eitaa logo
📚کانال شعر،سبک و نکات مداحی🎙
7.8هزار دنبال‌کننده
612 عکس
154 ویدیو
94 فایل
برای شرکت در کلاس های آموزش مداحی دکترحاج مجیدطاهری با این شماره ها تماس بگیرید: ۰۹۱۲۱۸۳۸۲۶۸ ۰۲۱۳۳۲۵۰۹۳۰ در ایتا به شماره ۰۹۹۰۵۲۸۶۲۰۰ پیام دهید.
مشاهده در ایتا
دانلود
قصیدۀ «امیری فیروزکوهی» دربارۀ حمایت از فلسطین و مبارزان در برابر ستم و ظلم رژیم کودک کش صهیونیستی (اسرائیل)(1) —————- ای مسلمانان شما را فتح و نصرت یار باد فتح و نصرت یارتان در صلح و در پیکار باد مرد عدل و حق شما بودید در هر جنگ و صلح مرد عدل و حق و جنگ و صلح را حق یار باد حربتان در سِلم دنیا بود و دنیا رامتان سِلمتان در نظم عالم بود و عالم‌دار باد کیست اسرائیل جز ایل اسیر مکر خویش یارب این ایل اسیر مکر، مکر اوبار(2)باد صلح را گر رحمت و رحم شما در کار بود جنگ را هم سطوت و قهر شما در کار باد شبه عزرائیل آمد نام نکبت بار او هم ز عزرائیل باد این نام نکبت بار باد گر دو روزی چشم زخم خصم دیدید از فریب چشم خصم از زخم تیغ و تیرتان خونبار باد صیحۀ عدوان صهیونیست از هر سو بلند صیحۀ عدوان صهیون صیحۀ کهسار باد آنکه اسلامش ز هر خواری به عزت پاس داشت خوار می‌دارد کنون اسلامیان را خوار باد وعدۀ حق ذلت او بود و حق را خُلف نیست کاین چنین عزت بدین خواری مذلّت بار باد این دغل با مکر سیّ‌ء بس گریبان‌ها درید مکر سیّی‌ء هم گریبان‌گیر این غدّار باد جمعی از ابنای ابراهیم بی‌زنهار کشت کشتۀ ابنای اسماعیل، بی‌زنهار باد کور کرد از کین پدر را و برادر را فروخت جان فروشِ خویش هم با درهم و دینار باد آنچه رفت او را ز بُخت‌النصر بابل از نکال همچنان اخلاف بابل را همان رفتار باد بود هر آسانشان دشوار و آسان می‌گذشت یارب اکنون نیز هر آسانشان دشوار باد ای مسلمانان به هر جنگ از نزاع دین و کفر جانتان هشیار و دل بیدار و پا سُتوار باد فتح دنیایی شما کردید ، آن نقل این کتاب آن‌چنان بسیار کردید ، این‌چنین بسیار باد هر جنایتکاری از تزویر در کین شماست مرگ بر تزویرگر، اُف بر جنایتکار باد طعمۀ مور شما بود این گروه مارخوی تا ابد مور شما را طعمه‌ها زین مار باد آنکه دیروزش خصیمی بود و امروزش حبیب از فریب اوست کارش زار و دائم زار باد آنکه عیسی را به دار خصم دید و لب گزید خون عیسی را زما خواهد سرش بر دار باد ای دریغ از عزت تنزیه اسلام ای دریغ خوار باد آن کافر از کفران عزت خوار باد یاد از آن سردار اسلام(3) آن فتوت‌های او این شقاوت‌پیشگان را شرم از آن سردار باد غازی اسلام را آن سِلم را و این ستیز این تقابل کفر و دین را آیت کردار باد هر دو یار ظلم و عدوانند با هم زین قِبَل دشمن حقند و حق از دشمنان بیزار باد هرکجا قومی‌ست در بیماری از آزار و ضعف این دو را در جان‌ستانی بین که جان بیمار باد گر نیند آن غازیان اکنون قضای حق به جاست از قضای حق شما را غزوه با کفار باد برکنید از بیخ و بن آن ظالمی را کز خدای شاخ و برگ زندگی بی‌بار و دل پر بار باد غزوۀ بدر و حنین و خندق و خیبر به چشم امتیاز حق ز ناحق بود و در تکرار باد آن فلسطینِ کهن، فلسی از اموال شماست فلس