eitaa logo
شاعرانه
27هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
778 ویدیو
78 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام عشق که زیباترین سر آغاز است هنوز شیشه ی عطر غزل، درش باز است جهان تمام شد و ماهپاره های زمین هنوز هم که هنوز است کارشان، ناز است هزار پند به گوشم پدر فشرد و نگفت که عشق حادثه ای خانمان بر انداز است پدر نگفت چه رازی است این که تنها عشق کلید این دلِ ناکوکِ ناخوش آواز است به بام شاه و گدا مثل ابر می بارد چقدر عشق شریف است و دست و دل باز است بگو هر آنچه دلت خواست را به حضرت عشق چرا که سنگ صبور است و مَحرم راز است ولی بدان که شکار عقاب خواهد شد کبوتری که زیادی بلند پرواز است 📜 @sheraneh_eitaa
هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد بی‌گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد. 📜 @sheraneh_eitaa
خم ابروی تو سر مشق کدام استاد است که خرابات دلم در پی او آباد است خم ابروی تو را دیدم و رفتم به سجود صید را زنده گرفتن هنر صیاد است 📜 @sheraneh_eitaa
شب نیست که چشمم آرزومند تو نیست وین جان به لب رسیده در بند تو نیست گر تو دگری به جای من بگزینی من عهد تو نشکنم که مانند تو نیست شبتون منور به نور خدا❄️ 📜 @sheraneh_eitaa
از مشرق نگاهِ تو خورشید می‌دمد صُبحی که با تو می‌شود آغاز دیدنی‌ست |صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃 📜 @sheraneh_eitaa
در بحر عشق !! گر همه جویای ساحلند ما کشتی وجود!! به طوفان سپرده‌ایم... 📜 @sheraneh_eitaa
افتاده و بی ریاست آدم برفی همبازی بچه ها ست آدم برفی ذهنش تهی از دروغ و نیرنگ و بدیست به به که چه با صفاست آدم برفی 📜 @sheraneh_eitaa
از علی آموز اخلاص عمل شیر حق را دان مطهر از دغل در غزا بر پهلوانی دست یافت زود شمشیری بر آورد و شتافت او خدو انداخت در روی علی افتخار هر نبی و هر ولی آن خدو زد بر رخی که روی ماه سجده آرد پیش او در سجده‌گاه در زمان انداخت شمشیر آن علی کرد او اندر غزااش کاهلی گشت حیران آن مبارز زین عمل وز نمودن عفو و رحمت بی‌محل گفت بر من تیغ تیز افراشتی از چه افکندی مرا بگذاشتی آن چه دیدی بهتر از پیکار من تا شدی تو سست در اشکار من آن چه دیدی که چنین خشمت نشست تا چنان برقی نمود و باز جست آن چه دیدی که مرا زان عکس دید در دل و جان شعله‌ای آمد پدید آن چه دیدی برتر از کون و مکان که به از جان بود و بخشیدیم جان در شجاعت شیر ربانیستی در مروت خود که داند کیستی در مروت ابر موسیی به تیه کآمد از وی خوان و نان بی‌شبیه ابرها گندم دهد کان را بجهد پخته و شیرین کند مردم چو شهد ابر موسی پر رحمت بر گشاد پخته و شیرین بی زحمت بداد از برای پخته‌خواران کرم رحمتش افراخت در عالم علم *↓ادامه دار↓*
