شعر آئینی انقلابی
🌸 #شهر_صلوات (۵) 🔰 صلوات در کلام شاعران 🔺همزمان با ولادت رسول خدا(ص)، امام جعفرصادق(ع) و آغاز هفت
پارساریان سفر کرده به آفاق شهود
در نسیم صلوات تو مناجات کنند
#استاد_زکریا_اخلاقی
#شعر_میبد
https://eitaa.com/shere_meybod
9.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه نیازیست به اعجاز؟ نگاهت کافیست...
https://eitaa.com/shere_meybod
تقدیم به #سید_مقاومت
در سوز جگر سوختگان، ساز شگفتی است
این مزرعه در رویش آواز شگفتی است
ققنوستر از پیش به آتش زد و برخاست
در آخر اسفند سرآغاز شگفتی است
گفتند که خاکستری از لاله به جا ماند
در مرگ شهیدانه چه ایجاز شگفتی است
آن سرو سرافراز سری باخته در عشق
سر رفتن پیمانه، سرانداز شگفتی است
موسی شدی از نیل گذر کردی و فردا
بیروت تماشاگه اعجاز شگفتی است
خون تو مگر حل کند این مسئلهها را
در پرده این حادثهها راز شگفتی است
وقتش شده سی مرغ رها بال بگیرند
تا قاف شب قدس چه پرواز شگفتی است
آواز گلی میرسد از آن سوی دیوار
فصلی که به راه است سرآغاز شگفتی است
#عالیه_مهرابی
هشتم مهر ۱۴۰۳
#شعر_یزد
https://eitaa.com/aliehmehrabi
https://eitaa.com/shere_meybod
🔺فراخوان جمع آوری آثار فرهنگی ادبی و هنری اولین اجلاسیه سراسری نماز
⬅️در رشتههای مقاله نویسی ، کلیپ ، عکس ، سرود و شعر
🎁شرکت برای عموم مردم آزاد است
@shere_meybod
#إنّ_وعد_الله_حق
#ظهور
#حماس
#حماسه
اذان بگو - سنُصلی - رجز بخوان - سنُقاوم -
به عشق صبح ظهوری همیشگی و مداوم
نوشته اند رسائل ، هزار عالم و فاضل
مدرّسان فضائل ، معلّمان مکارم
که ظلم بر لب گور است ، مقدّمات ظهور است
نمان که وقت عبور است ، بُروز کرده علائم
غمین مباش فلسطین که راز آیه ی والتّین
برآمد از دل یاسین به مدّ واجب و لازم
ولَو نشا لَطَمسنا ، ولَو نشا لَمَسخنا
فمااستطاع و مضیّا ، بگو به کافر و ظالم
حماسه است و حماسش ، خروش دشنه و داسش
یهود ماند و هراسش در این شب متلاطم
اگر زمانه منافق ، نبود اگر که موافق
تو در نگاه خلایق غیور باش و مقاوم
غمین رنج تو ماییم ، نگو نپرس کجاییم
قسم به قدس می آییم ، به نام نامی قاسم
#محسن_ناصحی
@shere_meybod
19.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعرخوانی
شهادت سید مقاومت
شهید سیدحسن نصرالله و
وعده صادق ۲
#محمدرضااسلامی
@mohamadreza_eslami
#شعر_میبد
@shere_meybod
#السلامعلیکیاعصمةاللهالکبری
روضهخوان ( استغفرالله) از عذابَالنّار گفت
از بهشتی که در آتش سوخت، از اَسرار گفت
واژهها از روضهها گفتند جای روضهخوان
تا "زبانم لالِ" او از عجز در گفتار گفت
باغ را آتش زدم، باید بسوزم تا ابد
(هیزم از شرمِ نمکنشناسیاش هر بار گفت)
من سپر بودم که نامردی به بختم زد لگد
(در، به خون آغشته، زیرِ چکمهی کفار گفت)
گِل شدم با اشکهایش، تا مبادا صورتش ...
باز خِشتم شعله خورد و سنگ شد...، (دیوار گفت)
کاشکی سرنیزهای بودم کنارِ ذوالفقار
تا سلاحِ قاتلانِ همسرش...، (مسمار گفت)
مردِ خیبر دست بسته! کار دنیا را ببین
(یک جهود از روزگارِ حیدر کرار گفت)
کاش میکوبیدم آن را روی تابوت خودم
یا که بیمسمار، در میساختم...، (نجّار گفت)
آنطرف همسایهها گفتند کمتر گریه کن
مادر اما این طرف «اَلجار ثُمَّ الدّار» گفت...
#رضا_قاسمی