eitaa logo
📚کانال شعر،سبک و نکات مداحی🎙
7.8هزار دنبال‌کننده
618 عکس
156 ویدیو
94 فایل
برای شرکت در کلاس های آموزش مداحی دکترحاج مجیدطاهری با این شماره ها تماس بگیرید: ۰۹۱۲۱۸۳۸۲۶۸ ۰۲۱۳۳۲۵۰۹۳۰ در ایتا به شماره ۰۹۹۰۵۲۸۶۲۰۰ پیام دهید.
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت حمزه(علیه السلام) برای اوج نوشتند بال وا شده را نزول نیست, به معراج آشنا شده را تو هَمزۀ اَحَد و حمزۀ اُحد هستی چگونه شرح دهم جلوۀ دوتا شده را قسم به حرمت جعفر تو نیز طیاری قفس چگونه بگیرد تن رها شده را خودی شکستی و آوازه ات فراتر رفت خدا بلند کند خاک مصطفی شده را تو ایستاده ای و ایستاده می‌مانی شکست نیست , به دست نبی بنا شده را به بازویت “اسداللهی “علی وصل است سپاه نیست جلودار مرتضی شده را به روی خاکی و پیغمبر خدا مانده‌ست چگونه جمع کند این جدا جدا شده را کفن که برتن تو کرد , گریه کرد و نشست کنار پیکر تو دید بوریا شده را خدا به خواهر غمدیدۀ تو رحم کند اگر نگاه کند جسم جابجا شده را ✍️علی اکبر لطیفیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. سلام الله علیه افتاده حمزه بر خاک افتاده حمزه در خون بر پیکرش رسیده زخم از ستاره افزون عزا به پا شد اعضای پیکرش چرا جدا جدا شد عزا به پا شد با نیزه ی وحشی رو خاکا جابجا شد آه و واویلا وا حمزتا واحمزتا آه و واویلا وای از دل مدینه وای از دل پیمبر با سینه ی شریفش یارب چه کرده خنجر خنجر کشیدند آیه به آیه صورت او را بریدند خنجر کشیدند با قلب او قلب پیمبر را دریدند آه و واویلا... آه صفیه میزد آتش به دشت و صحرا زیر عبا نهان دید جسم برادرش را خواهر عزادار دردا چه کرده با جگر هند جگرخوار خواهر عزادار افتاده عریان بر زمین جسم علمدار آه و واویلا... ✍ 👇
🚩 اجتماع بزرگ مردمی در آستان مقدس مسجد جمکران 🔹 تجدید بیعت و استغاثه به (عجّل‌‌الله‌‌تعالی‌‌فرجه‌الشریف) به نیت رهایی و نجات مردم مظلوم غزه و نابودی رژیم کودک‌کش صهیونیستی 🗓 سه‌شنبه، ۲۶ فروردین ماه ۱۴۰۴ / ساعت ۱۶ 📍شروع پیاده‌روی بزرگ مردمی از عمود ۲۰ بلوار پیامبر اعظم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم به سمت آستان مقدس مسجد جمکران 👈 برنامه مراسم؛ سخنرانی و دعای توسل بلافاصله پس از نماز مغرب و عشاء در آستان مقدس مسجد جمکران 🚩کانال شعرونکات مداحی https://eitaa.com/sher_sabk_maddahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
17 شوال المکرم سالروز جنگ خندق و روز فرهنگ پهلوانی که یادآور پهلوانی و پیروزی امیرالمؤمنین(علیه السلام) بر عمروبن عبدود است گرامی باد.
