میان بارش بارانی از ستاره رسید
اگرچه مثنوی... اما چهارپاره رسید
چهار پارۀ تن، نه چهار پارۀ دل
چهار ماه شب بیکسی ولی کامل
چهار ابر به باران رسیده در ساحل
چهار رود به پایان رسیده، دریادل
چهار فصل طلایی ولی میان خزان
چهار بغض غمانگیز و مادری نگران
چهار مرتبه وقتی به غم دچار شوی
برای دشمن خود نیز گریهدار شوی
مدینه، حسرت دیرینۀ دو چشم ترش
چهار قبر غریب است باز در نظرش
چقدر خاطره ماندهست در مفاتیحش
و دانه دانۀ اشکی که بوده تسبیحش
نشسته بود شب جمعهای کنار بقیع
کمیل زمزمه میکرد در جوار بقیع
غروب، لحظۀ تنهاییاش دوباره رسید
غروبها دل او خونتر است از خورشید
به غصههای جگرسوز میزند پهلو
دوباره شعله کشیدهست آب وقت وضو
شروع میکند او لیلة المصائب را
همین که دست به پهلو نماز مغرب را…
چهار رکعت دلواپسی پس از مغرب
چهار نافله در بیکسی پس از مغرب
در آسمان نگاهش که بیستاره شده
چهار آینه مانده، هزار پاره شده
شکست آینههایش میان گرد و غبار
شلمچه، ترکش و خمپاره، کربلای چهار
از آن زمان که پسرهای او شهید شدند
یکی یکی همه موهای او سفید شدند
و همسری که به دل غصهای گذاشت، وَ رفت
نماز صبح سر از سجده برنداشت، وَ رفت
اگرچه بین غم و غصههای خود تنهاست
ولی چهارم هر ماه روضهاش برپاست
طراوتی که نرفتهست سالها از دست
بهشت خانۀ او سفرۀ اباالفضل است
صدای گریه بلند است بین مرثیهها
چه دلنواز شده یا حسین مرثیهها
نشسته گوشۀ ایوان کنار گلدانها
برای بدرقه با اشک خود به مهمانها -
- در التماس دعایش چه حرفها گفته است
به لطف آن کمر خسته کفشها جفت است...
یکی یکی
همه رفتند و
باز هم تنهاست...
#رضا_خورشیدی_فرد #شعر #وفات_حضرت_ام_البنین
📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | ام البنین کنایهای از شرم عاشقی است...
🎙️ شعرخوانی آقای افشین علاء در حضور رهبرانقلاب
به مناسبت ایام وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
📜 @sheraneh_eitaa
دل به دل بستن و در دام نگاه اُفتادن
شعله در سینه و خاموش براه اُفتادن
کوچه باغ دل من رام قدمهایت شد
به نخستینِ قدم چشم به ماه اُفتادن
راز آشفتنم از جلوهی مهتاب ، همین
که به هرلحظه زسر شالوکلاهافتادن
شوق دیدار تو در سینه نفس میشکند
به دلم نیست دگر طاقت آه اُفتادن
تو زلیخایی و من یوسف کنعان ، اما
ترسم از گرگ بیابان و به چاه اُفتادن
بردهی عشق شدم تا که عزیزم دارند
نیست در ناصیهام قرعهی شاه اُفتادن
گفته بودند گناه است نگاهت کردن
ای خوش آنروز به دامان گناه اُفتادن
#محمدحسین_نظری #شعر #ارسالی_مخاطب
📜 @sheraneh_eitaa
یک لحظه کسی که با تو دمساز آید
یا با تو دمی همدم و همراز آید
از کوی تو گر سوی بهشتش خوانند
هرگز نرود وگر رود باز آید
#هاتف_اصفهانی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
مادرم
رود نیست
دریا نیست
اقیانوس نیست
اما چند قطرهی اشکش
غرقم میکند
#آریا_معصومی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
محبوب من
عدالت یعنی هر چیزی،
هر کسی
سرجای خودش باشد.
عدل این است
که شما
در دلِ ما باشید...
#محمد_صالح_علا #شعر #عاشقانه
📜 @sheraneh_eitaa
می دانم شام های زیادی در پیش است
می دانم داغ های زیادی خاموش است
می دانم، می دانم..
هر شب تانک های سیاهی می آیند
هرشب خواب های عجیبی می بیـنند
هر شب بال های غریبی می کوبند
اما در آتش فردا...
