#قطعه
#امام_حسین_علیه_السلام
عقیدۀ همه یاران به اتفاق این است
که اشک شور بیاد حسین شیرین است
کنار قتلگه تو به گریه جان دادن
ز وعده ها که به خود داده ام یکی این است
تو سیدالشهدایی ، تو کشتۀ اشکی
منم که مذهبم عشق تو،گریه ام دین است
سلام حضرت صادق به هر که از داغت
همیشه سفرۀ چشمش به اشک رنگین است
ز اشک دیده جهان را به آب خواهم بست
کنون که مرهم تو گریۀ محبین است
گرفتم اینکه سرت را به دیر،راهب شست
زتشنگی لب پاکت هنوز پُر چین است
لبی که بر سر نی آیه ها تلاوت کرد
لبی که از ضربات یزید خونین است
جبین شکسته به سنگ و لبت نشسته به خون
بمیرم این که سرت مجمع المضامین است
سرم فدای سرت کان سر مُنوّر تو
گهی میان تنور وگهی به خورجین است
شکست پشت فلک خواهرت اسارت رفت
شکست پشت فلک بس که داغ سنگین است
به آب دیدۀ خود غرق میشوم نه عجب
شنیدم اینکه به زخم تو اشک تسکین است
عقیدۀ همه یاران به اتفاق این است
که اشک شور بیاد حسین شیرین است
✍️ابراهیم روزبهانی
👈
این شاعر جوان کشور، به تازگی به لقاءالله پیوستند، نثار روحشان فاتحه و صلوات.
#ششماهه_امام_حسین_علیه_السلام
#علی_اصغر_علیه_السلام
نوزاد فطرتاً به بوي خوش معطر است
ذاتاً شبيه آينه پاك و مطهر است
در جمع خانوادگیِ بچه دارها
تازه رسيده از همه تو دل برو تر است
ششماهگی زمان بلوغ تبسم است
لبخند طفل، پاسخ خوبیِ مادر است
اينها خصوصيات فراگير بچه هاست
كز جانب خدایِ تبارك مُقدّر است
حالا اگر كه طفل حسيني نسب بُوَد
اصغر اگر بود، ز كمالات اكبر است
قطر گلوي كودك ششماهه كوچك است
در وُسع نازك گلويش خار خنجر است
حالا اگر كه تير سه پر شد چه مي شود
يك چشم هم زدن همه ي غنچه پرپر است
#علی_اصغر_علیه_السلام
#ششماهۀ_امام_حسین_علیه_السلام
با حال مناسب خوانده شود:
تا روی دست خویش پسر را بلند کرد
تیر سه شعبه آه پدر را بلند کرد
برگشته بود سر به عقب بسکه تشنه بود
از درد تیر حرمله سر را بلند کرد
وقت برون کشیدنِ تیرش خیال کرد
از روی جسم فاطمه در را بلند کرد
مکن به خاک تیمم که آب دیدۀ من
تمام عمر کفایت کند وضوی تو را
یاصاحبالزمان
گَرَم بیایی و پُرسی چه بُردی اندر خاک
به رقص آیم و گویم که آرزوی تو را
زبان حال حضرت فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها)
آتش بی زبانه
اشک و آه شبانه ای دارم
غصه ی جاودانه ای دارم
در و دیوار شعله ور گشته
سوخته آشیانه ای دارم
در خلیج عمیق غمهایم
ساحل بی کرانه ای دارم
روی مژگان چشم بی خوابم
گوهر دانه دانه ای دارم
درد پهلو که جای خود دارد
روی بازو نشانه ای دارم
از سکوتم چگونه می پرسی
سینه ی غمگنانه ای دارم
از غم و آه و اشک و ناله ی شب
بهر طفلان ترانه ای دارم
گر نماز شکسته می خوانم
بی بهانه، بهانه ای دارم
در خودم شعله شعله می سوزم
آتش بی زبانه ای دارم
از نفس های شوم داس و تبر
سر بریده جوانه ای دارم
شمع و پرونه را تما شا کن
محفل عارفانه ای دارم
با 《فراز》و فرود غم هایم
اشک و آه شبانه ای دارم
✍فراز مردانی
14.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻آیتاللهالعظمی جوادی آملی:
🎬 «وقتی به امام سجاد سلاماللهعلیه خبر دادند که مختار قیام کرده، حضرت سوال کرد: حرمله را گرفتند یا نه؟...الان شما میبینید در غزه شب و روز کودککشی است...
