واین بیت از خود گرامی ام یادم اومد،🙂
اصلا برای چشم تو شعری نگفته ام
بیهوده است زیره به کرمان بیاورم🤨
بنشین برایت چای با طعم هل آوردم
بنشین بنوش از عشق من یک استکان امشب
#خودم
با خود گلوله ای نخ بیاور
با هم از این ترنج می گذریم
و داغِ قرمز گل ها
بر دست های ما
#مهدی_مرادی
شفاعت کرده ای یک عمر دلهای پریشان را
به اعجاز ضریحت می بری اندوه پنهان را
تو دریایی و لطفت در زمین طوفان به پا کرده
به دریا میکشانی قایق دلتنگ طوفان را
تو سرشار از سخاوت مثل بغض ابرها هستی
که جاری میکنی در رودها لبخند باران را
شکوه آسمانی در دل این خاک بی مقدار
به دوش باد میریزی کرم های فراوان را
تواضع میکند هر کس که از سمت ارم رد شد
معطر کرده لبخندت مسیر این خیابان را
هر آنکس که توسل کرده سمت چشمهای تو
به روی دستهایش میبرد آیات درمان را
شبیه زینبی اما زعطر چادرت پیداست
که هرگز حس نکردی داغ های این بیابان را
اگر چه شعر من ناقابل است اینبار، میبینم
میان واژه هایم لطف سلطان خراسان را.
#معصومه_سادات_اسدیان
#میلاد_حضرت_معصومه_س
#نگار
شادی ات را بریز روی لبم
خنده ات خوب کرده حالم را
با دوفنجان قهوه ی ترکی
چشم هایت گرفته فالم را
بوسه هایت پرنده ای مست است
که نشسته است روی لبهایم
در نگاه تو باز میبینم
رنگ آرامش محالم را
خاله بازیت با عروسک هات
قصه های قشنگ کودکی ات
شور و شوق دوباره ای داده
وسعت خنده های کالم را
من در اندوه چشم های خودم
آرزوهای تازه ای دارم
به نگاهت اگرگره زده ام
دل خوشی های ماه و سالم را
یار اردیبهشت ماهی من
شاعر شعرهای ناگفته
شادی ات رابریز روی لبم
خنده ات خوب کرده حالم
#معصومه_سادات_اسدیان
#روز_دختر
#تولد
#هدیه_اردیبهشت