eitaa logo
شاعرانه
26.8هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
792 ویدیو
80 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
jalal.gif
7.8K
سید جلال الدین عضد یزدی معروف به جلال عضد و متخلص به «جلال» شاعر سدهٔ هشتم هجری و ستایندهٔ برخی امیران چوپانی و آل اینجو بوده است. وی فرزند سیدِ عَضُدِ یزدی از شاعران سدۀ هفت و هشت هجری، و از رجال دورۀ ابوسعید بهادر و وزیر امیر مبارزالدین و بزرگ سادات یزدی بود. تاریخ تولد و وفات جلال به درستی روشن نیست. در تذکرة الشعرای دولتشاه سمرقندی حکایتی از نبوغ وی در کودکی نقل شده است. از دیوان وی برمی‌آید که وی مدتی در شیراز اقامت داشته و به این ترتیب مدتی هم همدوره و هم همشهری شاعرانی چون حافظ و خواجو بوده است. در بخشی از اشعارش به تنگدستی خود در بخشی از زندگی اشاره کرده است. محل وفات او را یزد نوشته‌اند. او را همچون پدرش از وزرای آل مظفر نوشته‌اند. فرزندش نیز به شاعری اشتهار داشته است. دیوان جلال عضد بالغ بر چهارهزار بیت است. وی کتاب «سندبادنامه» را نیز به نظم درآورده است که به کوشش دکتر محمدجعفر محجوب منتشر شده است. 📜 @sheraneh_eitaa
به صحن گلشن گیتی ز اعتدال بهار صبا بساط زمرّد فکند دیگر بار به عاشقان گل و سنبل همی دهند نشان ز رنگ و چهره معشوق و بوی طرّه یار بساط سبزه نمودار چرخ وانجم شد ز بس گهر که ببارید ابر گوهربار عروس غنچه سوی حجله می رود گویی که فرش جمله حریر است و راه جمله نثار ز خاک تیره هوا را به دل غباری بود درآمد ابر و به کلّی فرونشاند غبار سپیده دم گذری کن به باغ تا بینی ز رنگ و بوی ریاحین طراوت گلزار اگر نه غالیه سوده ست خاکدان چمن چراست غالیه بو هر گلی که آرد بار به شکل لاله نظر کن که گویی افکندند درون حلقه لعل بدخش مشک تتار فروغ چهره گل بین و مهد زنگاری چو آفتاب برین چرخ لاجوردی کار شده ست تازه مگر خون میان لاله و گل که هست آب زره پوش و بید خنجردار کنند شام و سحر همچو عاشق و معشوق شکوفه خنده شیرین و ابر گریه زار بدین صفت که جهان سبز گشت و خرّم شد نه از نسیم شمال است و اعتدال بهار به دور تربیت عدل شاه ملک آرای به چارسوی جهان سبز شد در و دیوار جمال چهره اقبال شیخ ابواسحق که آستان در اوست قبله احرار خدا یگان فلک حشمت ستاره حشم جهان پناه ممالک ستان گیتی دار قضا نفاذ و قدر قدرت و فلک شوکت زمانه حکم و زمین حلم و آسمان مقدار سماک رمح و سها ناوک و هلال کمان زحل مکان و قمر عزم و مشتری دیدار ستاره شرف و کان جود و بحر سخا سپهر لطف و جهان وفا و کوه وقار بشسته چشمه تیغش سپیدی از رخ روز زدوده خنجر تیزش سیاهی از شب تار زهی نعوت جلالت برون ز حدّ بیان خهی صفات کمالت فزون ز حدّ شمار ز خطبه تو بلند است پایه منبر ز کنیت تو درست است سکه دینار مثال کلک تو جاری ست بر سیاه و سپید ز شرق و غرب جهان تا به روم و هندوبار ز رشک سرعت کلک و نفاذ منشورت همی بپیچد بر خود سپهر چون طومار به نزد همّت تو نه فلک چه وقع آرد بلی حباب چه وزن آورد به جنب بحار ز حکم و حلم تو پیدا شد آسمان و زمین بدان دلیل که آن ثابت است و این سیّار قضا که هیچ کس آگه نشد ز اسرارش نهاده است کنون با تو در میان اسرار زفان فتنه ز قدر تو هست یک نقطه محیط دایره این هفت قبّه دوّار منم که مادح این حضرتم به شام و سحر منم که داعی این دولتم به لیل و نهار مراست در دو جهان نیم جانی و آن نیز به خاک نعل سمند تو کرده ام ایثار درین جهان به وجود تو دارم آسایش در آن جهان به تولاّت دارم استظهار چو خاطر تو بر اسرار غیب مطّلع است چه حاجت است که اخلاص خود کنم اظهار به حضرت تو فلک را مجال قربت نیست هزار شکر که دارم بر آستان تو بار مرا که طوق غلامی ات هست بر گردن عجب مدار ز من کز سپهر دارم عار هزار سال اگر شکر نعمتت گویم هنوز هرچه بگویم یکی بود ز هزار مرا که سایه تو بر سر است غم نخورم که چرخ با من و بخت من کند پیکار به خواب در نرود چشم بخت من هرگز که پاسبانی من کرد دولت بیدار همیشه تا که بود خاک را ثبات و درنگ همیشه تا که بود چرخ را مسیر و مدار به رکن تخت تو بادا قرار