تا چهل سال آن وظیفه و آن عطا کم نشد یک روز زان اهل رجا تا هم ایشان از خسیسی خاستند گندنا و تره و خس خواستند امت احمد که هستید از کرام تا قیامت هست باقی آن طعام چون ابیت عند ربی فاش شد یطعم و یسقی کنایت ز آش شد هیچ بی‌تاویل این را در پذیر تا در آید در گلو چون شهد و شیر زانک تاویلست وا داد عطا چونک بیند آن حقیقت را خطا آن خطا دیدن ز ضعف عقل اوست عقل کل مغزست و عقل جزو پوست خویش را تاویل کن نه اخبار را مغز را بد گوی نه گلزار را ای علی که جمله عقل و دیده‌ای شمه‌ای واگو از آنچ دیده‌ای تیغ حلمت جان ما را چاک کرد آب علمت خاک ما را پاک کرد بازگو دانم که این اسرار هوست زانک بی شمشیر کشتن کار اوست صانع بی آلت و بی جارحه واهب این هدیه‌های رابحه صد هزاران می چشاند هوش را که خبر نبود دو چشم و گوش را باز گو ای باز عرش خوش‌شکار تا چه دیدی این زمان از کردگار چشم تو ادراک غیب آموخته چشمهای حاضران بر دوخته آن یکی ماهی همی‌بیند عیان وان یکی تاریک می‌بیند جهان وان یکی سه ماه می‌بیند بهم این سه کس بنشسته یک موضع نعم چشم هر سه باز و گوش هر سه تیز در تو آویزان و از من در گریز ↓↓**ادامه دار**↓↓
سحر عین است این عجب لطف خفیست بر تو نقش گرگ و بر من یوسفیست عالم ار هجده هزارست و فزون هر نظر را نیست این هجده زبون راز بگشا ای علی مرتضی ای پس سؤ القضا حسن القضا یا تو واگو آنچ عقلت یافتست یا بگویم آنچ برمن تافتست از تو بر من تافت چون داری نهان می‌فشانی نور چون مه بی زبان لیک اگر در گفت آید قرص ماه شب روان را زودتر آرد به راه از غلط ایمن شوند و از ذهول بانگ مه غالب شود بر بانگ غول ماه بی گفتن چو باشد رهنما چون بگوید شد ضیا اندر ضیا چون تو بابی آن مدینهٔ علم را چون شعاعی آفتاب حلم را باز باش ای باب بر جویای باب تا رسد از تو قشور اندر لباب باز باش ای باب رحمت تا ابد بارگاه ما له کفوا احد هر هوا و ذره‌ای خود منظریست نا گشاده کی گود کانجا دریست تا بنگشاید دری را دیدبان در درون هرگز نجنبد این گمان چون گشاده شد دری حیران شود مرغ اومید و طمع پران شود غافلی ناگه به ویران گنج یافت سوی هر ویران از آن پس می‌شتافت تا ز درویشی نیابی تو گهر کی گهر جویی ز درویشی دگر سالها گر ظن دود با پای خویش نگذرد ز اشکاف بینیهای خویش تا ببینی نایدت از غیب بو غیر بینی هیچ می‌بینی بگو 📜 @sheraneh_eitaa
کمال‌الدین شیرعلی بنایی حالی هروی با نام اصلی علی بن محمد معمار بنایی(درگذشتهٔ ۸۹۱ خ./۹۱۸ ق) از شاعران و قصیده‌سرایان توانای سده نهم خورشیدی (اواخر سده نهم و اوایل سده دهم قمری) است. وی در طول زندگی دو تخلص شاعری برگزیده است؛ یکبار دیوانی با تخلص «بنایی» سروده‌است و در پایان زندگی نیز با تخلص «حالی» به پاسخگویی برخی از غزل‌های سعدی و حافظ پرداخته‌است. اما بیشتر او را با نام «بنایی» می‌شناسند. 📜 @sheraneh_eitaa
باز عروس چمن جلوه گري سـاخت كـار ورنه عروسـانه چيسـت گـل زده گـرد عـذار گرنفكندست گل عكس در آب ازچه روست گـــاه تماشـــا در آب ديـــده بلبـــل چهـــار نوبــت آن شــد كــه بــاز از عمــل ناميــه نقـش گـل آيـد بـرون از پـي صـوت هـزار شاخ گل زرد ديدنرگس و يك غنچه كند تـا بــه ســر نــاخنش بــاز كنــد طفــل وار ... 📜 @sheraneh_eitaa