در جنگ خندق هنگامی که عمرو بن عبدود به میدان آمد، مسلمانان را به مبارزه طلبید، اما آنان در برابر عربده‌های او مهر سکوت بر لب زده، گویی پرنده بر سرشان نشسته بود. هر یک در اندیشۀ خود بودند و رویارویی با این جنگجو را فوق‌العاده دشوار تلقی می‌کردند. رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «آیا هماوردی برایش وجود دارد؟» علی(علیه‌السلام) عرضه داشت: ای رسول خدا هماوردش منم. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به او دستور نشستن داد، عمرو بار دوّم و سوّم مبارز طلبید و جز علی (علیه‌السلام) کسی به‌پا نخاست.(۱) سرانجام به وی اجازه میدان داد و عمامۀ خود را بر سرش نهاد و شمشیرش را حمایل وی ساخت و زره خویش را بر اندام حضرت پوشاند و سپس دستان خود را به آسمان بلند کرد و عرضه داشت: «اللهم إنک اخذت عبیدة یوم بدر، و حمزه یوم احد و هذا علی أخی، و ابن عمّی فلا تذرنی فرداً و انت خیر الوارثین؛ پروردگارا! عُبیده را در روز بدر و حمزه را در اُحد از من گرفتی، اکنون این علی برادر و پسرعموی من است، تو که بهترین وارثان هستی، مرا تنها مگذار.» (۲) علی(علیه‌السلام) به میدان شتافت و رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در حق او فرمود: «برز الإیمان کلُه، إلی الشرک کلّهِ؛ اکنون تمام ایمان در برابر تمام شرک قرار گرفت.» (۳) علی(علیه‌السلام) با دلی سرشار از اطمینان به یاری و حمایت الهی به سمت عمرو روانه شد. عمرو، از رویارویی ناگهانی با علی(علیه‌السلام) در نبرد با خود به تردید افتاد. امام علی(علیه‌السلام) به عمرو فرمود: تو در دوران جاهلیت می‌گفتی هر کس سه خواسته از من بخواهد آن‌ها را برآورده خواهم ساخت. گفت: آری؛ امام(علیه‌السلام) فرمود: نخست تو را دعوت می‌کنم به یگانگی خدا و رسالت محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله) گواهی دهی و تسلیم پروردگار جهانیان گردی. عمرو گفت: از این خواسته بگذر. حضرت فرمود: اگر این خواسته را بپذیری به خیر و صلاح توست، ولی عمرو پذیرا نشد. امام علی(علیه‌السلام) در بیان دومین خواسته فرمود: از همین راهی که آمدی بازگرد. عمرو گفت: دوست ندارم زنان قریش این ماجرا را همواره برای یکدیگر بازگو کنند. امام(علیه‌السلام) در پیشنهاد سوّم فرمود: از اسب پایین آیی تا با هم نبرد کنیم. عمرو از این سخن برآشفت و از اسب به زیر آمد و آن را پی کرد و سپس به علی(علیه‌السلام) رو آورد و با یکدیگر درگیر شدند. عمرو با شمشیر ضربتی بر حضرت وارد ساخت که امام(علیه‌السلام) با سپر خود آن را دفع کرد ولی شمشیر سپر را شکافت و به سر مبارک حضرت اصابت کرد و آن‌گاه علی(علیه‌السلام) چنان ضربتی بر کتف او نواخت که نقش بر زمین شد و در خون خود غلتید و حضرت تکبیر گفت و مسلمانان نیز در پی او ندای تکبیر سر دادند. با فرو نشستن گرد و غبار میدان، جنازۀ عمرو پدیدار شد و هوادارانش از بیم صحنه‌ای که مشاهده کردند پا به فرار گذاشته و علی(علیه‌السلام) به تعقیب آنان پرداخت. با فرار دشمن نوفل بن عبدالله در خندق سقوط کرد و حضرت پایین رفت و او را به قتل رساند. (۴) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱. پیشوایان هدایت، ج۲ (امیرمؤمنان حضرت علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام)، ص۱۱۱؛ به نقل از سیرۀ ابن هشام ۳ / ۲۲۴، تاریخ طبری ۳ / ۱۷۳، کامل ۲ / ۱۸۰، سیرۀ حلبی ۲ / ۳۱۸. ۲. همان، ص۱۱۲؛ به نقل از موسوعة التاریخ الاسلامی ۲ / ۴۹۱ و ۴۹۲ به نقل از شرح نهج‌البلاغه ۱۹ / ۶۱. ۳. همان؛ به نقل از شرح نهج البلاغه ۱۹ / ۶۱، ینابیع الموده باب ۲۳ به نقل از ابن مسعود. ۴. همان، ص۱۱۳؛ به نقل از تاریخ دمشق ۱ / ۱۵۰ و نیز به موسوعة التاریخ الاسلامی ۲ / ۴۹۵ مراجعه شود. 📌به نقل از سایت شعر هیأت
