eitaa logo
شاعرانه
27.1هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
775 ویدیو
78 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
نسیم روح‌پرور دارد امشب شمیم زلف دلبر دارد امشب گمانم یار در راه است، فایز که این دل شور در سر دارد امشب 📜 @sheraneh_eitaa
دیگر برای رجوع مجدد راهی نمانده است من مثل باد با برگ‌های باغ شما قهرم من با بهار باغ شما قهرم من در نگاهِ قوم شما گیجم...! ‌ ای «بی‌منی» برای تو دهشت‌زا دیگر خیالِ بودن با من را مانند این درازِ کج و معوج! که در حدود ساعت سه‌وبیست شهر عروسکی تو را پشت سر نهاد پشت سر بنه زیرا که من با این بهار و باغ شما قهرم. 📜 @sheraneh_eitaa
‍ محبوب منی بیا و جانانم باش ماه شب و رؤیای دل و جانم باش من بی تو خراب وخسته حالم چه‌ کنم تو مونس تنهایی و درمانم باش شبتون در پناه حق 📜 @sheraneh_eitaa
‍ پلک بگشا صنما صبح مرا روح ببخش قصه ای تازه در این صبح دل انگیز بساز |صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃 📜 @sheraneh_eitaa
بر تن خورشيد می پيچد به ناز چادر نيلوفری رنگ غروب تک درختی خشک در پهنای دشت تشنه می ماند در اين تنگ غروب از كبود آسمان‌ها روشنی می گريزد جانب آفاق دور در افق، بر لاله ی سرخ شفق می چكد از ابرها باران نور می گشايد دود شب آغوش خويش زندگی را تنگ می گيرد به بر باد وحشی می دود در كوچه‌ها تيرگی سر می كشد از بام و در شهر می خوابد به لالای سكوت اختران نجواكنان بر بام شب نرم‌ نرمک باده ی مهتاب را ماه می ريزد دورن جام شب نيمه شب ابری به پنهای سپهر ميی رسد از راه و می تازد به ماه جغد می خندد به روی كاج پير شاعری می ماند و شامی سياه در دل تاريک اين شب‌های سرد ای اميد نا اميدی های من برق چشمان تو همچون آفتاب می درخشد بر رخ فردای من. 📜 @sheraneh_eitaa
دلِ بی‌قیدِ من، در پیچ و تابی‌ست نصیبِ من، عِتابی یا خِطابی‌ست دلِ ابلیس هم نتوانم آزرد گناهِ گاه‌گاهِ من صوابی‌ست 📜 @sheraneh_eitaa
دوستت دارم گاه انسان باید در سختی باشد تا به دیگری دست یاری دهد گاه انسان باید با بخت بد روبه رو شود تا هدفش را بهتر بشناسد گاه به طوفان نیاز است تا او قدر آرامش بداند گاه باید به او آسیب رسد تا با احساس تر شود گاه باید در شک و تردید باشد تا به دیگری اطمینان کند گاه باید در گوشه ای تنها بماند تا واقعیت وجود خود را بشناسد گاه باید از شگفتی رها شود تا به آگاهی برسد گاه باید کاملاً بی احساس باشد تا بتواند همه چیز را حس کند گاه باید در اوج شور و احساس بود تا به قلب او راه یافت و او به روی عشق در بگشاید چه بسیار از اینها را پشت سر گذاشته ام و می دانم نه تنها آماده ی عاشق تو شدن هستم بلکه عاشق تو هستم. 📜 @sheraneh_eitaa
تصور دیدن تو مرا به تو نزدیک می کند اصلأ می دانی! رنج بسیار من و تو، در نادیدن ما پنهان است.... 📜 @sheraneh_eitaa
ghobar.gif
8.1K
