eitaa logo
شاعرانه
26.7هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
795 ویدیو
80 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
عشقت از دایره عقل برون کرد مرا داخل سلسله اهل جنون کرد مرا در غم عشق بتان هیچ کسی چون من نیست نظری کن که غم عشق تو چون کرد مرا من نبودم به غم عشق چنین به طاقت کمی لطف تو بسیار زبون کرد مرا بامیدی که مگر طعنه زنان نشناسند شادم از اشک که آغشته بخون کرد مرا رسته بودم ز گرفتاری شیرین دهنان باز لعل تو مقید بفسون کرد مرا کم نشد بی لب شیرین تو جان کندن من وه که این شیوه ز فرهاد فزون کرد مرا ز ازل در دل من بود فضولی غم عشق فلک آشفته بدینسان نه کنون کرد مرا 📜 @sheraneh_eitaa
شد ماه من آن شمع شب‌افروز امشب گو چرخ و فلک ز رشک می‌سوز امشب امشب نه شب وصل، شب قدر من‌ست بهتر ز هزار روز نوروز امشب شبتون در پناه حق🌙 📜 @sheraneh_eitaa
چو دلبران به دل ما سه چیز می‌جویند به تیغ و ناوک و خنجر ستیز می‌جویند خطت چو مور گشته به هر بر مر خال که دانه بر اثر مشک‌بیز می‌جویند بگو شباب به خون ریز رنگ مشتاقان هلاک خویش بدان تیغ تیز می‌جویند خوشا نسیم سحرگه که عاشقان به صبوح پیام دوست از آن صبح‌خیز می‌جویند کسان که آرزوی قد دلکشش دارند چو شاهدی همه تا رستخیز می‌جویند |صبحتون بخیر و به شادی❄️☃️ 📜 @sheraneh_eitaa
عشق است که بی زلزله وغلغله نیست گر ره نبری بجان جای گله نیست این راه نرفت هر که سر در ننهاد گویا که در این قافله سر قافله نیست 📜 @sheraneh_eitaa
همسایه آفتاب ماه است همسایه آدمی اله است در جان و تن تو آب حیوان چون مردم دیده در سیاه است در ملک وجود غیر حق نیست در دعوی ما خدا گواه است دیدم به درون دیده او را از دیده دیده در نگاه است جسم تو ز خاک و جان ز خورشید خورشید میان خاک راه است زان سوخت ز آفتاب رویش در سایه زلف او پناه است کوهی همه شب چو شمع بر ما در گریه زار و سوز و آه است 📜 @sheraneh_eitaa
شیخ سعدی فرماید مشنو ای دوست که بعد از تو مرا یاری هست یا شب و روز بجز ذکر توام کاری هست در جواب او مشنو ای جبه که جز پیرهنم یاری هست یا بجز پیچش دستار مرا کاری هست گر بگوئی که بحمل و تتقم کاری نیست در و دیوار گواهی بدهد کاری هست آورم وصف غز چمته مردان بمیان تا همه خلق بدانند که زباری هست نه عجب سوزن اگر گشت رفیق والا همه دانند که در صحبت گل خاری هست انکه بر پیر کند موزه نارنجی عیب تانکردست بپا برویش انکاری هست صفت جامه نه چیزیست که مخفی ماند داستانیست که در هر سربازاری هست نه دلم میل بان دامک سردارد و بس که بهر حلقه آن دام گرفتاری هست قاری این عقد بدستار مدان بی سری غالب الظن من آنست که اسراری هست 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چیست آن نام کاوری بشمار در حساب کواکب سیار اولش اول می آخر هم ثانیش ثانی می از دو کنار مرکزش کانی و محیطش را آنچه گفتیم از یمین و یسار هیچ از حال خود نیمگردد گر بگردانش عدو صد بار در ته بحر فکر بر گردش گوهری جسته ام بجوی و برآر 📜 @sheraneh_eitaa
عَیّوقی از سرایندگان اوایل سدهٔ پنجم ه ق. و سرایندهٔ مثنوی ورقه و گلشاه است. از زندگی او اطلاعات زیادی در دست نیست. او مثنوی خود را به نام سلطان محمود کرده و از آن‌جا که این سلطان را با کنیهٔ «ابوالقاسم» و لقب «سلطان غازی» یاد کرده، بی‌تردید منظور سلطان محمود غزنوی (۳۸۷-۴۲۱ قمری) بوده‌است. بنا بر گفتهٔ احمد آتش، عیوقی در نوبهاری، ورقه و گلشاه را سروده و به‌عنوان عیدانه به سلطان محمود پیشکش کرده‌است. صفا هم به همین دلایل، سلطان غازی را محمود می‌داند و بر این باور است که واژگان، مفردات و عبارات مثنوی این حدس را تقویت می‌کند. با این حال برخی معتقدند سلطان محمودی که عیوقی منظومه را به نام او کرده