eitaa logo
شعر مقاومت و پایداری
142 دنبال‌کننده
189 عکس
69 ویدیو
23 فایل
مقاومت و پایداری در آیینه ادبیات و هنر @mn_amin ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
"چکامه‌ی ننگ" سمفونی بمب‌ها و موشک‌ها نواخته شد طبل رسوایی به زمین افتاد خاک بر جهانی که در آن زندگی می‌کنیم. بیمارستانی در غزه منهدم شد هزاران نفر در توحّش قوم برتر جان دادند خاک بر سر جهانی که در آن زندگی می‌کنیم. پدری قطعه‌های فرزندش را در کیسه به هم می‌پیوندد؛ برادری کودک، در بیمارستان شهادتین را به برادرش تلقین می‌کند. جناب صدر اعظم خمیازه می‌کشد. خاک بر سر جهانی که در آن زندگی می‌کنیم. مادری در سرزمین مادری، قبری برای فرزند ندارد خانه‌های عمودی، در لحظه‌ای افقی می‌شود و گورهای دسته‌جمعی: ردیف. کدخدا، رعایایش را ذبح می‌کند. خاک بر سر جهانی که در آن زندگی می‌کنیم. در جدال موشک‌ها و کودک‌ها در توازن دموکراسی رسانه و دلار چراغ‌ها خاموش می‌شود. لب‌ها در تشنگی می‌سوزد پرزیدنت، عقب‌عقب به ساعتش نگاه می‌کند و گوشه‌ای از جهان گوشواره‌ی لبه‌ی گوش دیگری می‌شود خاک بر سر جهانی که در آن زندگی می‌کنیم. [حضرت شاهزاده، در حال ورزش صبحگاهی است] بی‌بی‌سی دلواپس یوزپلنگ ایرانی؛ و هیات داوران "گرمی" مبهوت از ترانه‌ی "زن و زندگی"؛ سازمان ملل را به‌گرمی تشویق می‌کند و اسرائیل "آزادانه" به کودکان فلسطین درخشش فسفری هدیه می‌کند؛ چشمان "خاخام"های خام از ذوق می‌درخشد وای بر جهانی که در آن نفس می‌کشیم * تراژدی اسلحه، به پرده‌ی آخر می‌رسد در بازی ننگ و جنگ، پرده پایین می‌آید صدای جیغ کودکان در دوردست نمایش گم می‌شود در حاشیه‌ی تحلیف، تصنیف موشک نواخته می‌شود اسماعیل، این‌بار قربان می‌شود مجمع عمومی سازمان ملل، بازیگران را به‌شدت تشویق می‌کند وای بر جهانی که در آن نفس می‌کشیم قاتلان سرخ‌پوست‌ها؛ جانیان ویتنام و هیروشیما؛ در یک‌سو وارثان هالوی هولوکاست متجاوزان الجزایر و لیبی در دیگرسو نظم جهانی را مدیریت می‌کنند. حقّ تو وتو می‌شود جایزه‌ی صلح نوبل به "سوچی" می‌رسد به پاس مبارزه با خشونت: منهای مسلمانان میانمار به اسحاق رابین و شیمون پرز به شکرانه‌ی کشتار صبرا و شتیلا و به یاسر عرفات به پاس "خفه‌خون" تف بر جهانی که بر آن راه می‌رویم ... و در انبوه این خاک بر این خاک از خاک به خاک ... تنها اندوه یک خاک است که رویای جهان مدرن را غبارآلود کرده است "فلسطین" و بغض جاودانه‌ی او در سکوت و صدا بی‌قرار بی‌قرار بی‌قرار که تلکَ شقشقه هدرت و ما قرّت https://eitaa.com/sheremoghavemat