او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود 📜 @sheraneh_eitaa
در کوی خرابات، کسی را که نیاز است هشیاری و مستیش همه عین نماز است آنجا نپذیرند صلاح و ورع امروز آنچ از تو پذیرند در آن کوی نیاز است اسرار خرابات به جز مست نداند هشیار چه داند که درین کوی چه راز است؟ تا مستی رندان خرابات بدیدم دیدم به حقیقت که جزین کار مجاز است خواهی که درون حرم عشق خرامی؟ در میکده بنشین که ره کعبه دراز است هان! تا ننهی پای درین راه ببازی زیرا که درین راه بسی شیب و فراز است از میکده‌ها نالهٔ دلسوز برآمد در زمزمهٔ عشق ندانم که چه ساز است؟ در زلف بتان تا چه فریب است؟که پیوست محمود پریشان سر زلف ایاز است زان شعله که از روی بتان حسن تو افروخت جان همه مشتاقان در سوز و گداز است چون بر در میخانه مرا بار ندادند رفتم به در صومعه، دیدم که فراز است آواز ز میخانه برآمد که: عراقی در باز تو خود را که در میکده باز است 📜 @sheraneh_eitaa
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم 📜 @sheraneh_eitaa
هیچ می‌دانی چرا چون موج در گریز از خویشتن پیوسته می‌کاهم؟ زانکه بر این پردهٔ تاریک؛ این خاموشی نزدیک آنچه می‌خواهم نمی‌بینم، وآنچه می‌بینم نمی‌خواهم! 📜 @sheraneh_eitaa
ٺصویر نڪَاهٺ به دلم قاب شد ای ؏شـق چشمان ٺو یڪ منظره‌ی ناب شد ای ؏شـق....... جان در شبِ ڪَيسوی بلنــدٺ به لب آمد شب‌های من از ماهِ ٺو مهٺاب شد ای ؏شـق....... شبتون در پناه حق 📜 @sheraneh_eitaa
صبح آمده برخیز و بگو بسم ا... لبخند به لب ریز و بگو بسم ا... از پنجره خورشید شود مهمانت با عشق درآمیز و بگو بسم ا... |صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃 📜 @sheraneh_eitaa
من به بند تو اسیرم تو زمن بی خبری؟ آفرین! معرفت این است که ز من می‌گذری طعنه‌ی غیر ندیدی که بسوزد دل تو که بدانی که چه سخت است به خدا در به دری 📜 @sheraneh_eitaa
یاد باد آن که نَهانَت، نظری با ما بود رَقَمِ مِهرِ تو بر چهرهٔ ما پیدا بود یاد باد آن که چو چَشمت به عِتابم می‌کُشت مُعْجِزِ عیسَویَت، در لبِ شِکَّرخا بود یاد باد آن که صَبوحی زده در مجلسِ انس جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود یاد باد آن که رُخَت، شمعِ طَرَب می‌افروخت وین دلِ سوخته، پروانهٔ ناپروا بود یاد باد آن که در آن بزمگَهِ خُلق و ادب آن که او خندهٔ مستانه زدی صَهبا بود یاد باد آن که چو یاقوتِ قدح خنده زدی در میانِ من و لعلِ تو حکایت‌ها بود یاد باد آن که نگارم چو کمر بَربَستی در رکابش مَهِ نو، پیکِ جهان پیما بود یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مست وآنچه در مسجدم امروز کم است آنجا بود یاد باد آن که به اصلاحِ شما می‌شد راست نظمِ هر گوهرِ ناسُفته که حافظ را بود 📜 @sheraneh_eitaa
سنگ مفت...گنجشک؟... خسته ام از ستم مستمر نسل بشر... از شعور کم و فهمیدن گاه و بیگاه... سنگ مفت است ولی جان پرنده ست گران... یکی آخر به بشر... حرف... بفهماند...آه.... 📜 @sheraneh_eitaa