#شمس_لنگرودی #شعر
شبتون منور به نور خدا✨🌙
📜 @sheraneh_eitaa
بہ خورشیدی
ڪہ درچشمت عیانست
بہ ماهی
ڪز تو روشن در جهانست
سلام
ای صبح صادق ؛ نور مطلق
ڪہ مهرت در دل و برتر زِ جانست...
|صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃
📜 @sheraneh_eitaa
با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج
حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج.
#عراقی #شعر #عاشقانه
📜 @sheraneh_eitaa
عشقِ یارم هر زمانی منزل اندر دل کند
تا به زیر حلقهٔ زلفش، دلم منزلکند
دلکه از من بگسلد منزلکند در زلف او
عشق او کز در درآید ، منزل اندر دل کند
هرکجا او بگذرد، رویش جهان پرگُلکند
هرکجا من بگذرم، چشمم زمین پرگِل کند
گاه ازو بیم فراق است وگهی امید وصل
بیم و امیدش همه کارِ مرا مشکل کند
صورتش هر ساعتی در پیش چشم آید مرا
تا دگر باره مرا از خویشتن غافل کند
#امیر_معزی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
انسان معاصری که بی مقدار است
بی مایه ولی از همه بستانکاراست
در آینه از بس به خود ش زل زده که
از هرچه به جز واژه ی من بیزار است
#محمدعلی_ساکی #شعر #ارسالی_مخاطب
📜 @sheraneh_eitaa
چشم در راه بهارم
چشم در راه کسي هستم
کوله بارش بر دوش
آفتابش در دست
خنده بر لب ، گل به دامن ، پيروز
کوله بارش سرشار از عشق ، اميد
آفتابش نوروز
باسلامش ، شادي
در کلامش ، لبخند
از نفس هايش گُل مي بارد
با قدم هايش گُل مي کارد
مهربان ، زيبا ، دوست
روح هستي با اوست !
قصه ساده ست ، معما مشمار
چشم در راه بهارم آري
چشم در راهِ بهار …. !
#فريدون_مشيری #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
امیرالشعراء ابوعبداﷲ محمد معزی نیشابوری فرزند امیرالشعراء عبدالملک برهانی نیشابوری از شاعران دربار الب ارسلان بود.امیرمعزی شهرتی فراوان به دست آورد و از مقربان درگاه سلطان گردید و صاحب جاه و جلال شد چنانکه عوفی در لباب الالباب نویسد: «سه کس از شعرا در سه دولت اقبالها دیدند و قبولها یافتند چنانکه کس را آن مرتبه میسر نبود، یکی رودکی در عهد سامانیان و عنصری در دولت محمودیان و معزی در دولت سلطان ملکشاه.»معزی تا پایان عهد ملکشاه یعنی تا سال ۴۸۵ ه.ق در خدمت این پادشاه بود بعد از وفات او و آشفتگی کار جانشینان وی، معزی مدتی از عمر خود را در هرات و نیشابور و اصفهان به سر برد و سرگرم مدح امرای مختلف این نواحی بود تا آن که سنجر به سلطنت رسید و امیرمعزی بدو پیوست و از این پس تا پایان حیات در خدمت سنجر بود.عوفی درباره ٔ مرگ امیرمعزی نوشته است که روزی سلطان سنجر در خرگاه بود، ناگاه تیری از کمان شاه جدا شد و به امیرمعزی اصابت کرد و او در حال جان سپرد. بنا به تحقیقی که عباس اقبال در مقدمهٔ دیوان معزی کرده قول عوفی بر این که معزی بعد از اصابت تیر در حال بمرد درست نیست و معزی مدتها بعد از این واقعه زنده بوده است. اما از مرثیهای که سنایی در مرگ معزی گفته معلوم میشود که معزی سرانجام به همان زخم تیر بدرود حیات گفته است و تاریخ مرگ او بنا به تحقیقات اقبال و صفا بین ۵۱۸ و ۵۲۱ ه.ق بوده است.
