وقتی نباشی
حضرت زهرا(سلام الله علیها)
#فراقیه
دنیا پر از غم می شود وقتی نباشی
دنیای ماتم می شود وقتی نباشی
هرشب كنار سفرۀ ما يك ستاره
از جمعمان كم ميشود وقتي نباشي
دیگر بساط کوچه گردی و غریبی
کم کم فراهم می شود وقتی نباشی
آن شیر مردی که علمدار خدا بود
با چاه همدم می شود وقتی نباشی
آن زانویی که کوه را از پا در آورد
چون قد تو خم می شود وقتی نباشی
دنياي بغض آلودۀ چشمان زينب
جاريِ زمزم ميشود وقتي نباشي
✍️علي اكبر لطيفيان
حضرت حمزه(علیه السلام)
برای اوج نوشتند بال وا شده را
نزول نیست, به معراج آشنا شده را
تو هَمزۀ اَحَد و حمزۀ اُحد هستی
چگونه شرح دهم جلوۀ دوتا شده را
قسم به حرمت جعفر تو نیز طیاری
قفس چگونه بگیرد تن رها شده را
خودی شکستی و آوازه ات فراتر رفت
خدا بلند کند خاک مصطفی شده را
تو ایستاده ای و ایستاده میمانی
شکست نیست , به دست نبی بنا شده را
به بازویت “اسداللهی “علی وصل است
سپاه نیست جلودار مرتضی شده را
به روی خاکی و پیغمبر خدا ماندهست
چگونه جمع کند این جدا جدا شده را
کفن که برتن تو کرد , گریه کرد و نشست
کنار پیکر تو دید بوریا شده را
خدا به خواهر غمدیدۀ تو رحم کند
اگر نگاه کند جسم جابجا شده را
✍️علی اکبر لطیفیان
.
#حضرت_حمزه سلام الله علیه
#زمینه #شور
افتاده حمزه بر خاک
افتاده حمزه در خون
بر پیکرش رسیده
زخم از ستاره افزون
عزا به پا شد
اعضای پیکرش چرا جدا جدا شد
عزا به پا شد
با نیزه ی وحشی رو خاکا جابجا شد
آه و واویلا
وا حمزتا واحمزتا آه و واویلا
وای از دل مدینه
وای از دل پیمبر
با سینه ی شریفش
یارب چه کرده خنجر
خنجر کشیدند
آیه به آیه صورت او را بریدند
خنجر کشیدند
با قلب او قلب پیمبر را دریدند
آه و واویلا...
آه صفیه میزد
آتش به دشت و صحرا
زیر عبا نهان دید
جسم برادرش را
خواهر عزادار
دردا چه کرده با جگر هند جگرخوار
خواهر عزادار
افتاده عریان بر زمین جسم علمدار
آه و واویلا...
#شهادت_حضرت_حمزه
#میثم_مومنی_نژاد ✍
👇
✊ #قیام_مردمی
🚩 اجتماع بزرگ مردمی در آستان مقدس مسجد جمکران
🔹 تجدید بیعت و استغاثه به #امام_زمان (عجّلاللهتعالیفرجهالشریف) به نیت رهایی و نجات مردم مظلوم غزه و نابودی رژیم کودککش صهیونیستی
🗓 سهشنبه، ۲۶ فروردین ماه ۱۴۰۴ / ساعت ۱۶
📍شروع پیادهروی بزرگ مردمی از عمود ۲۰ بلوار پیامبر اعظم صلیاللهعلیهوآلهوسلم به سمت آستان مقدس مسجد جمکران
👈 برنامه مراسم؛ سخنرانی و دعای توسل بلافاصله پس از نماز مغرب و عشاء در آستان مقدس مسجد جمکران
#انا_علی_العهد
🚩کانال شعرونکات مداحی
https://eitaa.com/sher_sabk_maddahi
در جنگ خندق هنگامی که عمرو بن عبدود به میدان آمد، مسلمانان را به مبارزه طلبید، اما آنان در برابر عربدههای او مهر سکوت بر لب زده، گویی پرنده بر سرشان نشسته بود. هر یک در اندیشۀ خود بودند و رویارویی با این جنگجو را فوقالعاده دشوار تلقی میکردند.
رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «آیا هماوردی برایش وجود دارد؟» علی(علیهالسلام) عرضه داشت: ای رسول خدا هماوردش منم. پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) به او دستور نشستن داد، عمرو بار دوّم و سوّم مبارز طلبید و جز علی (علیهالسلام) کسی بهپا نخاست.(۱) سرانجام به وی اجازه میدان داد و عمامۀ خود را بر سرش نهاد و شمشیرش را حمایل وی ساخت و زره خویش را بر اندام حضرت پوشاند و سپس دستان خود را به آسمان بلند کرد و عرضه داشت:
«اللهم إنک اخذت عبیدة یوم بدر، و حمزه یوم احد و هذا علی أخی، و ابن عمّی فلا تذرنی فرداً و انت خیر الوارثین؛ پروردگارا! عُبیده را در روز بدر و حمزه را در اُحد از من گرفتی، اکنون این علی برادر و پسرعموی من است، تو که بهترین وارثان هستی، مرا تنها مگذار.» (۲)
علی(علیهالسلام) به میدان شتافت و رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) در حق او فرمود: «برز الإیمان کلُه، إلی الشرک کلّهِ؛ اکنون تمام ایمان در برابر تمام شرک قرار گرفت.» (۳)
علی(علیهالسلام) با دلی سرشار از اطمینان به یاری و حمایت الهی به سمت عمرو روانه شد. عمرو، از رویارویی ناگهانی با علی(علیهالسلام) در نبرد با خود به تردید افتاد.
امام علی(علیهالسلام) به عمرو فرمود: تو در دوران جاهلیت میگفتی هر کس سه خواسته از من بخواهد آنها را برآورده خواهم ساخت.
گفت: آری؛
امام(علیهالسلام) فرمود: نخست تو را دعوت میکنم به یگانگی خدا و رسالت محمد(صلیاللهعلیهوآله) گواهی دهی و تسلیم پروردگار جهانیان گردی.
عمرو گفت: از این خواسته بگذر.
حضرت فرمود: اگر این خواسته را بپذیری به خیر و صلاح توست، ولی عمرو پذیرا نشد.
امام علی(علیهالسلام) در بیان دومین خواسته فرمود: از همین راهی که آمدی بازگرد.
عمرو گفت: دوست ندارم زنان قریش این ماجرا را همواره برای یکدیگر بازگو کنند.
امام(علیهالسلام) در پیشنهاد سوّم فرمود: از اسب پایین آیی تا با هم نبرد کنیم.
عمرو از این سخن برآشفت و از اسب به زیر آمد و آن را پی کرد و سپس به علی(علیهالسلام) رو آورد و با یکدیگر درگیر شدند. عمرو با شمشیر ضربتی بر حضرت وارد ساخت که امام(علیهالسلام) با سپر خود آن را دفع کرد ولی شمشیر سپر را شکافت و به سر مبارک حضرت اصابت کرد و آنگاه علی(علیهالسلام) چنان ضربتی بر کتف او نواخت که نقش بر زمین شد و در خون خود غلتید و حضرت تکبیر گفت و مسلمانان نیز در پی او ندای تکبیر سر دادند. با فرو نشستن گرد و غبار میدان، جنازۀ عمرو پدیدار شد و هوادارانش از بیم صحنهای که مشاهده کردند پا به فرار گذاشته و علی(علیهالسلام) به تعقیب آنان پرداخت. با فرار دشمن نوفل بن عبدالله در خندق سقوط کرد و حضرت پایین رفت و او را به قتل رساند. (۴)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. پیشوایان هدایت، ج۲ (امیرمؤمنان حضرت علیبنابیطالب علیهالسلام)، ص۱۱۱؛ به نقل از سیرۀ ابن هشام ۳ / ۲۲۴، تاریخ طبری ۳ / ۱۷۳، کامل ۲ / ۱۸۰، سیرۀ حلبی ۲ / ۳۱۸.
