چو آفتاب بکش جام صبحگاهی را
به خاکیان بچشان رحمت الهی را
نماز اگر نکنی اختیار آن با توست
مباد فوت کنی آه صبحگاهی را..
#صائب_تبریزی
#شعر
صبح پاییزی تون بخیر ☕️
خانواده قشنگ شاعرانه🍁
📜 @sheraneh_eitaa
ز دلم خیال رویت نرود به هیچ وجهی
که دلم نگین مهرست و تو مهر آن نگینی
#اوحدی_مراغهای
#شعر
📜 @sheraneh_eitaa
رخشندهٔ اعتصامی معروف به پروین اعتصامی در ۲۵ اسفند ۱۲۸۵ خورشیدی در شهر تبریز به دنیا آمد. پدرش یوسف اعتصامی آشتیانی (اعتصام الملک) از رجال نامی و نویسندگان و مترجمان مشهور اواخر دورهٔ قاجار بود. در کودکی با خانواده به تهران آمد. پایاننامهٔ تحصیلی خود را از مدرسهٔ آمریکایی تهران گرفت و در همانجا شروع به تدریس کرد. پیوند زناشویی وی با پسر عمویش بیش از دو و نیم ماه دوام نداشت. وی پس از جدایی از همسر، مدتی کتابدار کتابخانهٔ دانشسرای عالی بود. دیوان اشعار وی بالغ بر ۲۵۰۰ بیت است. وی در فروردین ۱۳۲۰ شمسی به علت ابتلا به حصبه درگذشت و در قم به خاک سپرده شد.
#معرفی_شاعر
#پروین_اعتصامی
📜@sheraneh_eitaa
🍁📜🍁📜🍁📜🍁📜🍁📜🍁
زندگی جز نفسی نیست، غنیمت شِمُرش
نیست امّید، که همواره نفس بر گردد
گر دو صد عمر شود پرده نشین در معدن،
خصلتِ سنگِ سیه نیست که گوهر گردد
نه هر آنرا که لقب، بوذر و سلمان باشد
راست کردار ، چو سلمان و چو بوذر گردد
نخورَد هیچ توانگر، غمِ درویش و فقیر
مگر آنروز که خود ، مُفلس و مُضطر گردد
مرو آزاد، چو در دام تو صیدی باشد
مشو ایمن، چو دلی از تو مکدّر گردد
نه هر آن غنچه که بشکفت، گل سرخ شود
نه هر آن شاخه که بَررَست، صنوبر گردد
گر که کار آگهی، از بهر دلی کاری کن
تا که کار دل تو نیز ، میسّر گردد...
🍁📜🍁📜🍁📜🍁📜🍁📜🍁
#پروین_اعتصامی
#شعر
📜@sheraneh_eitaa
مُسَمَطْ
مُسَمَطْ شعري است كه از چند رشته تشكيل شده است.(رشته به شكل غزل) هر رشته داراي قافيهي مجزا مي باشد و معمولا 3 تا 6 مصراع دارد. ولي قافيهي مصراع آخر در يك رشته با قافيهي مصراع آخر در رشته هاي بعدي و قبلي يكسان است. مصرعي كه داراي قافيه مجزاست را بند گويند.
#قالب_شعر
📜 @sheraneh_eitaa
🍁🍂
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
باد خنک از جانب خوارزم وزان است
آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزان است
گویی به مثل پیرهن رنگ رزان است
دهقان به تعجب سر انگشت گزان است
کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار
دهقان به سحرگاهان کز خانه بیاید
نه هیچ بیارامد و نه هیچ بپاید
نزدیک رز آید در رز را بگشاید
تا دختر رز را چه به کارست و چه شاید
یک دختر دوشیزه بدو رخ ننماید
الا همه آبستن و الا همه بیمار
دهقان چو درآید و فراوان نگردشان
تیغی بکشد تیز و گلو باز بردشان
وانگه به تبنگوی کش اندر سپردشان
ورزانکه نگنجند بدو درفشردشان
بر پشت نهدشان و سوی خانه بردشان
وز پشت فرو گیرد و برهم نهد انبار
آنگه به یکی چرخشت اندر فکندشان
بر پشت لگد بیست هزاران بزندشان
رگها ببردشان ستخوانها شکندشان
پشت و سر و پهلوی به هم درشکندشان
از بند شبانروزی بیرون نهلدشان
تا خون برود از تنشان پاک به یکبار
آنگاه بیارد رگشان و ستخوانشان
جایی فکند دور و نگردد نگرانشان
خونشان همه بردارد و بردارد جانشان
وندر فکند باز به زندان گرانشان
سه ماه شمرده نبرد نام و نشانشان
داند که بدان خون نبود مرد گرفتار
یک روز سبک خیزد شاد و خوش و خندان
پیش آید و بردارد مهر از در زندان
چون در نگرد باز به زندانی و زندان
صد شمع و چراغ اوفتدش بر لب و دندان
گل بیند چندان و سمن بیند چندان
چندانکه به گلزار ندیده است و سمن زار
#منوچهری_دامغانی
#شعر
📜 @sheraneh_eitaa