امام علی (علیه‌السلام) و جنگ خندق گونه:مدح و منقبت, حماسی, روایت قالب شعر:غزل‌پیوسته منبع:پایین پای ابیات وزن:مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن 🔆🔆🔆🔆 «هَل مِن مبارز»... نعره دنیا را تکان می‌داد در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان می‌داد اینک سوار کفر، زیر رقص شمشیرش لبخند شیطان را به پیغمبر نشان می‌داد «یک مرد آیا نیست؟»... این را کفر می‌پرسید آن روز ایمان مدینه امتحان می‌داد هرکس قدم پس می‌کشید و با نگاه خود بار امانت را به دوش دیگران می‌داد با شانه خالی کردن مردان پوشالی کم کم رجزها مزهٔ زخم زبان می‌داد «رخصت به تیغم می‌دهی؟»... این را علی پرسید مردی که خاک پاش بوی آسمان می‌داد فرمود نه بنشین علی جان! تو جوان هستی آری همیشه پاسخش را مهربان می‌داد «هل من مبارز»... نعره گویا از جگر می‌زد فریاد او بر قامت شهری تبر می‌زد او می‌خروشید و رجز می‌خواند و بر می‌گشت او مثل موجی بود که بر صخره سر می‌زد کم کم هوا حتی نفس را بند می‌آورد نبض مدینه پشت خندق تندتر می‌زد زن‌ها میان خانه‌ها شیون به‌ پا کردند انگار تک‌تک خانه‌ها را نعره در می‌زد فریاد بغض بچه‌های شهر را بلعید ساکت که می‌شد، دیو فریادی دگر می‌زد یکبار دیگر اذن میدان خواست از خورشید لب‌های شیرین علی حرف از خطر می‌زد فرمود: «نه» هرچند که قلب علی را دید مثل عقابی در قفس که بال و پر می‌زد «هل من مبارز»... باز زانوی علی تا شد این بار دیگر اذن میدان یک تمنا شد فرمود پیغمبر: «علی جان! یا علی! برخیز» خندید، بند از دست‌های شیر حق وا شد شمع شهادت شعله‌ور بود و خدا می‌دید پروانه در آتش بدون هیچ پروا شد برقی زد آهن، پاره شد بند دل دشمن تا تیغه‌های ذوالفقار از دور پیدا شد تا انعکاس صورتش بر ذوالفقار افتاد ابرو گره زد تیغ روی تیغ زیبا شد مثل عقابی در نگاه عَمرو می‌چرخید فرصت برای تیز پروازی مهیا شد اینک رجزها تن به لالی داده بودند و طوفانی از نام علی در دشت برپا شد اعجاز یعنی ضربهٔ دست علی آن روز دشمن اگر که رود، او مانند موسی شد تا لا فتی الّا علی را آسمان می‌خواند لا سیف الّا ذوالفقار این گونه معنا شد در وصف این ضربت خدا حتی غزل دارد آری علی با ضربتی عالی اعلا شد ✍️مهدی مردانی
امیرالمؤمنین (علیه السلام) و پیروزی در جنگ خندق قالب شعر:مثنوی وزن:فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات 🌟🌟🌟🌟🌟 اشک می‌بارید از چشمان سلمان مثل ابر گفت من یک قطره‌ام پیش تو ای دریای صبر! ای خوشا «اللهُ نور»ی که تویی پروانه‌اش خوش به حالش که تو دنیا آمدی در خانه‌اش همچنان از طرح آنروزم پشیمانم هنوز آنهمه خندق چرا کندیم؟ حیرانم هنوز در سپاه ما مگر آنروز شیر حق نبود حاجتی دیگر به حفر آنهمه خندق نبود خویش را در کام شیر انداخت او با پای خود تا پرید این‌سو و جولان داد «عمرو عبدِوُد» هی رجز می‌خوانی و هی بی‌قراری می‌کنی وای از آن ساعت که تو قصد شکاری می‌کنی «لا فتی» ! پیش آمدی «لا سیف» در دستان تو گفت احمد: نه، ولی نه از هراس جان تو گفت نه، تا دیگری با «عمرو» رو در رو شود گفت نه، تا دست آن پر ادعاها رو شود دیدمت شیر جوان! تا ‌آمدی غرّان ز رَه گفتی: اِنّی فارِسٌ، سَمَّیتُ اُمّی حیدَرَه عمرو! آن «هل مِن مبارز» شد صدای آخرت