دولت و دین به گرد چتر تو بادا مدار هفت و چهار جهان به کام و ستاره غلام و دولت رام فلک مطیع و سعادت قرین و دولت یار هزار قرن تو سلطان و من کمینه غلام هزار سال تو مخدوم و بنده خدمتکار 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 ‏وقتی در حوالی قرن سیزده میلادی، در ایران عالیجناب ‎سعدی سرودند: بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند هم‌زمان در اروپا، وایکینگ‌ها و ژرمن‌ها از جمجمهٔ افراد قبایل شکست‌خورده، پیاله می‌ساختند و خون آن‌ها را می‌نوشیدند! سعدی بی‌شک برای یک انسان کافی‌ست و تک تک کلمات سعدی همگی درس زندگی‌ست که احتمالاً نسل جدید که عادت کرده به دیدن نصایح یک سری بلاگر، در صورت آشنایی با تفکر جادوگر واژه‌ها بهتر"تر" زیست خواهد کرد. همچنین خالق یکی از تراژیک ترین اشعار عاشقانه‌ی فارسی‌ست که در آن متذکر می‌شود که با وجود ِ نبود ِ معشوق، عاشق همچنان عاشق است، آیا این عشق حقیقی نیست(؟)؛ با این همه بیداد ِ او، "وین عهد ِ بی بنیاد ِ او"، در سینه دارم یاد ِ او، یا بر زبانم می‌رود..‌. +دیر آمدى اى نگار سرمست زودت ندهیم دامن از دست معشوقه که دیر دیر بینند آخر کم از آن که سیر بینند +کنسرت بزرگداشت سعدی 1386 یکم اردیبهشت یاد روز سعدی استاد سخن و معلم اخلاق بزرگداشت ِ جادوگر واژه‌ها، گرامی باد 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | وقتی طرفدارانش سهراب سپهری را نمی‌شناختند! امروز یکم اردیبهشت سالگرد درگذشت ، ، و روز بزرگداشت است. امروز شاعرانه ترین روز ساله 📜 @sheraneh_eitaa
جايي در باطنت پيدا كن كه سرشار از شادمانی ست و با آن دردهايت را التيام ببخش! 📜 @sheraneh_eitaa
ای جلوهٔ برق آشیان‌سوز تو را ای روشنی شمع شب‌افروز تو را زآن روز که دیدمت شبی خوابم نیست ای کاش ندیده بودم آن روز تو را 📜 @sheraneh_eitaa
جهاندیده کشاورزی به دشتی به عمری داشتی زرعی و کشتی به وقت غله، خرمن توده کردی دل از تیمار کار آسوده کردی ستم ها می کشید از باد و از خاک که تا از کاه می شد گندمش پاک جفا از آب و گل می دید بسیار که تا یک روز می انباشت انبار سخن ها داشت با هر خاک و بادی به هنگام شیاری و حِصادی سحرگاهی هوا شد سرد زانسان که از سرما به خود لرزید دهقان پدید آورد خاشاکی و خاری شکست از تاک پیری شاخساری نهاد آن هیمه را نزدیک خرمن فروزینه زد، آتش کرد روشن چو آتش دود کرد و شعله سر داد بناگه طائری آواز در داد که ای برداشته سود از یکی شصت درین خرمن مرا هم حاصلی هست نشاید کآتش اینجا برفروزی مبادا خانمانی را بسوزی بسوزد گر کسی این آشیان را چنان دانم که می سوزد جهان را اگر برقی به ما زین آذر افتد حساب ما برون زین دفتر افتد بسی جَستم به شوق از حلقه و بند که خواهم داشت روزی مرغکی چند هنوز آن ساعت فرخنده دور است هنوز این لانه بی بانگ سرور است ترا زین شاخ آن کو داد باری مرا آموخت شوق انتظاری به هر گامی که پویی کامجوئیست نهفته، هر دلی را آرزوئیست توانی بخش، جان ناتوان را که بیم ناتوانیهاست جان را حصادی: درو کردن 📜 @sheraneh_eitaa
شب اگر باشد و دلدار نباشد چه شود؟ وای بر حال دل شب که چنین بی‌رحم است... شبتون در پناه حق🌙 📜 @sheraneh_eitaa
برخیز و صبح مردم یک شهر خسته را با چشم های روشن شعرت بخیر کن! |صبحتون بخیر و پر برکت🌸 📜 @sheraneh_eitaa
پیچیده در ابرهای خیس به ناگهان سرزد گلی به رنگ دریاها پریزادان به آواز و رودی به هلهله برخاست وان روز خورشید خفته ای در چشم آهوان گل کرد. 📜 @sheraneh_eitaa
توانِ گفتن آن راز جاودانی نیست! تصوری هم از آن باغ ارغوانی نیست! پُر از هراس و امیدم، که هیچ حادثه ای شبیه آمدن عشق ناگهانی نیست ز دست عشق به جز خیر بر نمی آید وگرنه پاسخ دشنام، مهربانی نیست! درخت ها به من آموختند: فاصله ای میان عشق زمینی و آسمانی نیست به روی آینه ی پُر غبار من بنویس: بدون عشق جهان جای زندگانی نیست 📜 @sheraneh_eitaa
با خصمِ مَنَت ، همیشه دمسازی‌هاست با ما سخنت ز روی طنازی‌هاست بر عِز خود و ذلت من بیش مناز کاندر پس پردهٔ فلک بازی‌هاست 📜 @sheraneh_eitaa