سید حسین رضوی معروف به غبار همدانی (زادهٔ ۱۲۷۰ یا ۱۲۶۵ قمری در همدان - درگذشتهٔ ۱۳۲۲ قمری) شاعر همدانی است. وی از دومان حاج سید صادق امام جمعهٔ همدان و از سادات کبابى آن دیار بود. وى در همدان قدم به عرصه هستى نهاد. علوم ادبى و عربى را در زاگاهش فراگرفت و با استعداد سرشار و هوش و ذکاوت فوق‏العاده‏اى که داشت در تحصیل دانش، پیشرفت چشمگیرى از خود نشان داد و در شمار استادان بنام شعر و ادب همدان قرار گرفت. غبار چندى در طریق عرفان قدم گذشت و به سیر و سلوک در این رهگذر عمر صرف کرد. دیوان شعر غبار با این که بیش از هزار بیت نیست، اما مکرر در همدان و اصفهان و تهران طبع و نشر گردیده است. وى در همدان درگذشت و پیکرش را به قم منتقل کرده در صحن حضرت معصومه (س) به خاک سپردند. طبق تنها اثر باز مانده از وی (دیوان اشعار) غبار عارفی رنج کشیده و سوخته در عشق است. مرحوم آیت‌الحق شیخ محمد جواد انصاری همدانی (وفات: ۱۳۳۹ شمسی) دربارهٔ وی گفته است که «جذبهٔ عشق الهی به غبار رسید و او سوخت». شیوهٔ او در شعر همان طرز بازگشت است و نظر به حافظ و سعدی و خاقانی دارد. بعضی از غزلهای او بسیار قوی است. 📜 @sheraneh_eitaa
شنیدم روزی از رندی قدح‌نوش به سان لاله از خون پیرهن‌پوش که لیلی را چو رنگ ارغوانی شد از هجران مجنون زعفرانی به دل زخم فراقش کارگر شد چنان کز چشم خود بیمارتر شد پریشان گشت زلف تابدارش نهان در میغ شد ماه عذارش به روز و شب نمی‌خورد و نمی‌خفت همی‌نالید و می‌مویید و می‌گفت صبا چون بگذری بر کوی مجنون عبیرافشان کنی گیسوی مجنون چه باشد گر ز روی مهربانی بری پیغامی از من سوی مجنون بگویی روزگار نوجوانی به لیلی شد سیه چون موی مجنون کمان شد قد لیلی تا ازو جست خدنگ قامت دلجوی مجنون همی پالوده خون از چشم جادو به یاد نرگس جادوی مجنون چنان بگریست کاندر کوه بگذشت سرشک لیلی از زانوی مجنون صباحی چند با محنت به سر برد به حسرت رخت از این عالم به در برد خدنگ قدش از غم چون کمان شد خدنگ‌آسا به خاک و خون نهان شد به دشت افتاد مجنون زار و دلتنگ چو سیل آورده شاخی در بن سنگ نبودی گر دو چشم اشکبارش نبودی فرق با مشتی غبارش ز اشک و آه در صحرا شب و روز گهی ماهی شدی گه کرم شب‌سوز به شب از شعلهٔ آه شرربار نمایان بود در دامان کهسار نمی‌گویم ز غم خونین دلی داشت به خون غلتیده مرغ بسملی داشت نبود آگه که جانان از جهان رفت تنش بگداخت جان نیز از میان رفت مگو دل عود سوزی از شرر پر زجاجی جامی از خون جگر پر چو بشنید این ز سوز سینه زد جوش شبان روزی به کوه افتاده مدهوش سحرگه برق‌وار از کوه برجست کمر چون نی به عزم ناله بربست 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | جای شعر درست و درمان هم تا بخواهی دری وری داریم😁 شعرخوانی طنز آقای سعید بیابانکی در حضور رهبر انقلاب 📜 @sheraneh_eitaa
نه، وصل ممکن نیست! همیشه فاصله‌ای هست، اگر چه منحنی آب، بالش خوبی است، برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر! همیشه فاصله‌ای هست! دچار باید بود، وگرنه زمزمه ی حیات، میان دو حرف، حرام خواهد شد... 📜 @sheraneh_eitaa
