eitaa logo
📚کانال شعر،سبک و نکات مداحی🎙
7.8هزار دنبال‌کننده
612 عکس
154 ویدیو
94 فایل
برای شرکت در کلاس های آموزش مداحی دکترحاج مجیدطاهری با این شماره ها تماس بگیرید: ۰۹۱۲۱۸۳۸۲۶۸ ۰۲۱۳۳۲۵۰۹۳۰ در ایتا به شماره ۰۹۹۰۵۲۸۶۲۰۰ پیام دهید.
مشاهده در ایتا
دانلود
ای هوایت آرزوی من جستجویت آبروی من باسر و جان سویتان آیم یک نظر فرما به سوی من مهدی دوران ای فدایت جان ذکرمن دائم صاحب الزمان صاحب الزمان روی ماهت را ندیدم من انتظارت را کشیدم من بسکه اهل غفلتم آقا در هوایت ناپدیدم من سرورم هستی دلبرم هستی سوی حق آقا رهبرم هستی یااباصالح مجیدطاهری
🍃شعرمناجات با امام حسین (علیه السلام) و قالب جدید «پنجاره» 📚در این شعرلطیف، ابتکاری جدید از شاعرآئینی جوان:«احمد بابایی» در قالبی نو دیده می‌شود  که چهارپاره‌ای است با مصراعی افزوده در پایان هر بند به شکل مستزاد و مصراع های پایان هر بند با یکدیگر از جهت قافیه و ردیف ارتباطی ندارند؛ ولی با چهارپاره در یک وزن(فاعلاتن مفاعلن فع لان، بحرخفیف مسدس مخبون اصلم مسبغ) می‌باشند؛ نام این قالب ابتکاری و جدید«پنجاره» نهاده شده که به نظر می‌رسد نام مناسبی است و برگرفته از عدد پنج که به آمدن پنج مصراع اشاره دارد و «اره» از پاره در چهارپاره گرفته شده است. وسط کشف کودکانۀ من موج زنجیرها تلاطم کرد خیمه آتش گرفت عصر دهم کفش من راه خانه را گم کرد پابرهنه به خانه برگشتم . خواهرم پاک کرد اشکم را داد قولی که کفش نو بخریم خواهرم گفت: او کریم ست و زیر دِین کسی نمانده کریم کربلا می روی به زودی ها . شب میلاد، کربلا بودیم یک خیابان، ستاره باران بود خواهرم چون کبوتران حرم سرِ خوان کریم، مهمان بود کربلا را ندید خواهر من . یک خیابان، مسیر خوشبختی بزم دیدار نوکر و ارباب یک خیابان، تلاقی دو حرم یک طرف، مِهر، یک طرف، مهتاب هرطرف رو کنی خدا پیداست . یک طرف مهر بود و قهر فرات یک طرف ماه بود با مَشکش دست بر سینه، زائری آرام عکس سلفی گرفت با اشکش شب میلاد و گریه!؟ عاشق بود! . به سپید و سیاه، خرده مگیر اهل اشک از قبیلۀ ابرند خادمان تو هر چقدر صبور زائران، همچو رعد بی صبرند زائران، بی بهانه می گریند . این عجب نیست زائرانِ حسین با دل شاد گریه می کردند پدر و جدّ و مادرش چون ما شب میلاد گریه می کردند گریه دار است «نام» او حتی! . چمدانم پر از شکایت بود گِله ها داشتم ولی حالا همۀ شعرهام یادم رفت! آه... ای یار خوش قد و بالا شاعرت را به قتلگاه بکش . پیرمرد از عشایر کوفه دید در کنج میکده مستم «اِشربِ المای، ها هَلابیکُم» داد لیوان آب در دستم یاد طفل رباب افتادم . بین دو رود، زندگی، جاریست در تلاقی ماه با خورشید نوعروسی عفیف، لب وا کرد «بله» تا گفت عطر سیب وزید کِل کشیدند ایل امّ وهب . در دفاع از حرم، به میدان رفت گفت: امروز جای ماندن نیست عاقد، انگار روضه خوان شده بود رفت داماد و نوعروس گریست! باغ گل گشت خیمۀ قاسم... . ارمنی بود و دومین سفرش گنبد ماه را نشان می داد دم باب الحسن هیاهو بود او که قنداقه را تکان می داد همسرش چند سال نازا بود . عشق را با فُلوس می سنجد! عقل، سرگرم فقر و صرّافی ست جای سوغات، وقت برگشتن یک بغل از ضریح او کافی ست هرگز از کربلا کفن نخرید! . این خیابان