"از چهلّه‌ی سوگ تا اربعین سلوک/بخش اول" در فرهنگ و ادبیات بشری، اعداد معانی متکثر و متنوعی دارند. این واژه‌ها، خلاف ظاهر مادی‌شان گاه بسیار نمادین‌اند و معانی‌ای پنهان دارند. از جمع اعداد شاید ۱ و ۷و ۱۰ و ۴۰ و ۷۰ و ۱۰۰ و ۱۰۰۰، بیش از دیگر اعداد جلوه‌ی نمادین و تفسیرپذیر یافته باشند. عدد چهل/ اربعین، به عقیده‌ی برخی مفسران دینی_ اسلامی، حتی متمایز با دیگر اعداد شاخص است و این تشخّص و تمایز را در ادبیات فارسی نیز می‌بینیم؛ چنانکه نجم‌الدین رازی در باب سیم مرصادالعباد می‌گوید: و عدد اربعین را خاصیتی است در استکمال چیزها که اعداد دیگر را نیست. پس عدد چهل، نمادی از کمال و غایت و نهایت امور است؛ با این توضیح که در ادبیات، گاه نماد کمال ظاهری و اغلب نشان‌دهنده‌ی کمال باطنی بوده است. در شاهنامه‌ی فردوسی و متون خراسانی و حماسی، بیش از همه به استکمال مادی و بیرونی این عدد توجه شده است؛ چنانکه حکیم توس، در بیان اغراق جنگ و نبرد از این عدد بارها استفاده کرده؛ مضمونی که به دیگر منظومه‌ها چون گرشاسب‌نامه و فرامرزنامه و کوش‌نامه نیز راه یافته است. در شاهنامه، چهل عدد کمال نیایش بر درگاه الهی نیز هست؛ چنانکه حکیم در داستان "رزم کاووس و شاه هاماوران" سروده است: چهل روز بر پیشِ یزدان‌ به‌پای بپیمود خاک و بپرداخت جای همی‌ریخت از دیدگان آبِ زرد همی از جهان‌آفرین یاد کرد این عدد، همچنین نشان‌دهنده‌ی اوج و کمال سوگواری بر بزرگان است؛ چنانکه بارها به این آیین در شاهنامه توجه شده است: چهل روز بُد سوگوار و نژند پر از گرد و بیکار تخت بلند (بخش پادشاهی اورمزد) چهل روز سوگش همی‌داشتند سرِ گاه او خوار بگذاشتند ( بخش پادشاه اورمزد نرسی) بر این اساس، سوگ چهل‌روزه و چهلم داشتن بر درگذشتگان، در آیین‌های ایرانی فراگیری داشته است: چو بهرام در سوگ بهرامشاه چهل روز ننهاد بر سر کلاه برفتند گردان بسیارهوش پر از درد با ناله و با خروش نشستند با او به‌سوگ و به‌درد دو رخ زرد و لب‌ها شده لاژورد (بخش پادشاهی بهرام) در متون ادبی سده‌های ششم به بعد به دلیل قوّت‌یافتن مباحث دینی و عرفانی، ابعاد معنوی و باطنی عدد چهل/ اربعین، بیشتر در ادبیات رسمی فارسی جلوه‌گر شده؛ هرچند این اهمیت، ریشه در تعالیم مذهبی به‌ویژه قرآن کریم دارد و واژه‌ی قرآنی اربعین از این مسیر، به تفاسیر و متون عرفانی و دیوان‌های شاعران نیز راه یافته است. اربعین از منظر دینی، نماد کمال خلقت و اوج عبادت و نهایت ایمان است؛ چنانکه گلِ آدم، پیش از آفرینش در چهل سال یا چهل روز یا چهل دوره تخمیر یافته است: لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم: پس آن را در تخمیر تکوین آورد که خمر طینت آدم بیده اربعین صباحا. (کشف‌‌الاسرار میبدی، سوره‌ی طاها) همچنین از این عدد در جایگاه کمال پیامبران برای پذیرش نبوت، عدد مومنانِ نوح و تعداد سال‌های ساخت کشتی و مهمتر از آن، تعداد روزهای داستان میقات موسی و خداوند یادشده است. این مفاهیم را در اشعار هم می‌توان دید؛ خاقانی: تا زاربعین بروجش، زینت نیافت آدم در اربعین صباحش طینت نشد مخمّر نزاری: به اربعین گِل