۲. همان، ص۱۱۲؛ به نقل از موسوعة التاریخ الاسلامی ۲ / ۴۹۱ و ۴۹۲ به نقل از شرح نهجالبلاغه ۱۹ / ۶۱.
۳. همان؛ به نقل از شرح نهج البلاغه ۱۹ / ۶۱، ینابیع الموده باب ۲۳ به نقل از ابن مسعود.
۴. همان، ص۱۱۳؛ به نقل از تاریخ دمشق ۱ / ۱۵۰ و نیز به موسوعة التاریخ الاسلامی ۲ / ۴۹۵ مراجعه شود.
📌به نقل از سایت شعر هیأت
امام علی (علیهالسلام) و جنگ خندق
گونه:مدح و منقبت, حماسی, روایت
قالب شعر:غزلپیوسته
منبع:پایین پای ابیات
وزن:مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن
🔆🔆🔆🔆
«هَل مِن مبارز»... نعره دنیا را تکان میداد
در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان میداد
اینک سوار کفر، زیر رقص شمشیرش
لبخند شیطان را به پیغمبر نشان میداد
«یک مرد آیا نیست؟»... این را کفر میپرسید
آن روز ایمان مدینه امتحان میداد
هرکس قدم پس میکشید و با نگاه خود
بار امانت را به دوش دیگران میداد
با شانه خالی کردن مردان پوشالی
کم کم رجزها مزهٔ زخم زبان میداد
«رخصت به تیغم میدهی؟»... این را علی پرسید
مردی که خاک پاش بوی آسمان میداد
فرمود نه بنشین علی جان! تو جوان هستی
آری همیشه پاسخش را مهربان میداد
«هل من مبارز»... نعره گویا از جگر میزد
فریاد او بر قامت شهری تبر میزد
او میخروشید و رجز میخواند و بر میگشت
او مثل موجی بود که بر صخره سر میزد
کم کم هوا حتی نفس را بند میآورد
نبض مدینه پشت خندق تندتر میزد
زنها میان خانهها شیون به پا کردند
انگار تکتک خانهها را نعره در میزد
فریاد بغض بچههای شهر را بلعید
ساکت که میشد، دیو فریادی دگر میزد
یکبار دیگر اذن میدان خواست از خورشید
لبهای شیرین علی حرف از خطر میزد
فرمود: «نه» هرچند که قلب علی را دید
مثل عقابی در قفس که بال و پر میزد
«هل من مبارز»... باز زانوی علی تا شد
این بار دیگر اذن میدان یک تمنا شد
فرمود پیغمبر: «علی جان! یا علی! برخیز»
خندید، بند از دستهای شیر حق وا شد
شمع شهادت شعلهور بود و خدا میدید
پروانه در آتش بدون هیچ پروا شد
برقی زد آهن، پاره شد بند دل دشمن
تا تیغههای ذوالفقار از دور پیدا شد
تا انعکاس صورتش بر ذوالفقار افتاد
ابرو گره زد تیغ روی تیغ زیبا شد
مثل عقابی در نگاه عَمرو میچرخید
فرصت برای تیز پروازی مهیا شد
اینک رجزها تن به لالی داده بودند و
طوفانی از نام علی در دشت برپا شد
اعجاز یعنی ضربهٔ دست علی آن روز
دشمن اگر که رود، او مانند موسی شد
تا لا فتی الّا علی را آسمان میخواند
لا سیف الّا ذوالفقار این گونه معنا شد
در وصف این ضربت خدا حتی غزل دارد
آری علی با ضربتی عالی اعلا شد
✍️مهدی مردانی