که قلب تاریخ است قبلۀ آخرالزمانی هاست یکی از پشت سر، صدایم کرد لهجه اش مثل آسمانی هاست «حُجَجی» بود با همان لبخند . زُل زد و شربتی تعارف کرد در گلو ردّ بغض شیرینی ناگهان ساعت حرم می خواند غزلی با صدای «آوینی» «تو مپندار کربلا شهری ست...» . بسکه مشتاق مَصرعت بودم مِصرعی هیئتی، به شعر وزید «همه جا کربلاست» تا محشر کوریِ چشم ابن سعد و یزید خبری از سنان و خولی نیست . یک خیابان که خلق می بینند شهدا را کنار پیر خمین پرچم سرخ می زند فریاد رحمة الله واسعه ست حسین «کوثری» باز روضه می خوانَد . کربلا خاک نیست ای مردم! بلکه جغرافیای تاریخ است گودیِ قتلگاه، در باطن روضۀ یثرب و در و میخ است فاطمه روی خاک افتاده... . زائرانِ تو بعد عصر دهم همه در قتلگاه افتادند نسل در نسل، سمت کرب و بلا پابرهنه به راه افتادند راستی! از رقیّه ات چه خبر!؟ . چشم تا کار می کند اینحا روضۀ فاش، بر زمین مانده دلم از روضه بر نمی گردد همچو پایی که روی مین مانده باز شد راه کربلا با «خون»... . یادم آمد که دور او پُر بود از هیاهوی قوم تکفیری! چقدَر روضه، غیر تکراری ست! باز هم یک گریز تصویری: ازدحام است دور شش گوشه... . سینه اش پاره پاره، چون کندوست شوکران را عسل گرفته حسین گفتم اصغر کجاست؟ رندی گفت: کودکش را بغل گرفته حسین از سرِ اصغرش سؤال مکن! . شب میلاد، کربلا غوغاست هرکه در کربلاست خوشبخت‌ست کودکان، پابرهنه، دور حرم می دوند و خیالشان تخت است که یکی هست خواهری بکند . «کربلا» زینبیّۀ زهرا ست! چشم هایم به خیمه گاه افتاد رفت از کربلا به «کوفه» ، دلم کاروان، دست بسته، راه افتاد «دَخَلَتْ زَینَبٌ عَلَی بْنِ زِیادْ» . شب میلاد یا که عصر دهم، صبح صادق، غروب گودال است شعر من «تلّ زینبیّه» شده دل من بسکه رو به گودال است دست و پا می زنی هنوز، حسین! . در قنوتش سکوت کرده اگر غزلی سر بریده می خوانَد جای اذن دخول، شاعر تو ایستاده، قصیده می خواند! شاعرت را ببخش... دیوانه ست! (احمد_بابایی) منبع شعر:کانال «شعر شیعه» در تلگرام(shia_poem2@)، تاریخ:28فروردین1399برابربا16آوریل 2020 و 22شعبان1441 @ostadtaheri
باسلام امروز با قرائت جزء۳۰ قرآن کریم، ما را همراهی کرده و ثواب آن را هدیه کنیم به مادر امام زمان(عج)حضرت نرجس(سلام الله علیها) و همه ی شهدا و شهدای سلامت و اموات و امام راحل.🤲 #جزء_خوانی_قرآن
https://chat.whatsapp.com/DdRs7wQJEyOJB5mHiJI622 برادران و خواهرانی که مایلند در طرح ختم یک جزء قرآن در ماه مبارک رمضان شرکت فرمایند از طریق لینک بالا وارد گروه *هیئت مجازی ولایت* شوند و اعلام آمادگی فرمایند تا هر روز بنام آنها یک صفحه نوشته شود. خواهران، فامیلی خود را این طور بنویسند :خانم عباسی
به یاری خداوند از امشب طرح ختم هر روز یک جزء قرآن کریم بین مداحان کانون فرهنگی تبلیغی ولایت، آغاز می شود.⚘ لینک حضور در طرح https://chat.whatsapp.com/DdRs7wQJEyOJB5mHiJI622
دل‌مرده‌ایم و یاد تو جان می‌دهد به ما قلبیم و بودنت ضربان می‌دهد به ما ماه خدا دومرتبه بی‌ماه روی تو دارد بشارت رمضان می‌دهد به ما برگرد! ای که لحظۀ افطار، عاقبت یک روز دست‌های تو نان می‌دهد به ما روزی سه بار غرق غریبی و بی‌کسی‌ست حسی که بی‌تو وقت اذان می‌دهد به ما این ماه، فرصتی‌ست که ما عاشقت شویم ماه خدا دوباره زمان می‌دهد به ما ما میهمان جد تو هستیم «جانْ حسین» نامی که اشک‌های روان می‌دهد به ما... بی‌شک حوالۀ همه امسال کربلاست رزقی که آخر رمضان می‌دهد به ما @ostadtaheri