آدم سرشته گشت و نشد تراب عشق مخمّر به شش هزار صباح اوج کارکرد چهل/ اربعین در ادبیات را در کارکرد کمال سلوک عرفانی و اوج روحانی آن می‌بینیم؛ مساله‌ای که در مناسک اربعین سیدالشهدا(ع) بیش از همه تجلی می‌یابد؛ از این منظر اربعین، نماد انسان کامل در تمدّن ایرانی_ اسلامی است. این دیدگاه را در غالب متون عرفانی می‌توان دید: و چون خواهند که کلام خداوند عزّ و جلّ به سر بشنوند، چهل روز گرسنه باشند... و چهار طبع را چهل روز نفی مشرب و غذا باید تا مقهور گردند. (کشف‌المحجوب هجویری، فی الصوم) هیچ بنده نبود که چهل روز اخلاص به جای آرد اندر عبادت، الا که چشمه‌ی حکمت از دل وی بر زبان وی گشاده شود. (ترجمه‌ی رساله‌ی قشیریه، باب چهارم، در اخلاص) گفت: هرکه چهل روز به اخلاص بود در دنیا زاهد گردد و اورا کرامت پدید آید. (تذکره‌الاولیا، ذکر سهل تستری) ادامه دارد... https://eitaa.com/mmparvizan https://eitaa.com/sheremoghavemat
"از چهلّه‌ی سوگ تا اربعین سلوک/بخش دوم" به دلیل اهمیت چهل، در سلوک عرفانی است که کتاب‌های متعدد اربعین و چهل‌حدیث در فرهنگ اسلامی نوشته شده است. این جایگاه نمادین به‌اندازه‌ای پذیرفته شده که نظامی در سلوک اسکندر و جستجوی چشمه‌ی حیات می‌سراید: چهل روز در جستن چشمه راند بر او سایه نفکند در سایه ماند ( شرف‌نامه) یا می‌گوید: جسمت را پاک‌تر از جان کنی چون که چهل روز به زندان کنی (مخزن‌الاسرار) کمال‌الدین اسماعیل نیز از تاثیر چهل روز ریاضت بر کشف حجاب‌های عالم سخن گفته است: گفته‌اند آنکه چهل روز ریاضت بکشد حجب عالم علوی شود او را مکشوف (دیوان) بر این اساس باید گفت که عدد اربعین در مناسک عاشورایی، بیش از آنکه نماد کمال سوگواری بر امام حسین(ع) باشد؛ معرّف اوج سلوک عرفانی آن حضرت و یاران ایشان در مقام "الهی رضا برضائک" و "ما رایت الا جمیلا"ست؛ معنایی عمیق که در تاویل این شعر حافظ می‌توان خواند: سحرگه رهروی در سرزمینی چه خوش گفت این معما با قرینی که ای صوفی شراب آنگه شود صاف که در شیشه بماند اربعینی https://eitaa.com/sheremoghavemat https://eitaa.com/mmparvizan
"به پیامبر مهر و دوستی" گُل کرد آفتابِ محمد(ص)، پایانِ انتظارِ شب: این است خورشید آمده است و سیاه است! احوال خاکیان؟ عجب این است آن جلوه‌ی بدیع رسیده است، در بازکن ربیع رسیده است عودی بسوز و پنجره بگشا! بابِ "جمادی" و "رجب" این است روزی که پادشاه دو عالم، دستی کشید بر گِلِ آدم جبریل گفت: آی ملایک! جَدّ ِ رسولِ منتخب: این است پیوندِ آسمان و زمین: اوست، در واژه‌ها ستوده‌ترین: اوست او را خدا صدا زده: احمد! یعنی که بهترین لقب: این است آیینه‌ی تکثّرِ "لولاک"، تعبیر آفرینش افلاک ای مردگانِ "نیست"! بدانید! "هستید" اگر کنون، سبب این است مادر: گلِ سلاله‌ی حورا، اصلِ پدر: تجسّم تقوا فرزند رکن و مروه و بطحا؛ ای هیچ‌زاده‌ها! نسب این است نامش زلالِ زمزم و کوثر، عطرش بهار دلکشِ قمصر در شام‌های تیره‌ی تاریخ، ماهِ تمامِ نیمه‌شب: این است گیسوش: سوره‌سوره قرنفل، لب‌هاش: آیه‌آیه پر از گل معنای وحی و معجزه آن است، آیاتِ محکماتِ لب: این است چشمش همه شکوه و تحیّر، قلبش مدارِ نور و تفکّر در لیله‌الحرای تصوّر، تفسیرِ سرّ ِ "ما کَذَب" این است با دوستان به‌مهر و محبّت، با مجرمان به‌رسمِ مروّت با دشمنان به‌قوّت و عزّت، معیار رحمت و غضب: این است او خضر و ما اسیرِ مسیریم، دلواپسانِ کوه و کویریم در هفت شهر رندی و مستی، آغازِ وادی "طلب" این است گرمیم با سلامِ محمد(ص)، مستیم با کلام محمد(ص) شادیم با مرام محمد(ص)، آری نهایت طَرب این است * آن‌کس که نامِ احمدی‌اش را بی‌رخصتِ درود به لب برد هیزم‌کشِ تباهی خویش است، فرجامِ "حاملِ حَطَب" این است ای شیخ‌های مرده‌ی تکفیر! هِی نفت‌سیرتانِ شکم‌سیر آیینه‌ی حجاز شمایید؟ ای آلِ شرک! یا عرب این است * طوفانِ سنگ ابرهه را برد، کسری به تیغِ غیبِ پسر، مُرد با "والیِ فرنگ" بگویید، تَبَّت یدا ابی‌لَهَب: این است https://eitaa.com/sheremoghavemat
"به طایفه‌ی صهیون" تو قوم برتری! آری: در آیینِ تبهکاری تو قوم برتری! در قتل و در کشتار و خونخواری تو قوم برتری! در سطرسطر "لاویان" خواندم که در هر صفحه‌ات گوساله‌های سامری داری * صدای جلجتای "بلعم" از نای تو می‌آید که نفرین بر تو ای معنای "باعورا"ی بی‌عاری خیالت چیست؟ تسخیر فرات و نینوا تا نیل؟ مگر این آرزوها را به خاک گور بسپاری بکُش مظلوم‌های پاکِ صبرا و شتیلا را بکش! ای منطقت تکرار جنگ و کودک‌آزاری بیفکن بمب‌هایت را که فردا "یومِ کیپور"* است که از هر بمب می‌روید هزاران موشکِ کاری زمان انتقام ای آل اسرائیل! نزدیک است که خون ارمیا در دشت‌های تو شده جاری تو! تار عنکبوت و غزه طوفان‌های اَلاقصی است که در اقصی‌نقاطتت پرچم مرگ است انگاری بخواب و خواب‌های خوش ببین در "تیه"ِ خرگوشی جواب خواب کابوس است و شب‌تا‌صبح بیداری تورا داوود حزب‌اللهیان با سنگ خواهد کشت به لشکر خوش مباش ای زاده‌ی جالوت طراری * من اینک با غم و زاری غزل‌خوان فلسطینم به زلف و دود خوش باشند شاعرهای بازاری زیارتگاه من قدس است، شعر اوست در بارم اگر دلبسته‌ی خوکند** ناظم‌های درباری * غم غزه شروع داستان غزوه‌های ماست به خیبر می‌رسد این بدرهای غرق دشواری مگر ده‌سال دیگر نقش ننگ نقشه‌ها باشی بگو تا چند بشمارم؟ بگو تا چند بشماری تو فرعون و عصای موسوی در دست‌های ماست به زودی بر سرت آن را فرو می‌آوریم آری... * عید کیپور، عید بزرگ یهود، روز توبه و بازگشت؛ یوم الغفران. ** ناصر خسرو: من آنم که در پای خوکان نریزم مر این گوهری درّ لفظ دری را https://eitaa.com/sheremoghavemat