آن فرعون فقط پسران را میکشت، اما این صهیونیستها هم پسران، هم دختران، هم پدران و هم مادران را میکشد ۱۴۰۲/٨/١٧
#مراثی_آیت_الله_جوادی_آملی
#آیت_الله_جوادی_آملی
@HawzahNews
#غزل
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#مفعولُ_فاعلاتُ_مفاعیلُ_فاعلن
با نام مستعار گره باز می کند
مشهور ناشناس که اعجاز می کند
مردم رقیه اش بشناسند از نخست
زیرا که هرچه قفل، دمی باز می کند
او فاطمه ست فاطمه صغرای اهل بیت
آنجا که پیش طشت پدر ناز می کند
روزی که هجر یار برایش تمام شد
تدریس وصل بر همه آغاز می کند
علامه است در دل علمیه ی حسین
تفسیر فجر را چه خوش ابراز می کند
مهدی شناسی اش شده معروفِ عارفان
این عارف از خرابه چو پرواز می کند
✍مجیدطاهری
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
آتش گرفت، نِی چه رسد نای، مادرم
مرثیه سر گرفت به هرجای مادرم
با فاطمه شروع همه روضه هایمان
پایان ناله ها همه ای وای مادرم
✍مجیدطاهری
من یکی از نوکران همسر حبل المتینم
خادم و خدمتگزار دخت ختم المرسلینم
بهر توصیف صفاتش امشب از لطف الهی
شعله ور شد آتش خاموش نطق آتشینم
گوش کن تا گویمت از وصف زهرا داستانی
تا بدانی من نه تنها عاشق آن بی قرینم
دوش اندر خواب دیدم مجمعی از خیل ذرات
هر یکی می گفت شرح وصف او را این چنینم
عرش گفتا من شدم میعادگاه دوستانش
فرش گفتا زادگاه و مهد آل طاهرینم
ماه گفتا من به پیش حُسن رویش شرمسارم
شمس گفتا من هم از نور جمالش شرمگینم
زهره گفتا ذره ای از پرتو زهرای اطهر
هست کافی تا که از خورشید بالاتر نشینم
مشتری گفتا چه کالایی ست بهتر از ولایش
من خریدار چنین کالای رحمت آفرینم
باد گفتا من نوازش مینمایم گیسوانش
با شمیم جانفزایم ، با نسیم عنبرینم
خاک گفتا افتخارم بس که از لطف الهی
با چنین دُر ثمینی تا قیامت همنشینم
آب گفتا شان من بالاتر و برتر از اینهاست
چونکه از روز ازل مهریه ی آن نازنینم
ناگهان آتش زبان بگشود و گفتا روز محشر
دشمنانش را بسوزانم که من خواهان اینم
لاجرم از خویش پرسیدم که ناگاه زامر ایزد
در جوابم یکصدا گفتند هرعضوی چنینم
عقل گفتا ماتم از نور جمال بی مثالش
عشق گفت از خرمن مهر ولایش خوشه چینم
چشم گفتا چشم امیدم بُود بر سوی زهرا
کو بُوَد پشت و پناه و مونس و یار و معینم
دست گفتا دست از دامان زهرا برندارم
تا که دستم را بگیرد روز سخت واپسینم
فاطمه ای بضعه ی خیرالورا ای دخت احمد
گوشه ی چشمی بما کن ای گل ناز آفرینم
روز و شب دم از ولایت می زند( ژولیده) از دل
تا برات خود بگیرد این دل محنت قرینم
✍ژولیده
با حذف یک بیت
شاعر
عباس شاهزیدی
موضوع
حضرت زینب علیهاالسلام
گونه:ولادت
قالب شعر:رباعی
مناسبت:پنجم جمادی الاول
وزن:مفعول مفاعیل مفاعیلن فع (رباعی)
..............................
