آمد و سجود تویی
با سلام پیمبری به رُخش
اولین کس که در گشود تویی
آنکه با جبرئیل در هر وحی
آمدش از خدا درود تویی...
آنکه در خانه بود و یک دم هم
غافل از رهبرش نبود تویی
باغبانی که شد گل یاسش
بین دیوار و در کبود تویی
به علی و محمّد و زهرا
اشفعی یا خدیجةالکبری
□□□
ای خریدار جان پیغمبر
همسر مهربان پیغمبر
احترامی نداشت چون تو کسی
در میان زنان پیغمبر
در حیات و ممات تو نفتاد
نام تو از زبان پیغمبر...
ای چراغ همیشۀ تاریخ!
در صف دودمان پیغمبر
به وجود تو افتخار کند
همه جا خاندان پیغمبر
هستی خویش را فدا کردی
در ره آرمان پیغمبر
سر زد از مشرق گریبانت
کوثر جاودان پیغمبر
تا نهم بار دیگر، ای مادر!
جبهه بر آستان پیغمبر
به علی و محمّد و زهرا
اشفعی یا خدیجةالکبری
شاعر
غلامرضا سازگار
موضوع
حضرت خدیجه علیهاالسلام
گونه
مدح و منقبت, مرثیه
قالب شعر
مربعترکیب
زمان:
دهم رمضان
منبع:
نخل میثم
وزن:
مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن
_____________
ای بر تو سلام آمده از داور هستی
بگذشته در آیین نبی از سر هستی
دل داده و دل برده ز پیغمبر هستی
زیبد که بخوانند تو را مادر هستی
الحق که خدا، هستی خود را به تو داده
ام الّنجبا، فاطمه زهرا به تو داده
اسلام ز اموال تو سرمایه گرفته
دین در کنف عزّت تو سایه گرفته
توحید ز اخلاص تو پیرایه گرفته
اخلاص ز حُسن عملت پایه گرفته
همّت سر تسلیم به دیوار تو سوده
پیش از تو زنی لب به شهادت نگشوده
تو در دل سختی به پیمبر گرویدی
هر بار بلا را به سر دوش کشیدی
بر یاری اسلام به هر سوی دویدی
بس زخم زبانها که ز کفّار شنیدی
ای قامت مردان جهان خم به سجودت
ای تکیهگه ختم رسل نخل وجودت
ای مکّه ز خاک قدمت خلد مخلّد
ای عصمت معبود و امید دل احمد
اسلام به پا خواست و گردید مؤید
از ثروت تو، تیغ علی، خُلق محمّد
تا حشر خلایق که خدا را بپرستند
مرهون فداکاری و ایثار تو هستند...
تنها نشدی همسر و دلدار محمّد
در سختترین روز شدی یار محمّد
در شدت غم گشتی غمخوار محمّد
پیوسته دلت بود گرفتار محمّد
در پیش رویش گشت وجودت سپر سنگ
باشد که کنی در ره او چهره ز خون رنگ
آنروز که افتاد خزان در چمن تو
پر زد به جنان طوطی روح از بدن تو
تا بوی گل احمدی آید ز تن تو
شد جامۀ پیغمبر اکرم کفن تو
با مرگ تو آغاز شد ای عصمت سرمد
بیمادری فاطمه، تنهایی احمد...
برخیز که بر ختم رسل فخر زمانه
خانه شده غمخانهات، ای بانوی خانه
بر گیسوی زهرا که زند بعد تو شانه؟
بیتو شده از هر مژهاش سیل روانه
بی روی تو گردون به نظر تیره چو دود است
برخیز که بیمادری فاطمه زود است...
ای بر تو سلام آمده از داور هستی
بگذشته در آیین نبی از سر هستی
دل داده و دل برده ز پیغمبر هستی
زیبد که بخوانند تو را مادر هستی
الحق که خدا، هستی خود را به تو داده
ام الّنجبا، فاطمه زهرا به تو داده
اسلام ز اموال تو سرمایه گرفته
دین در کنف عزّت تو سایه گرفته
توحید ز اخلاص تو پیرایه گرفته
اخلاص ز حُسن عملت پایه گرفته
همّت سر تسلیم به دیوار تو سوده
پیش از تو زنی لب به شهادت نگشوده
تو در دل سختی به پیمبر گرویدی
هر بار بلا را به سر دوش کشیدی
بر یاری اسلام به هر سوی دویدی
بس زخم زبانها که ز کفّار شنیدی
ای قامت مردان جهان خم به سجودت
ای تکیهگه ختم رسل نخل وجودت
ای مکّه ز خاک قدمت خلد مخلّد
ای عصمت معبود و امید دل احمد
اسلام به پا خواست و گردید مؤید
از ثروت تو، تیغ علی، خُلق محمّد
تا حشر خلایق که خدا را بپرستند
مرهون فداکاری و ایثار تو هستند...
تنها نشدی همسر و دلدار محمّد
در سختترین روز شدی یار محمّد
در شدت غم گشتی غمخوار محمّد
پیوسته دلت بود گرفتار محمّد
در پیش رویش گشت وجودت سپر سنگ
باشد که کنی در ره او چهره ز خون رنگ
آنروز که افتاد خزان در چمن تو
پر زد به جنان طوطی روح از بدن تو
تا بوی گل احمدی آید ز تن تو
شد جامۀ پیغمبر اکرم کفن تو
با مرگ تو آغاز شد ای عصمت سرمد
بیمادری فاطمه، تنهایی احمد...
برخیز که بر ختم رسل فخر زمانه
خانه شده غمخانهات، ای بانوی خانه
بر گیسوی زهرا که زند بعد تو شانه؟
بیتو شده از هر مژهاش سیل روانه
بی روی تو گردون به نظر تیره چو دود است
برخیز که بیمادری فاطمه زود است...