زمانه پندی آزادوار داد مرا زمانه چون نگری سر به سر همه پند است به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری بسا کسا که به روز تو آرزومند است زمانه گفت مرا خشم خویش دار نگاه که‌را زبان نه به بند است پای در بند است 📜 @sheraneh_eitaa
زاده نخستین روز مهر ۱۳۲۵ در زنجان. منزوی که از جمله شاعران غزل‌سرای معاصر کشورمان است، در سرودن شعر سپید و نیمایی هم چیره‌دست بود. تأثیر حسین منزوی در حیات دوباره‌ی غزل در دوره‌ی معاصر را می‌توان تأثیری اساسی و مثال‌زدنی دانست. منزوی ترانه‌سرا نیز بود و ترانه‌ها و غزل‌های او را خوانندگانی چون همایون شجریان، علیرضا افتخاری و... خوانده‌اند. حنجره زخمی تغزل نخستین دفتر شعر اوست که در سال ۱۳۵۰، انتشارات بامداد آن را منتشر کرد. منزوی با انتشار این دفتر شعر، در همان سال، عنوان بهترین شاعر جوان دوره شعر فروغ را از آن خود کرد. همکاری با رادیو تلویزیون ملی ایران مرحله بعدی زندگی این شاعر بود که در آنجا در کنار نادر نادرپور به کار مشغول بود. محمد علی بهمنی معتقد است که او ادامه‌دهنده‌ی راهی است که از هوشنگ ابتهاج شروع شده و با منوچهر نیستانی ادامه می‌یابد و در نهایت بسیاری را دنباله‌رو خود می‌کند. همچنان از عشق، با عشق تاب می‌آورم، اما تو را ای عاشق انسان کسی نشناخت و تیغ و ترمه و تغزل از جمله دفترهای شعری چاپ شده‌ی حسین منزوی در جهان ادب پارسی است. حسین منزوی در سال ۱۳۸۳ پس از مدتها رنج از بیماری قلبی در بیمارستان شهید رجایی تهران درگذشت. 📜 @sheraneh_eitaa
بی‌تو به سامان نرسم، ای سر و سامان همه تو ای به تو زنده همه من، ای به تنم جان همه تو من همه تو، تو همه من، او همه تو، ما همه تو هرکه و هرکس همه تو، ای همه تو، آن همه تو من که به دریاش زدم تا چه کنی با دل من تخت تو و ورطه تو ساحل و طوفان همه تو ای همه دستان ز تو و مستی مستان ز تو هم رمز نیستان همه تو، راز نیستان همه تو شور تو آواز تویی، بلخ تو، شیراز تویی جاذبه‌ی شعر تو و جوهر عرفان همه تو همتی ای دوست که این دانه ز خود سر بکشد ای همه خورشید تو و خاک تو، باران همه تو 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | فیلم دیده نشده از شعر خوانی حسین منزوی در اصفهان سال 1379 📜 @sheraneh_eitaa
درد بی درمان شنیدی؟ حال من یعنی همین بی تو بودن درد دارد می زند من را زمین 📜 @sheraneh_eitaa
تو پایانِ تمامِ جست‌وجوهای منی ای یار! خوشا بختِ تکاپویی که فرجام از تو می‌گیرد... 📜 @sheraneh_eitaa
سید رضی جانش فدایِ راه دین شد قربانیِ راه امیرالمؤمنین شد در جنگِ با قوم یهودی های کافر در زینبیه زائرِ امّ البنین شد💔 📜 @sheraneh_eitaa
اینجا تمام دلخوشی ام مرگ می شود وقتی میان شهر دلم جنگ می‌شود حتی میان هر نگه ساده تو ، دل می سوزد از فراق تو و سنگ می شود گاهی بخند و شعر بخوان شاعر غزل دنیای شعر من چه خوش آهنگ می شود گر در سخن تو بگویی عزیز جان دنیای عشق من چه هماهنگ می شود راهی نمانده است میان جنون و مرگ فرجام عشق بی ثمرت مرگ می شود 📜 @sheraneh_eitaa