اموال شما محسود هر بازار باد وان اسیران جدا از خان و مان خویش را راه رجعت در طریق خان و مان هموار باد اشک چشم مردم آواره اطفالی یتیم سیل بی‌زنهار صهیون‌خوار طوفان‌وار باد از شما بود آنچه این ظالم به یغما بُرد و خورد کس نگوید ظالم از مظلوم برخوردار باد خاک بالین شما را نقش پای مصطفی‌ست نقش پای مصطفی تاج سرِ احرار باد خاک پای مصطفی وانگاه رجس اهل کفر سجده‌گاه پاک دینان پاک ازاین اقذار باد نامتان هرگز مباد آلودۀ ننگ شکست عار باد از ننگ بدنامی شما را عار باد وان بداندیشان مذلّت‌پیشۀ شیطان فریب جفت سرگردانی دیرینه در اقطار باد گرم کار ندبه‌ای در سایۀ دیوار بود(4) همچنان نقش زمین چون سایۀ دیوار باد باب مفتوحش برون از تیه(5) باب حطّه(6) بود خطّۀ حکمش ز خط وی همان مقدار باد وز صدوقی تا فریسی(7) خیل احبارش به صدق با اسیران قریظی(8) شهرۀ اخبار باد گرچه ما را پای در خوابست و دل در اضطراب لیک چشم دل به دیدار شما بیدار باد گر به ظاهر دور از آن مضمار و معذوریم ما لختی از جان و ضمیر ما در آن مضمار باد هم ز دل‌های مشبّک در غم و درد شما مر تن و جان شما را درعی از اذکار باد همرهی را گر نمی‌شاییم در راه جهاد همدلی از ما قبولِ حق به استغفار باد عزمتان را بی‌فرار از فرّ یزدانی به رزم کرّ و فرّی خیبری چون حیدر کرّار باد در ذهاب بی‌ایاب دشمنان از خاکتان مذهب مختارتان از احمد مختار باد ——————— (امیری فیروزکوهی1389، 2: 54-50) ——— منبع:امیری فیروزکوهی، کریم. 1389، دیوان امیری فیروزکوهی(سه جلدی)، به کوشش امیربانوی امیری فیروزکوهی، تهران:زوّار. —- توضیح بعضی کلمات، عبارات، اسامی و...: 1.این شعر در جریان جنگ رمضان( 6 سپتامبرسال 1973میلادی-15شهریور1352شمسی)، میان مصر و اسرائیل سروده شده است. 2.اوبار=بلعیدۀ به مکر 3.صلاح‌الدین ایوبی 4.دیوار ندبه در بیت‌المقدس، مربوط به یهودیان 5.تیه:بیابانی در شبه جزیرۀ سینا که قوم موسی در آن گم و هلاک شدند. 6.باب حطه:یکی از درهای بیت‌المقدس 7.صدوقیان و فریسیان دو دسته از علمای دین یهودند.
8.اسیران قریظی همان‌هایی هستند که در جنگ احزاب به اسارت سپاه اسلام درآمدند.
🕳مرثیه امام باقر(علیه السلام)🕳 امام جعفر صادق(علیه السلام)فرمود: در شب وفات پدر بزرگوار خود نزد ایشان رفتم، فرمود ای فرزند! من در این شب دار فانی را وداع می کنم و در این شب، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)هم رحلت نمود، دراین وقت پدرم علی بن الحسین(علیه السلام) برای من شربتی آورد که من آشامیدم و مرا بشارت لقای حق تعالی داد. 🕳( برگرفته از جلاء العیون مجلسی)🕳
حال و روز ما در این روزهای نزدیک به عرفه: ای عراقَ الله جارَک، سخت مشعوفم به تو وی خراسان عَمرَکَ الله سخت مشتاقم تو را گر چه جان از روزن چشم شما بی روزی است از دریچۀ گوش می بیند شعاعات شما عذر من دانید کاخِر پای بست مادرم هدیۀ جانم روان دارید بر دست صبا ✍️ (خاقانی،۱۳۹۳، ۲) منبع:خاقانی، بدیل بن علی، (۱۳۹۳). دیوان خاقانی شروانی، مقابله و تصحیح و مقدمه و تعلیقات:دکتر سید ضیاء الدین سجادی، چاپ یازدهم، تهران:زوّار.