الا یا ایها الورقی ثری تثوی اطلعن عنها که اندر عالم قدسی ترا باشد نشیمن‌ها قداستوکرت فیمهوی العواسق عن وری صفحا خوشا وقتی که بودت با هم‌آوازان پریدن‌ها برون آی از حجاب تن بپر بر ساحت گلشن کنی تا چند از روزن نظر بر طرف گلشن‌ها تو سیمرغ همایونی که عالم زیر پرداری چسان با این شکوه و فر گزیدی کنج گلخن‌ها در آن باغ و در آن هامون برت حاصل ز حد افزون ز بهر دانه‌ای دون نمودی ترک خرمن‌ها تو طاوس شهی اما به چرمی دوخته از جرم چو بینی خویش از آن روزن کز آن برگیری ارزن‌ها بود هردم چو بوقلمون ترا اطوار گوناگون گهی انسی و گاهی جان گهی بت گه برهمن‌ها صبا بلغ الی سلمی من المأسور تسلیما بگو تا چند یا تنها نشیند تن زند تنها همه جان‌ها به قالب‌ها نقوشی از پر عنقا فروغ خور یکی باشد بود کثرت ز روزن‌ها نهایت نیست ای اسرار اسرار دل ما را همان بهتر که لب بندیم از گفت و شنیدن‌ها 📜 @sheraneh_eitaa
چون مرا دوست داری دنیا بزرگ‌‌تر آسمان وسیع‌‌تر دریا آبی‌‌تر گنجشک‌ها آزادتر و من هزاران بار زیباتر شده‌ام. 📜 @sheraneh_eitaa
همهٔ دلخوشی ام آخر شب ها این است دو سه خط با تو سخن گفتن و آرام شدن شبتون در پناه حق 📜 @sheraneh_eitaa
سلام و خسته نباشید. آیا برای ارسال اثر و یا اشعار همکاری دارید؟ ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ ✍سلام سوال نامفهوم بود، اگر منظورتان این است که شعرهای ارسالی را منتشر می کنیم؟بله در صورت تایید منتشر می شوند
‍ ای پناهِ دلِ شیدائی من ، صبح بخیر عشقِ تو مونسِ تنهائی من ، صبح بخیر به خمِ زلفِ تو ای دوست پناهنده شدم علّتِ این همه رسوائی من ، صبح بخیر |صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃 📜 @sheraneh_eitaa
ای دل، بنشین چو سوکواری کان رفت که آید از تو کاری وی دیده ببار اشک خونین بی کار چه مانده‌ای تو، باری؟ وی جان، بشتاب بر در دوست چون نیست جز اوت هیچ یاری گو: آمده‌ام به درگه تو تا در نگری به دوستداری گر بپذیرم: اینت دولت ور رد کنی، اینت خاکساری نومید چگونه باز گردد از درگه تو امیدواری؟ یاد آر ز من، که بودم آخر در بندگی تو روزگاری چون از تو جدا فکندم ایام ناکام شدم به هر دیاری بی‌روی تو هر گلی که دیدم در دیدهٔ من خلید خاری بی‌بوی خوشت نیایدم خوش بوی خوش هیچ نوبهاری بی دوست، که را خوش آید آخر بوی گل و رنگ لاله زاری؟ و اکنون که ز جمله ناامیدم بی روی تو نیستم قراری دریاب، که مانده‌ام به ره در در گردن من فتاده باری بشتاب، که بر درت گدایی است مانا که عراقی است، آری 📜 @sheraneh_eitaa
دیوکس چو در یافت پایان خویش فرا خواند فرزند فرزانه پیش چنین گفت کای پور فرخنده فر به جان گوش کن پند نغز پدر بترس از خدا و ره داد پوی به مردانگی راه اجداد پوی ز من بشنو ای پاک فرزند من به گوش خود آویزه کن پند من خدا را تو از جان ستاینده باش به درگاه جان‌آفرین بنده باش ز خود دور کن جهل و کبر و غرور ز کردار اهریمنی باش دور برآن باش تا در بر و بوم خویش نیایی تِنِ خسته و جانِ ریش تو دین‌دار باش و بی آزار باش پِیِ داد پوی و نکوکار باش مکن گوش بر گفته های دروغ که گُفتِ دروغ است بس بی‌فروغ به خون کسان دست بازی مکن تو با جان اتباع