از غیب ترنّم حضوری آمد
از قلۀ آسمان چه نوری آمد
بعد از حسن و حسین در خانۀ وحی
«زینب» چه فرشتۀ صبوری آمد
شاعر
حمید سبزواری
موضوع
حضرت زینب علیهاالسلام
گونه:ولادت, مدح و منقبت
قالب شعر:ترجیعبند
مناسبت:پنجم جمادی الاول
منبع:آینۀ صبر
وزن:فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
.........................................
ای ز دیدار رخت جان پیمبر روشن
دیدۀ حقنگر ساقی کوثر روشن
در سراپردۀ عصمت که ملک راه نداشت
از جمالت دل صدّیقۀ اطهر روشن
یثرب اَر فخر فروشد به فلک نیست عجب
که شد از نور تواَش مطلع و منظر روشن
تیرگی نیست در آن سینه که مهر تو در اوست
که ز مهر تو شده سینۀ حیدر روشن
غنچۀ جان شبیر از گل روی تو شکفت
وز تماشای تو شد خاطر شبّر روشن
آیت لطف خدایی و به هر دل تابی
گر بُوَد سنگ، شود چون دل گوهر روشن
نه همین روی زمین از رخ تو روشن شد
که ز میلاد تو شد اَنجم و اختر روشن
«زیب اب» نام گرفتی و مرا فخر این بس
که شد از نام دلارای تو دفتر روشن
در سراپردۀ عصمت تو از آن زینِ اَبی
که ز سر تا به قدم قدس و عفاف و ادبی
ادب آموختۀ مکتب طاهایی تو
تربیت یافتۀ دامن زهرایی تو
زینت قامت دین، زیور رخسار شرف
مظهر کاملۀ عفّت و تقوایی تو
گل گلزار نبی، میوۀ بستان علی
خانۀ فاطمه را شمع دلارایی تو...
عبرتآموز زنانی به حجاب و به وقار
برتر از آسیه و هاجر و سارایی تو
حوریان راست به خاک قدمت بوسه از آنک
غنچۀ گلبن انسیۀ حورایی تو
عجبی نیست اگر زینِ اَبَت نام دهند
که گرامی ثمر اُمّ ابیهایی تو
در صف حشر که هنگام شفاعت باشد
مادرت فاطمه را همره و همپایی تو
در سراپردۀ عصمت تو از آن زینِ اَبی
که ز سر تا به قدم قدس و عفاف و ادبی
شاعر
سیدرضا مؤید
موضوع
حضرت زینب علیهاالسلام
گونه:ولادت, مدح و منقبت
قالب شعر:قصیده
مناسبت:پنجم جمادی الاول
منبع:جلوههای رسالت
وزن:فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
....................................
خانۀ فاطمه آن روز تماشایی بود
که فضا جلوهگر از آیت زیبایی بود
در بهاری که نسیمش نفس جبریل است
گل ناز دگری رو به شکوفایی بود
خانهای را که خدا جلوهٔ عصمت بخشید
در و دیوار پر از نقش شکیبایی بود
تا بیایند به تبریک محمد؛ جبریل،
با ملائک همه در حال صفآرایی بود
به خدا، چشم خدا دست خدا وجه خدا
ز جگر گوشهٔ خود گرم پذیرایی بود
تا که قنداقهٔ او را به بر آورد حسن
حالتی رفت در آنجا که تماشایی بود
ساکت از گریه نشد تا که حسینش نگرفت
این دو را چون که ز آغاز شناسایی بود
دختری داشت در آغوشِ محبت، زهرا
که سراپا همه آیینهٔ زیبایی بود
دختری داشت سراپای همانند علی
زینبی داشت که ذاتش همه زهرایی بود...
بُوَد از صبر و رضا نایبۀ خاص امام
نازم او را که به این قدر توانایی بود...
به علمداری صحرای بلا کرد قیام
رهبر قافلۀ عشق به تنهایی بود...