ای مهربانتر از برگ در بوسه های باران
بیداری ستاره در چشم جویباران
آیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران
بازا که در هوایت خاموشی جنونم
فریاد ها برانگیخت از سنگ کوه ساران
ای جویبار جاری! زین سایه برگ مگریز
کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران
گفتی: به روزگاران مهری نشسته گفتم
بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران
بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان سرخیل شرمساران
پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را زین گونه یادگاران
وین نغمهی محبت بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقی ست آواز باد و باران
#شعر
#شفیعی_کدکنی
📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥|دکلمه شعر«به کجا چنین شتابان»توسط استاد شفیعی کدکنی
📜 @sheraneh_eitaa
تو آمدی
و بی آنکه بدانی ،
خدا با تو برای من
یک بغل شعر نگفته فرستاد
حالا بنشین و تماشا کن
چگونه آیه آیه کتاب
رسالت تو را خواهم سرود
پیامبر از همه جا بی خبر من
#افشین_یداللهی
#شعر
📜 @sheraneh_eitaa
[ الا ای آهـــوی وحــشی کـجایی؟ ]
#حافظ
[ بماندم بی سر و سامان کجایی؟ ]
#عطار
[ کجایی؟ با فـراقم در چـه کاری؟ ]
#عراقی
[ نــگارِ تـــازه خــیز مــا کـجایـی؟ ]
#باباطاهر
[ کجایی ای جـنون ویرانهات کو؟ ]
#بیدل_دهلوی
[ کجایی تو؟ کجایی تو؟ کجایی؟ ]
#مولانا
#شعر
📜 @sheraneh_eitaa
وزید باد خزان ، برد آشیانت را
عزا نمود بهارانِ باغبانت را
کبوترانه پریدی و جمع کرکس ها
چه ظالمانه گرفتند آسمانت را
شبی گذشتی از آن کوچه معجرت افتاد
سفید کرد غمی رنگ گیسوانت را
میان آن همه آتش به دور خانهٔ عشق
چه عاشقانه تو پس دادی امتحانت را
شکست شانه ات اما برای دلگرمی
شبانه شانه زدی موی دخترانت را
تو شانه می زدی و دست عرش می لرزید
نداشت طاقت دستان ناتوانت را
در این غزل که در اثنای نوجوانی توست
چگونه شرح دهم «قامت کمانت» را؟
تو مادرانه دعا کن ... امیدمان برسد
به ما نشان بدهد قبر بی نشانت را
#بهزاد_نجفی
#شعر
📜 @sheraneh_eitaa
در تیره شبِ هجرِ تو، جانم به لب آمد
وقت است که همچون مهِ تابان به درآیی
#حافظ
#شعر
📜 @sheraneh_eitaa
صبح آمده
برخیز که خورشید تویی
در عالم نا امیدی
امید تویی
در جشن طلوع صبح در باغ وجود
آن گل که
به روی صبح خندید تویی
#احمد_شاملو
#شعر
سلام
صبحتون بخیر شااااادی😍🍁
📜 @sheraneh_eitaa
یا الهی
الهی یا الهی یا الهی
نگاهم کن نگاهم کن نگاهی
تویی رب جلیل و من ذلیلم
ندارم در بساطم غیر آهی
بوَد پرونده عمرم سراسر
سیاهی در سیاهی در سیاهی
چو کاه رفته بربادم که باشد
به روی شانه ام کوه گناهی
مرا عجز و نیاز است و گدایی
تو را قدر و جلال و پادشاهی
گناه از چارسو شد سدِّ راهم
به جز عفوت ندارم هیچ راهی
پر کاهی ندارم تا ببخشی
ز راه لطف کوهی را به کاهی
تو را دارم ببخشی یا نبخشی
تو را خواهم بخواهی یا نخواهی
من از خشمت به عفوت می گریزم
پناهم ده پناهم ده پناهی
اگر چه از گنه روزم شده شب
تو را خواندم سحر یا صبحگاهی
صدایت می زند پیوسته «میثم»
جوابم ده جوابم ده الهی
#غلامرضا_سازگار
#شعر
📜 @sheraneh_eitaa
دوشنبه ها حَسَنیّه بپاست در قلبم
سلام میدهم از عمق جان به سمت بقیع
#دوشنبه_های_امام_حسنی
#شعر
📜 @sheraneh_eitaa
ابوسعید فضلالله بن ابوالخیر احمد بن محمد بن ابراهیم (۳۵۷-۴۴۰ق) معروف به شیخ ابوسعید ابوالخیر عارف و شاعر نامدار ایرانی قرن چهارم و پنجم است. ابوسعید در اول محرم ۳۵۷ در روستای میهنه از توابع ابیورد دیده به جهان گشود و در شب جمعه چهارم شعبان ۴۴۰ در زادگاهش دیده از جهان فرو بست. او سالها در مرو و سرخس فقه و حدیث آموخت تا در یک حادثهٔ مهم در زندگی اش درس را رها کرده و به جمع صوفیان پیوست و به وادی عرفان روی آورد. شیخ ابوسعید پس از طی طریقت تصوف در نزد شیخ ابوالفضل سرخسی و ابوالعباس آملی به دیار اصلی خود (میهنه) بازگشت و هفت سال به ریاضت پرداخت و در سن ۴۰ سالگی به نیشابور رفت. در این سفرها بزرگان علمی و شرعی نیشابور با او به مخالفت برخاستند، اما چندی نگذشت که مخالفت به موافقت بدل شد و مخالفان وی تسلیم شدند.
بسیاری از رباعیات و اشعار منتسب به ابوسعید در واقع از آن شاعران دیگر است. فرزندان ابوسعید در کتابهای «حالات و سخنان ابوسعید» و «اسرار التوحید» گفتهاند که جدشان جز سه بیت، شعری نگفته و آنچه در مجالس میخوانده، گفتار پیرانش بوده است.
#معرفی_شاعر
#ابوسعید_ابوالخیر
📜 @sheraneh_eitaa