بازی مکن تو بنیاد کن پادشاهی به داد دِلِ مردمان کن تو با داد شاد چنان کن همه نیک‌خواهت شوند چو فرمان دهی سر به راهت دهند بگفت این و پس دیده بر هم نهاد برفت از بدن جان آن شاه ماد زمانه چنین بوده تا بوده است که مرگی پس از عمر فرموده است چنین بوده تا بوده عالم به پا سرانجام سر ها نهد زیر پا به ژرفای خاک ار نکو بنگری به هر گوشه‌اش خفته بینی سری سَرِ تاجدارن و دانشوران سَرِ ماهرویان و نام آوران نماند به جز نام نیک از کسی اگر ملک عالم بگیری بسی خوشا راد مردان نیکو نژاد که از نام ایشان جهان گشت شاد خوشا آن پدر چون برفت از جهان پسر سر فرازد سوی آسمان چو شاه جوان سوک شه را گرفت جهان شد سیه پوش و ماتم گرفت همه مادها زار و گریان شدند ز سوک و غم شاه نالان شدند 📜 @sheraneh_eitaa
من اگر وصف تو لیلا نکنم پس چه کنم هر دمی از تو تمنا نکنم پس چه کنم همه جا ورد زبان است دارایی تو گر نگاهی به تو رعنا نکنم پس چه کنم آتش عشق تو از حمله چنگیز سر است عمر را صرف تو جانا نکنم پس چه کنم گفتگویی است میان من و این دل که اگر گفتگو با دل تنها نکنم پس چه کنم سرنوشتم گره خورد است به گیسوی تو دوست دل خود چون دل دریا نکنم پس چه کنم 📜 @sheraneh_eitaa
بگویی دوستش داری و مردد باشی! مثل سبابه‌ ی سربازی که آخرین فشنگش را به سوی شبحی در تاریکی نشانه رفته است... 📜 @sheraneh_eitaa
میرزا نوراﷲ بن میرزا عبداﷲ بن عبدالوهاب چهارمحالی اصفهانی ملقب به تاج الشعراء مشهور به عمان سامانی از شاعران معروف شهر سامان از توابع شهرستان شهرکرد استان چهارمحال و بختیاری ایران است. وی از شاعران صاحب نام و پر آوازه سالهای ۱۲۵۸ تا ۱۳۲۲ قمری است، نیاکان او همه از دری سرایان، پارسی گویان و آذری سرایان اعصار خود بوده‌اند، پدرش میرزا عبدلله متخلص به «ذره» مؤلف «جامع الانساب» و جدش میرزا عبدالواهاب سامانی متخلص به«قطره» و عمویش میرزا لطف لله متخلص به «دریا» همگی از شاعران عهد ناصری بوده‌اند که در دانش‌های دیگر نیز دستی داشته‌اند. میرزا نورالله همانند بسیاری از نیاکان خود در سلک تصوف و عرفان بودند، در حلقه ارادتمندان سعادتعلیشاه اصفهانی مشهور به طاووس العرفا و جانشین وی ملا سلطان محمّد گنابادی سلطانعلیشاه از اقطاب سلسله صوفیه نعمت‌اللهیه بود. علی اکبر دهخدا درباره عمان سامانی می‌نویسد: میرزا نوراﷲ بن میرزا عبداﷲ بن عبدالوهاب چهارمحالی اصفهانی. ملقب به تاج الشعراء و مشهور به عمان سامانی. وی از اهالی قریه «سامان» است که آن از قرای چهارمحال خاک بختیاری می‌باشد. وی در سال ۱۲۶۴ ه.ق. متولد شد و در شب سه‌شنبه دوازدهم شوال سال ۱۳۲۲ ه.ق. درگذشت و در وادی السلام نجف دفن شد. او را دیوانی است به نام «گنجینة الاسرار» که در هند و در ایران به چاپ رسیده‌است». نقل است که جنازه عمان را در مسجد جامع سامان به خاک سپردند و بعدها به نجف اشرف و غری شریف به دار الاسلام انتقال دادند. از آثار عمان سامانی می‌توان به گنجینة الاسرار و مخزن الدرّر اشاره کرد. گنجینة الاسرار شاهکار عمان است. حبیب الله فضائلی در وصف گنجینة الاسرار آورده‌است این کتاب بحق کنز اسرار یا چنانچه خود سراینده نامیده گنجینه اسرار است، اسراری از ظهور عشق و جمال، اسراری از راز و نیاز عاشق و جذبه‌های معشوق، اسراری از سیر و سلوک و حالات وجد و شوق، اسراری از سوز و گداز و هجران و وصل. 📜 @sheraneh_eitaa