مؤسس تشیع دوازده امامی در ایران، نوۀ شیخ جُنید شیخ جنید صفوی(متوفی864 قمری) از مشایخ صفویه و پدر شیخ حیدر و پدربزرگ شاه اسماعیل یکم (مؤسس پادشاهی صفویه) است، که پس از وفات شیخ ابراهیم، جانشین وی شد. او با شیخ ابوالقاسم جُنید بن محمد جُنید بغدادی، فرق دارد؛ زیرا «جنید بغدادی» که او را در تصوف، شیخ الطائفه می‌دانستند در سال 297قمری در شهر بغداد وفات کرد. شیخ جنید صفوی نیز در جنگ با شیروانشاه کشته شد. اسماعیل میرزا، در تابستان سال ۹۰۷ق در سن ۱۵ سالگی در تبریز تاج‎گذاری کرد و پس از آن شاه اسماعیل خوانده شد. شاه اسماعیل پس از تاجگذاری دستور داد که همۀ خطبا به نام دوازده امام(علیهم‌السلام) خطبه بخوانند و عبارت «اشهد أنّ علیاً ولی الله» را به اذان اضافه کنند. مورّخان عصر نخست صفوی، به این نکته که مسیر شیعه شدن ایرانیان به طور گسترده و در حد سیاسی، از زمان سلطان محمد خدابنده ایلخان مغول (۶۸۰ - ۷۱۶ق) بوده، واقف بوده‌اند و معمولاً در یاد از شاه اسماعیل صفوی و تلاش وی برای نشر تشیع، از خدابنده هم یاد کرده‌اند. اما به دلیل آن که تشکیلات دولت ایلخانی بر مبنای تسنن بنا شده بود، و سنّیان نفوذ فراوانی در آن داشتند، مخالفت‌های فراوانی با سیاست مذهبی خدابنده صورت گرفت که در نهایت وی را وادار به عقب نشینی کرد. بنابراین میان تلاش‌های این دو پادشاه در این زمینه، نزدیک دویست سال فاصله افتاده است. شاه اسماعیل با تأسیس دولت صفوی توانست سرزمین ایران کهن را که تا آن زمان پاره پاره بود، متحد کند و وحدتی سیاسی در آن پدید آورد. همچنین رسمی شدن تشیع اثنی عشری توسط شاه اسماعیل، موجب تقویت هویت ملی و در نتیجه، ایجاد دولت متمرکز‌تر و قوی‌تر شد. رسمی شدن مذهب تشیع در ایران، تمایز آشکاری بین دولت صفویه و امپراتوری عثمانی که قدرت اصلی جهان اسلام در قرن دهم بود، ایجاد کرد و بدین ترتیب به دولت صفوی هویت ارضی و سیاسی داد. شاه اسماعیل برای صوفیان قزلباش که اکثراً جزء غلات شیعه بودند، خدای زنده و مظهر کمال و قدرت بود که همیشه پیروز می‌گردد، ولی شکست چالدران به افسانۀ شکست ناپذیری و عقیدۀ خرافی الوهیت وی پایان داد. سرانجام "شاه اسماعیل" پس از حدود ۲۳ سال پادشاهی، در سن ۳۸ سالگی در روز دوشنبه ۱۹ رجب سال ۹۳۰ق درگذشت و جسد او را دربقعۀ شیخ صفی‌الدین اردبیلی به خاک سپردند. دیوان او بالغ بر ۸۰۰ صفحه می باشد. سلطان سلیم اول که در جنگ معروف چالدران در فتح تبریز موفق شده بود که همسر محبوب شاه اسماعیل را به اسارت در آورد پس از خروج از ایران، وی را گروگان گرفت و برای آزادی وی از شاه امتیازات کلانی خواست؛ اما اسماعیل برای به دست آوردن همسر محبوب خود حاضر نشد یک وجب از خاک ایران را به سلطان سلیم، تسلیم کند و آن چنان که گفته شده از غم فراق دوری همسر خویش، در سن سی و پنج سالگی درگذشت. پس از وی فرزند وی شاه طهماسب اول به پادشاهی ایران رسید. شاه اسماعیل به فارسی و ترکی شعر می‌سرود و «خطایی» تخلص می‌کرد. تخمیس زیر را شاه اسماعیل اول با تضمین از غزل حافظ ترتیب داده است. سه مصراع اول هر بند از شاه اسماعیل (با تخلص خطایی) است و دو مصراع آخر هر بند، یک بیت از غزل حافظ است. تو آن گلی که خراب تو گل‌عذارانند اسیر بند کمند تو شهسوارانند به ‌بند دانه و دامت چو من هزارانند غلام نرگس مست تو تاجدارانند خراب بادهٔ لعل تو هوشیارانند تو با کرشمه و ناز و گدا به عجز و نیاز کنون که صاحب حُسنی به حُسن خویش بناز تو را رقیب و مرا شد سرشک محرم راز تو را صبا و مرا آب دیده شد غماز وگرنه عاشق و معشوق رازدارانند رسید موسم گل، عیش و کامرانی کن گذشت عمر، گرانی مکن روانی کن خلاف زاهد مکار تا توانی کن در آب میکده و چهره ارغوانی کن مرو به صومعه آنجا سیاه‌کارانند سپاه خال و خطتت می‌کنند غارت دین نشسته ابرو و چشمت ز گوشه‌ها به کمین کشیده صف ز خطا تا به روم لشکر چین گذر بکن چو صبا بر بنفشه‌زار و ببین که از تطاول زلفت چه سوگوارانند چو آفتاب رُخت نیست ماه در خاور نهاده پیش قدت سرو سرکشی از سر ندیده دیده چو روی تو ای پری‌پیکر به زیر زلف دو تا چون نگه کنی بنگر که از یمین و یسارت چه بی‌قرارانند ببین که مردم چشمت چو آهوی صیاد ز خال دانه ز زنجیر زلف دام نهاد ز خال و دانه خطایی چنین به دام افتاد خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد که بستگان کمند تو رستگارانند 👇👇
مدح حضرت علی(علیه السلام) به ترکی عرضه یازدیم من سنه، ای شاه خوبانیم مدد عرض حالیم سن بیلورسن، دین و ایمانیم مدد شرمسارم، پرگناهم، سن باغیشلا یا کریم! جمله لرنی یارلیغایین، کامل احسانیم مدد مست و مجنون اولمیشام من فرقتیندن یا حبیب! ای حقیقت عالمینده اینجه ارکانیم مدد بو الیم دور دامنینیز یا علیّ المرتضی بوی وصلیندور سنون هر درده درمانیم مدد هر یانا عزم ائیلر اولسان سوره ی فتح اولدی فتح آچیلور باغلو قاپی، دولتلی دربانیم مدد بو "خطایی" نین گناهین سن گتورمه یوزینه شاه مردان، شیر یزدان، سرّ سبحانیم مدد منابع:ویکی شیعه، ویکی پدیا، ویکی گفتاورد، وبلاگ اشعارکامل شاعران @ostadtaheri
رمضان سر زد از دیار خدا بی خود از خویش گشته باور من بس که زیباست حال هر سحرش رحمتش باز شد برابرمن می خورم غصه از نبودن یار تاگشودم به چشم، مصحف عشق گفتگوها ز آیه ها برخاست کلمات خدا غزل خوانند انتظار از میانشان پیداست بلکه پیدا کنم نشانیِ دوست روزها روزه ها به شوق حضور با لب خشک تا دم دیدار یک به یک می روند پیوسته سر شود روزهای فصل بهار از نسیمم خبر نیامد باز رمضان است کوچه کوچۀ شهر خانه هامان شده خدا آباد بوی حلوای سفرۀ افطار می تراود به لحظۀ میعاد انتظاراست قوت سفرۀ من سفرۀ اول است حاج قاسم هست پهلوی ربنای ما دم افطار، خنده های او شد قبولی هر دعای ما خواستم مثل او شوم سرباز نان داغی گرفتم از نانوا که شود داغ لحظه لحظۀ من لقمه ای را که بر دهان بُردم تازه آغاز شد بهانۀ من سر افطار روضه ها دارم حال خوبی ست حال من گویا مشک چشمم به علقمه رفته تاشود پر ز اشک با تعجیل سوی عباس، فاطمه رفته شد مهیا ظهور جانانم باید از کربلا بگویم تا گل نرجس! به سوی ما آیی؟ ازبیابان نینوا گویم به گلستان روضه تا آیی؟ تا دم مرگ روضه می خوانم ماه میهمانی است از اول با ابوحمزه می شوم همراه دست در دست او شوم بلکه برسد تا خود خدا یک آه فرجت را به ناله می خواهم (مجیدطاهری) @ostadtaheri