محمود بن ملکشاه سلجوقی (۴۸۶-۴۸۷ قمری) است. عَیّوقی به‌خاطر سرودن منظومهٔ عشقی وَرْقه و گُل‌شاه معروف است ولی از چندوچون زندگی او آگاهی زیادی در دست نیست. او مثنوی دیگری در بحر رمل مسدس و قصایدی نیز داشته‌است. عیوقی در بخشی از منظومه ورقه و گلشاه به ناکامی عشقی خود نیز اشاره‌ای دارد و از روزگار خود و «نامردمی» برخی افراد که مانع خوشبختی او شده‌اند گلایه می‌کند. با توجه به زبان متوسط و توصیفاتی که عیوقی در این داستان می‌کند (برای نمونه پخت‌وپز گلشاه برای ورقه در حالی که گلشاه زن شاه شام است) به نظر می‌آید که عیوقی از طبقه متوسط و پایین جامعه بوده‌است. وَرْقه و گُلشاه منظومهٔ عاشقانه‌ای است به زبان فارسی با بیش از دو هزار بیت در بحر متقارب. این منظومه از نخستین منظومه‌های داستانی فارسی در سدهٔ چهارم و اوایل سدهٔ پنجم هجری است. عیوقی داستان ورقه و گل‌شاه را از داستان‌های عربی برگرفته‌بود و سرچشمهٔ آن را با سرچشمهٔ عربی داستان لیلی و مجنون نظامی یکی دانسته‌اند. ورقه و گلشاه با داستان عاشقانه و کهن عروه و عفرا که در سدهٔ چهارم معروف بوده همانندی و نزدیکی دارد. طبق نوشتهٔ خود عیوقی، داستان اثر بر اساس عروه و عفراست. منظومهٔ ورقه و گل‌شاه عیوقی داستان دلدادگی عاشق و معشوق است و با زبانی ساده و بی‌پیرایه بیان شده، در حالی که در منظومه لیلی و مجنون نظامی با استعاره و کنایه و انواع آرایه‌های بدیعی بازگو شده‌است. شانزده بیت نخست منظومه ورقه و گلشاه که اشعار مقدمه آن و در ستایش خدا و پیامبر اسلام است بعدها به این متن افزوده شده است. این شانزده بیت گزیده‌ای است از ابیات مثنوی همای و همایون، سروده خواجوی کرمانی، شاعر معروف سده هشتم هجری. در این شانزده بیت، برخلاف بقیه متن دست‌نویس ورقه و گلشاه، حروف پ و چ با سه نقطه آمده و ذال‌ها، جز در کلمه خداوند، همه‌جا دال نوشته شده است. منظومهٔ ورقه و گلشاه از لحاظ تاریخ نقاشی و نگارگری بسیار پراهمیت است چرا که نسخهٔ منحصر به فرد و مصور این منظومه با ۷۱ نگاره در کتابخانهٔ توپقاپی‌سرای استانبول به شمارهٔ hezine 841 به باور برخی پژوهشگران کهن‌ترین نسخهٔ مصور فارسی است که در وضعیت مطلوبی به دست ما رسیده است 📜 @sheraneh_eitaa
بگفت این و بر دوست بگریست زار کنار از مژه کرد دریا کنار همی گفت ای دل گسل یار من ز هجر تو شد تیره بازار من جز از تو مرا یار هرگز مباد دل هر دو در مهر عاجز مباد چو آگاه شد مادر از کار اوی نیاورد در گفت گفتار اوی ابر زشت گفتنش بگشاد لب بگفتا: بس ای شین و عار عرب! خبر یافتم من که ورقه بمرد تن پاک در خاک تاری سپرد بتابید گلشه ز دیدار اوی دل آزرده تر شد ز گفتار اوی شد از نزد مادر به خیمه درا بنالید آن گلرخ دلبرا همی گفت ای وای بر من کنون که گفتم من این خسته دل را کنون به ناکام باید شدن سوی شام جدا گشتن از خواب و آرام و کام پدر نه و مادر نه و خال نی شب و روز خوارا جز از خاک نی ز ورقه نیابم ازین پس خبر نیابد ز من نیز ورقه اثر دریغا درختم نیامد ببر شدم ناامید از نهال و ثمر دریغا ازین پس نبینم ترا نبینی ازین پس کنونی مرا به سوی یمن چون برفتی، برفت ابا تو مرا جان و دل باز گفت ندانستم از شامم آید بلا بلا آمد و شد دلم مبتلا همی گفت و می راند از دیده خون بنالید وز درد شد سرنگون جدا مانده از مام وز باب و عم ز ناله شده زرد، وز درد و غم همه جمله بروی فرامشت کرد گدازید چون کشت بی آب کشت 📜 @sheraneh_eitaa
6.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | شعرخوانی آقای حمید حمزه‌نژاد سخت است ولی وقت خود باشی و بعد هم عصر و زمانه ات تو را نشناسد خورشید درون آسمانی اما پهنای کرانه ات تو را نشناسد تو نور هدایتی و اما دنیا ، حتی به نشانه ات نشناسد 📜 @sheraneh_eitaa