کسی که گفت به گل نسبتی است روی تو را فُزود قدر گل و بُرد آبروی تو را از آن به هر چمنی جست‌وجو کنیم تو را که تا مگر ز گلی بشنویم بوی تو را بِهِل که شیخ به طاعت خَرَد بهشت که ما به عالمی نفروشیم خاک کوی تو را به هر طرف دل جمعیتی پریشان خواست به حکمت آن که پریشان نمود موی تو را خدای را دل ما را مُکَدَّر از چه کنی که گاه جلوه خودش آینه است روی تو را ز خاک کوی خرابات پا مکش «عمان» که آب رفته نیاید دوباره جویِ تو را 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | سروده زیبایی از مرحوم حاج عباس قلی یحیوی ملقب به تاج الشعرا به زبان آذری، که مرحوم سلیم موذن زاده اردبیلی نیز آن را خوانده است. این شعر حماسی، برگردانِ شاعرانه‌ای از مجلس یزید است. 📜 @sheraneh_eitaa
بی هوا نام تو را بردم و بی تاب شدم از همین سوز و گداز است که بی خواب شدم دل اگر خانه بود خانه خرابم ز فراق دوش وابسته به سجاده و محراب شدم آسمان دلم از کوکب رخشنده تهی است چند باری است که من خیره به مهتاب شدم آتش هجر تو سوزانده و سوزانده جگر شمع بودم که ز هجران تو من آب شدم در وصال تو پری پیشه من کوهکن است از همین است که من رانده ز اصحاب شدم 📜 @sheraneh_eitaa
يا ليتَ من لامَنا في الحبّ مرّ بهِ مِمّا نُلاقي وإن لم نُحصِهِ العُشُرُ کاش آن‌که سرزنش کرد مرا بهرِ عشق گرفتار آید به آن‌چه می‌کشم؛ هر چند مشتی از خروار بیش نگفته‌ام. 📜 @sheraneh_eitaa
تو مرا آزردی... که خودم کوچ کنم از شهرت، تو خیالت راحت! میروم از قلبت، میشوم دورترین خاطره در شب‌هایت تو به من میخندی! و به خود میگویی: باز می‌آید و میسوزد از این عشق ولی... برنمی‌گردم، نه! میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد... عشق زیباست و حرمت دارد... شبتون در پناه حق 📜 @sheraneh_eitaa
هر صبح دلم را ز وفایت پر کن از بـاغ محبت و صفایت پر کن یک بار دگر بخند و از عشق بگو دنیای مـرا ز خنده هـایت پر کن |صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃 📜 @sheraneh_eitaa
عشق‌ها دام‌اند و دل‌ها صید و گیسوها کمند بگذر و بگذار، دل در هرچه می‌بینی مبند شادمانی خود غم دنیاست پس بی‌اعتنا مثل گل در محفل غم‌ها و شادی‌ها بخند با به دست آوردن و از دست دادن خو بگیر رودها هرلحظه می‌آیند و هر آن می‌روند گر‌‌‌‌ ‌‌‌‌ز خاک آرزو چون کوه دامن برکشی هیچ‌گاه از صحبت طوفان نمی‌بینی گزند آسمانی شو که از یک خاک سر بر می‌کنند بیدهای سربه‌زیر و سروهای سربلند گفت: ما با شوق دل‌کندن ز دنیا دلخوشیم گفتمش: هرکس به دنیا بست دل دیگر نکند 📜 @sheraneh_eitaa
ای یار عزیز و دلبر سیمین تن دادم ز برایت ارمغانی سوزن یعنی که جهان ز هجر رویت شب و روز چون چشمه سوزن است در دیده من 📜 @sheraneh_eitaa