ویژگی عمده شعر معزی سادگی آن است. کوششی که او در سرودن غزلهای نغز به کار برده -اگر چه فاقد سادگی و شیرینی غزلهای فرخی است- مسلماً وسیله مؤثری در پیشرفت فن غزلسرایی شده است. #معرفی_شاعر #امیر_معزی 📜 @sheraneh_eitaa
گر تو پنداری که رازم بیتو پیدا نیست هست
یا دلم مشتاق آن رخسار زیبا نیست هست
یا ز عشق لولو و یاقوت شَکَّر بار تو
چشم گوهر بار من هر شب چو دریا نیست هست
ور تو را صورت همی بندد که از چشم و دلم
آب و آتش تا ثَری و تا ثُریّا نیست هست
گر تو پنداری که بیوصل تو جان اندر تنم
مستمند و دردمند و ناشکیبا نیست هست
ور تو پنداری که از جور و جفای روزگار
در دِماغ و طبع من سودا و صفرا نیست هست
گر گمان تو چنان است ای صنم کز عشق تو
این بلاها بر من بیچاره تنها نیست هست
این همه زشتی مکن کامروز را فردا بود
ور تو گویی از پس امروز فردا نیست هست
#امیر_معزی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | ای جوان! پیر رهت کیست از آن شاه بگو؟
أشهد أن علیاً ولی الله بگو✌️
شعرخوانی جالب دو برادر نوجوان در وصف حضرت عباس(علیه السلام) در برنامه معلی
📜 @sheraneh_eitaa
متن شعرخوانی بالا
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
روزی شعر من امشب دو برابر شده است
چون که سرگرم نگاه دو برادر شده است
چون که بانوی کلابیه پسر آورده
چشم وا کن، پدر خاک قمر آورده
هر که از قافلۀ فطرسیان جا مانده
نظرش خیره به گهواره سقا مانده
زور بازوی تو بی حد و عدد خواهد شد
بعد از این امبنین، اماسد خواهد شد
با وجود تو زمین حیدر دیگر دارد
کعبه جا دارد اگر باز ترک بردارد
از در خانه او پا نکشیدم هرگز
چون حسینیتر از عباس ندیدم هرگز
ماه ذیالحجه که عباس به حج عازم شد
همه بر کعبه ولی کعبه بر او محرم شد
در طوافش سخن از عقل فراتر میگفت
در حقیقت لک لبیک برادر میگفت!
این اباالفضل که از قبله فراتر میرفت
مرتضی بود که بر دوش پیمبر میرفت
علیاکبر به ثنا گویی او میآید
چقدر منبر کعبه به عمو میآید
خطبه خواند و همه را محو صدای خود کرد
در حقیقت همه را قبلهنمای خود کرد
گفت این خانه که حق آمد و ایجادش کرد
مسجدی بود که بابای من آبادش کرد
از در خانه او پای نکشیدم هرگز
چون حسینی تر از عباس ندیدم هرگز
کاشف الکرب تویی؛ خندۀ ارباب تویی
پدر خاک علی و پدر آب تویی!
روی چشم تو بود جای حسن جای حسین
هست مابین دو ابروی تو بینالحرمین
پیش خورشید و قمر سایۀ تو سنگین است
و فقط محضر زینب سر تو پایین است
ساقی ما چه شرابی چه سبویی دارد
بنویسید رقیه چه عمویی دارد
صحبت از مردی تو کار بنی هاشم بود
نام تو در دل میدان رجز قاسم بود
زور بازوی علی ریخته در بازویت
ذوالفقاری نبود تیزتر از ابرویت
تیغ چرخاندهای و پیش تو طوفان هیچ است
لشگری پیشت اگر آمده میدان، هیچ است
وسط جنگ زمین را به زمان دوختهای
فن شمشیر زنی را ز که آموختهای؟!
ای جوان! پیر رهت کیست از آن شاه بگو؟
أشهد أن علیاً ولی الله بگو
او علمدار حسین است ببخشید مرا
مدح او کار حسین است ببخشید مرا
📜 @sheraneh_eitaa
عشق یک واژه بی ارزش بی معنی بود
تا که یکباره خدا گفت که عشق است «حسین (ع)»
🍃السلام علیک یااباعبدالله الحسین🍃
#شعر #امام_حسین #شب_جمعه
📜 @sheraneh_eitaa
يکی بود يکی نبود
شايد هم بود
شايد چه بسيار بودند و فقط يکی بود که نبود
با يکی بود و چه بسيار که نبودند
مادربزرگ آغاز خاطرات ما با گيس بلند و سفيد
ايمان داشت که يکی بود يکی نبود
همچنان که
رفت مادربزرگ
با آن همه يکی بودهای دور
و يکی نبودهای روزگار يخ
شايد آنکه بود هنوز هم هست و ما نمی بينيم
يا آن ديگری که نبود روزگاری بود و حالا نيست
راستی آنکه بود عاشق بود يا آنکه نبود؟
چطور شد که نبود
شايد زاده نشد هرگز
يا مرده است و جایی در خاطرات ما دفن شده است
شايد هم کشته شد آنکه نبود
روزی با دست های آنکه بود
چرا هرگز از مادربزرگ نپرسيديم
و حالا چه کار کنيم
با قصه های بی آغاز
چرا آنکه نبود از کنارمان نمی گذرد
و آنکه بود را
هرگز نمی يابيم !