شهادت امام باقر( علیه السلام) دل او آشنا با سوختن بود هماره با غریبی هم سخن بود کفن شد با لباس خویش اما به یاد آن شهید بی کفن بود #شهادت_امام_باقر_ع #امام_باقر_ع #دوبیتی میثم مومنی نژاد
شهادت امام محمد باقر (علیه السلام) غم آمده در عزای تو گریه کند با زمزم اشکهای تو گریه کند ای کعبه ، تو را چگونه آتش زده اند؟ ده سال مِنا ، برای تو گریه کند میثم مومنی نژاد
من ای مدینه باقر علم خدایم من ای مدینه زائر کرب وبلایم از دل قرارم رفته و دل بی قرار است من آنچه میگویم یکی از صد هزار است منکه تماشای گل صد برگ کردم درکودکی من آرزوی مرگ کردم بر روی دست ماه من دیدم ستاره من دیده ام لبخند طفل شیرخواره باچشم خود دیدم خسوف ماه لیلا دیدم به پیش عمه ام شد اربا اربا پروانه ی خود را تماشا شمع می کرد دیدم پدر جسم پسر را جمع می کرد دیدم که قاسم در میان خون طپیده دیدم به زیر سم مرکب قد کشیده در کربلا من ظلم بی اندازه دیدم در قتلگه من اسب و نعل تازه دیدم مظلومه مادر، مادر خود را صدا زد در پیش چشم عمه من دست وپا زد
نگاه کودکی ات دیده بود قافله را تمام دلهره ها را، تمام فاصله را هزار بار بمیرم برات، می خواهم دوباره زنده کنم خاطرات قافله را تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را؟ چقدر خاطره ی تلخ مانده در ذهنت، ز نیزه دار که سر برده بود حوصله را چه کودکی بزرگی است این که دستانت گرفته بود به بازی گلوی سلسله را میان سلسله مردانه در مسیر خطر گذاشتی به دل درد، داغ یک گِله را چقدر گریه نکردید با سه ساله، چقدر به روی خویش نیاورده اید آبله را دلیل قافله می برد پا به پای خودش نگاه تشنه ی آن کاروان یک دله را هنوز یک به یک، آری به یاد می آری تمام زخم زبان های شهر هلهله را مرا ببخش که مجبور می شوم در شعر بیاورم کلماتی شبیه حرمله را بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت که در تلاطم خون دید قلب قافله را؟
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی» بر درد جهل خلق، ز عالم طبیب‌تر نامت غریب و قبر، ز نامت غریب‌تر وقف علوم و دانش و دین کرده، همّ خویش باشی کنار ابن و اب و اُمّ و عَمّ خویش آب و گل و سجیّت تو، جز کرم نداشت دیدم چرا مزار تو صحن و حرم نداشت گلدسته‌ای نداشت حرم، مرقدی نبود صحن و سرا نیافتم و گنبدی نبود این خاک عشق باشد و بر باد کی رود؟ غم‌های عهد کودکی از یاد کی رود آتش به خرمن جگر از آه، با تو بود یک عمر، خاطرات تو همراه با تو بود از صبح تا غروب کشیدی ز سینه آه اما چه خوب شد که نرفتی به قتلگاه تو دیده‌ای چه‌ها به اسارت به عمه شد در شهر شوم شام، جسارت به عمه شد تو طفل روی ناقه‌ی عریان نشسته‌ای بر روی رحل ناقه، چو قرآن نشسته‌ای تو طعم تازیانه و سیلی چشیده‌ای بر روی خار، همره طفلان دویده‌ای دیدی تو خیمه‌های به آتش کشیده را داغ و فرار و رنگ ز چهره پریده را
نینوا را سوزاند ناله‌ام عاقبت این بیتِ عزا را سوزاند به عبا پیچیدم میکشم آه ، همین آه عبا را سوزاند بازهم سوخت لبم کفِ آبی ، عطشم کربُبلا را سوزاند کربلا گفتم باز جگرم را نَفَسم را ، سر و پا را سوزاند شد غروب و گودال دیدم آتش همه‌جا را ، همه‌جا را سوزاند خیمه‌ای اُفتاد و بدنِ غرقِ به خونِ شهدا را سوزاند مشعلی روشن شد دامنِ دخترکی غرقِ دعا را سوزاند شعله تا بالا رفت گیسوانِ زِ سرِ نیزه رها را سوزاند وای از نامحرم حرمله باز دلِ عمه‌ی ما را سوزاند... نینوا را سوزاند
روزی که بادهای مخالف امان نداد هفت آسمان به قافله ای سایه بان نداد خورشید بود و سایه‌ی شوم غبارها خورشید بود همسفر نیزه دارها دیدی به روی نیزه سر آفتاب را دیدی گلوی پرپر طفل رباب را دیدی عمود با سر سقا چه کرده بود تیر سه شعبه با دل مولا چه کرده بود در موج خیز شیون و ناله دویده ای تا شام پا به پای سه ساله دویده ای گل زخمهای سلسله یادت نمی رود هرگز غروب قافله یادت نمی رود هم ناله با صحیفه‌ی ماتم گریستی یک عمر پا به پای محرم گریستی
امام باقر(علیه السلام)   اکنون به شوق حجت پنجم ز خود گمم وآیینه دار طلعت خورشید پنجمم چون کشتی سپرده به توفان عنان خویش ازموج موج جذبه ی تو در تلاطمم آن شمع کوچکم که بیفروزیم اگر فخر است با چراغ قبولت به انجمم از آفتاب بیشترم با ولای تو آیینه ام، فروغ تو را در تجسمم * حیران آن اسارت و آن غارتم هنوز باریک بین فاجعه ی آن تهاجمم آری سلام بر تو اماما! که می پرد از لب به یاد آن چه کشیدی تبسمم طفل چهارساله و طوفان کربلا؟ حیران این تداعی ام و آن تالمم از آن ستم که سوخت در آن، خاندان تو هم بر تو عرضه می کنم اینک تظلمم گنج مراد خویش نجستم ز هیچکس الا تویی که مدح تو را در تکلمم هرچند لب به خنده گشایم برابرت ز اندوه تو نشسته به خون است مردمم * ای علم را شکافته و رفته تا به عمق حیران آنچه یافتی از این تعلمم آن شاعرم که از سر ایثار عاشقم بر دوستیت و خصم تو را در تخاصمم