خوب می‌بینم که می‌چرخد اجل دور سرت گیرم از جنگاوران بر تو کسی غالب نبود اسم آنها که علی بن ابی طالب نبود در زمین با هر که جنگیدی تو بردی پهلوان! دور دور ماست دیگر، ما یلان آسمان قلب حق در سینۀ من در پسِ این جوشن است جنگ با «قهار» تکلیفش از اول روشن است آمدم تا جان بگیرم یا که از جان بگذرم آمدم با ضربتی از جن و انسان بگذرم روز خندق را همان روز الستم می‌کنی خون فرقم را تو می‌ریزی و مستم می‌کنی فرق من باز و سپر باز و دهانِ تیغ باز با سه لب، لبیک می‌گویم در این راز و نیاز باده مست و باده نوشان مست و ساقی مست مست مست می‌چرخد به دورش عالمی ساغر به دست پس «الا یا ایها الساقی اَدِر کأساً» عظیم تیغ را برگیر، بسم الله رحمن الرحیم برق هیبت در نگاهت چشم او را خیره کرد ناگهان گردی به پا شد که هوا را تیره کرد تا به راه انداختی آن گردباد حیدری عمرو جای جنگ شد مبهوت آن جنگاوری دم به دم چرخیدی و چرخاندی آن تیغ دو دم هم چپ و هم راست بودی، پلک تا می‌زد به هم در زمین با لرزۀ گامت قیامت می‌کنی «یا قسیم النار والجنة»! چه قسمت می‌کنی؟ می‌زنی شمشیر همچون آذرخشی مرگبار نه، نمی‌فهمد زبانی عمرو، الا ذوالفقار تیغ با آن وزن در دستان تو مثل پر است پر درآورده‌ست، حق دارد، به دست حیدر است یک نفس بر عمرو می‌تازی و او درمانده‌ است تیغ هم مثل سپر در دست دیگر مانده است هر چه دارد در دفاع از جان خود رو می‌کند پیش تو شیر قدیمی کار آهو می‌کند باورش می‌شد اگر رزم تو در بدر و احد پیش تیغت وا نمی‌ماند اینچنین در کار خود گفت با خود بی رقیبم چون که دیگر حمزه نیست او نمی‌دانست سیف الله بعد از این علی‌ست باورش شد پنجه‌ها وقتی اسیر شیر بود باورش شد قدرت بازویت اما دیر بود تیغ برّان بود، اما تیغِ ایمان را زدی پای او نه پایه‌های کفر و عصیان را زدی نقشۀ اهل تکاثر باز نقشی شد بر آب شرّ به خاک افتاد و سر خم کرد پیش بوتراب آمدی چون عید نو تا قفل زندان بشکنی دیو مردم‌خوار را چنگال و دندان بشکنی پای آن دیو سیه از روی زانو شد دو نیم چیست پا، وقتی نیاید در صراط المستقیم؟ مثل بت آن کوه آهن بر زمین افتاده بود کفر بر پای امیرالمومنین افتاده بود عمرو! عُمرت را غرورت از کفت بیرون کشید عبدِ «ود» بودی و عبد «رَب» تو را در خون کشید خویش را بر باد با دستان خود دادی چرا؟ عمرو! ـ چشمت کورـ با حیدر در افتادی چرا؟ عرش هم تکبیر گفت از شور پیکارت علی! عقل انگشتش به لب، وامانده در کارت علی! در دلم توفان اسرار تو دامن می‌کشد وای اگر گویم، ابوذر تیغ بر من می‌کشد آن که پیش ضربتش اعمال ما فانی‌ست؟ کیست؟ آن که می‌داند در این عالم که حیدر کیست؟ کیست؟ من کم آوردم، ببین لبریز شد دریای من باز هم با چاه رازت را بگو مولای من! ✍️قاسم صرافان
این غزل توسط حاج حمید بهاری، امروز در مراسم ختم فرزند پیرغلام اهل بیت(علیهم السلام) حاج یدالله بهتاش خوانده شد: افسوس که سوز دل ما را شرری نیست ما اهل دعاییم و دعا را اثری نیست گویند که در روز قیامت خبری هست ای وای که ما بی خبران را خبری نیست در کشمکش چرخ زمان مرد عمل باش کز حرف، تو را روز قیامت ثمری نیست بر خانۀ دل راه مده غیر علی را کز غیر، تو را در برِ آتش سپری نیست گل گفت به بلبل که مشو رنجه دل از خار کوته نظران را به محبان نظری نیست تا قافلۀ مرگ از این رهگذر آید ایمن ز خطر، هستیِ هر رهگذری نیست یک روز پسر وارث اموال پدر بود امروز پدر هست و لیکن پسری نیست امروز غنیمت شمر ای دوست که فردا فرصت پی اندیشۀ روز دگری نیست ✍️ژولیده نیشابوری