#بیژن_نجدی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
الهی! دستم گیر که دست آویز ندارم
و عذرم بپذیر که پای گریز ندارم.
الهی! خود را از همه به تو وابستم،
اگر بِداری، تو را پرستم
و اگر نداری، خود پرستم،
نومید مساز، بگیر دستم.!
ای چاره ساز هر بیچاره و ای آرنده ی هر آواره،
ای جامع هر پراکنده و ای رافع هر افتاده،
دست ما گیر ای بخشنده ی بخشاینده!
#مناجات_نامه
#خواجه_عبدالله_انصاری
📜 @sheraneh_eitaa
همیشه
قصه شب ،
در همین خلاصه شده است:
تو غرق خوابی و
من غرق آرزوی توام ...
شبتون در پناه حق
#انوری #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
یا رب، در دل، به غیرِ خود جا مگذار
در دیده ی من، گرد تمنا مگذار
گفتم، گفتم؛ ز من نمیآید هیچ
رحمی، رحمی؛ مرا به من وامگذار!
#ابوسعید_ابوالخیر #شعر
صبح آدینتون بخیرو شادی❄️🌲
📜 @sheraneh_eitaa
دوبار تیر فــــراقت مرا نــــــشانه گرفت
درون قلب شکـــــسته غـم تو خـانه گرفت
تمام درد و غم هــــجر تو نهـــــفته به دل
چو آتــــشی بروی قلـــب من زبانه گرفت
خوشا بحـــال کسی که در این زمانه پست
میـان کــوچه ی عشــق تو اشــیانه گرفت
ز بعد فصل زمـــــستان رسد بگـوش همه
گل بـــهار ظهـــور شما جــــوانه گرفت
نظر نـــما به دلـی که میان خلـــــوت شب
فقط برای شـــما حـــال عاشـــقانه گرفت
#حمید_رحیمی #امام_زمان #شعر #جمعه_های_دلتنگی
📜 @sheraneh_eitaa
چشمها پرسش بی پاسخ حیرانی ها
دستها تشنۀ تقسیم فراوانی ها
با گلِ زخم، سر راه تو آذین بستیم
داغهای دل ما جای چراغانی ها
حالیا دست کریم تو برای دل ما
سرپناهیست در این بی سروسامانی ها
وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهی
ای سر انگشت تو آغاز گل افشانی ها
فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید
فصل تقسیم غزلها و غزلخوانی ها
سایۀ امن کِسای تو مرا بر سر بس
تا پناهم دهد از وحشت عریانی ها
چشم تو لایحه ی روشن آغاز بهار
طرح لبخند تو پایان پریشانی ها...
#قیصر_امین_پور #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
مرا خیال وصالش کشیده در ندبه
دوباره وقت قرارم رسیده در ندبه
کشیده روی سرم دست مهربانش را
همین که قطره ی اشکی چکیده در ندبه
میان زمزمه ی عاشقان یقین دارم
صدای ندبه ی من را شنیده در ندبه
به کار من که نمی آید این دو چشمی که
جمال صاحب خود را ندیده در ندبه
رسیده ام به فرازی که این دل تنگم
به سمت کرب و بلا پر کشیده در ندبه
سلام حضرت ارباب، گفتم و دیدم
که این گدای درش را خریده در ندبه
#علی_علی_بیگی #شعر #امام_زمان #جمعه_های_دلتنگی
📜 @sheraneh_eitaa
mp3.mp3
2.47M
ای آرزوترین بهار تنها امید روزگار
آرامش دل های زار ماه شبای انتظار
بیا برگرد ای مسافر خسته از غم تو گسسته
تار و پود دل این دلشکسته
ز هجر تو ابر دیده بهاره در فراق نگاره
چشم پنجره ها در خون نشسته
در رویای دیدار تو ام بی قرار تو ام
مرغ غمزده حالم قوت پر و بالم
وا بکن گره از این پای بسته
بر روزگار بی حبیب جانا تویی تنها طبیب
یارا در این شهر غریب عطری نداره بی تو سیب
بیا برگرد ای ترانه ی لبها بهترین دعاها
ای پناه سرشک بی کسی ها
بزن بارون ای خزانه ی رحمت آسمان کرامت
سوی تو به نیاز دست دنیا
توی نجوای هر روز شبی فاطمی نسبی
ای سلاله عصمت سر کن این شب غیبت
ای امید زلال اشک غم ها
اللهم عجل لولیک الفرج
#شعر #امام_زمان #جمعه_های_دلتنگی
📜 @sheraneh_eitaa