چشیدم در حریمت طعم عشق لایزالی را کشیدم در غل وزنجیر،نفس لا ابالی را خداوندا به شوق بارش باران الطافت تحمل کرده ام این سالهای خشکسالی را زمانه از تو دورم کرده وشیطان فراوان است نمی جویم تو را،گم کرده ام سیر جلالی را چه شبهای درازی را که بی یاد تو سر کردم ببخش این سرکشی این سرخوشی این بی خیالی را برای درد دل کردن در این دنیای وا نفسا به غیر از تو ندیدم هر چه گشتم این حوالی را چهل سال است بی تابانه دنبال تو میگردم چگونه شرح باید داد این آشفته حالی را چنان در زرق وبرق زندگی غرقم که در سجده نمی بینم به جز گلهای رنگارنگ قالی را مرا تنها دو رکعت عشق روزی کن که دلتنگم تداعی کن برایم باز گلبانگی بلالی را رهیده تیر عمرم از کمان و راهی گورم نیاوردم به دست ارزان من این قد هلالی را خدایا سال وفال وحال ومالم با تو خوش یُمن است نگیر از سرنوشتم بخت رام وبخت عالی را به سمتت آمدم با کوله باری از نبودنها فقط روی سیاه آوردم و دستان خالی را من از دیدار عزرائیل واز محشر نمیترسم که دارم بر سر خود سایه ی مولی الموالی را.... نقد: خداوند متعال در آیه ی ۹۴ سوره ی انبیا می فرماید:فمن یعمل من الصالحات و هو مومن فلا کفران لسعیه و انا له کاتبون، پس هرکس اعمال شایسته انجام دهد و مومن باشد کوشش او بدون پاداش نمی ماند و ما برای او ثبت می کنیم. امام رضا(علیه السلام)نیز درباره ی شفاعت پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)فرمودند:شفاعت نکنند جز برای کسی که خدا دیانت او را بپسندد.(صدوق،۱۳۷۰، ۷) در سراسر شعر، اینگونه متبادر می شود که شاعر، شرط گذر از مواقف محشر را محبت امیرالمومنین(علیه السلام) دانسته است و به غیر آن به چیز دیگری نمی اندیشد، اگرچه محبت اهل البیت(علیه السلام) انسان را به سوی رستگاری، هدایت و موفق به عمل خیر و طلب بخشش گناهان از خداوند می نماید، اما باید محبت اهل البیت(علیهم السلام) را راهی به سوی کوشش در مسیر بدست آوردن رضایت پروردگار بداند و فقط به آن اکتفا نکند. @ostadtaheri صدوق، محمد، (۱۳۷۰). امالی، چاپ پنجم، تهران:کتابچی.
ستایش محبوب می ستایم خالق محبوب را می نگارم بر لبم آن خوب را تاکه دل می رفت سوی آن نشان بارش باران گرفت از من امان از اشاراتش دلم شد غرق نور او مرا می داد از ظلمت عبور آفرینش را به یک دم آفرید رحمتش دائم به هر خاکی رسید ساده انگاریم ما در هر بهار رویش آلاله را در روزگار کن نگه هر دانه ای در خاک را می دهد جان عالم افلاک را آسمان مانند سقفی روی سر هست حافظ بر همه اهل نظر عالم ایجاد در دست خدا موم نرمی هست در هر ماجرا راه رفتن را به هر مولود داد تا به سویش پر زند مانند باد لیک بعضی مانده پاهاشان به گل باد نسیان کرده شان آشفته دل سرزمین یاد او شد انبساط یاد او شد مبدا هر ارتباط او به هر مشتاق مشتاقی کند اشتیاق آباد اشراقی کند او رفیق لحظه ی تنهایی است پای هر دل لحظه ی بی پایی است او به آهنگ نسیم هر سحر می دود هر دم صمیمانه به بر لحظه ها در انتظار یاد اوست نفس ها ریزه خور امداد اوست (مجیدطاهری) @ostadtaheri