"به‌بهانه‌ی آخرین عکس" با هیبتی عجیب نشسته است روی مبل مردی که بی‌رقیب نشسته است روی مبل این لحظه‌های آخر یک شیر زخمی است خونی... ولی نجیب نشسته است روی مبل این تخت، تخت شاهِ حماسه است هان مترس با چهره‌ای مَهیب نشسته است روی مبل این کوفه‌ی جنون‌زده  شاید جهان ماست مسلم ولی غریب نشسته است روی مبل این خانه‌ی خرابه،  مگر دشت کربلاست؟ یا حضرت حبیب نشسته است روی مبل؟ خاکی اگر که هست لباسش عجب مدار! با گونه‌ی "تریب" نشسته است روی مبل باید که خون او بچکد بر محاسنش رستم اگر خضیب نشسته است روی مبل این عکس: شام آخر عیسی است، شاید او یک‌پله تا صلیب... نشسته است روی مبل یحیی است اینکه کشته‌ی ننگ "هیرودیا" ست از داغ پرنصیب نشسته است روی مبل یک عمر ایستاده در این راه بی‌قرار این‌بار بی‌شکیب نشسته است روی مبل ای توپ‌ها به بوسه ببارید بر سرش یک دشت باغ سیب نشسته است روی مبل این مرد کیست؟ مستِ نمازِ شکوه و خون: با هیبتی عجیب نشسته است روی مبل https://eitaa.com/mmparvizan https://eitaa.com/sheremoghavemat
"سرنوشت" من اينجا: مثل لاله داغ در داغ تو آنجا: گرمِ شادی، باغ در باغ تو: مستِ بزم و من: مست شهیدان کبوتر با کبوتر...زاغ با زاغ https://eitaa.com/sheremoghavemat
"کورشِ پادشاه یا کورش پیامبر؟" کورش را به عنوان یک واقعیت تاریخی، باید به رسمیت شناخت. پادشاهی قدرتمند که در تاریخ جهان باستان یکی از گسترده‌ترین امپراتوری‌ها را تشکیل داده و ویژگی‌های حکمرانی‌اش، مثبت و منفی در تاریخ تمدن ثبت شده است. آنچه در این گفتار به آن اشاره می‌شود؛ نقد روایت‌گونه‌ای متاخر است که کورش را تا مقام پیامبری برکشیده؛ تا آنجا که برخی کلمات "کورش" و "قریش" را از یک ریشه دانسته و پیامبر آخرین(ص) را از نسل او معرفی کرده‌اند. ریشه‌ی این توصیف را باید در تطبیق شخصیت کورش و ذوالقرنینِ قرآنی جستجو کرد (بنگرید به سوره‌ی کهف)، تاویلی که نخستین بار ابوالکلام آزاد آن را مطرح کرده و به آرای مفسران بزرگی چون علامه طباطبایی نیز راه یافته است. باید افزود که از دیرباز درباره‌ی شخصیت ذوالقرنین، مباحثی بین مفسران مطرح بوده؛ چنانکه در قرون نخستین اسلامی، اغلب او را با اسکندر مقدونی تطبیق داده‌اند. حال آنکه شباهت‌های موجود بین ذوالقرنین و اسکندر یا کورش، صرفا محدود به قرائن لشکرکشی‌ها و برخی توصیف‌های ظاهری بوده و جنبه‌های باطنی این تطبیق در نظر گرفته نشده است؛ مگر که بپذیریم، در کلام‌الله، داستان او فارغ از اعتقادات آیینی‌اش، صرفا در جایگاه پادشاهی فاتح نقل شده است. (وَ یسئلونَکَ عَن ذی القَرنینِ قُل سَاَتلوا عَلَیکم منه ذکرا) از مهمترین منابعی که می‌توان از طریق آن، باورهای کورش و احتمال همانندی آن به ادیان توحیدی را بررسی کرد متن دقیق و تحریف‌نشده‌ی "منشور کورش" است و اطلاعاتی که محققان بر اساس آن نوشته‌اند: ابراهیم پور داوود، در کتاب فرهنگ ایران باستان، نشر دنیای کتاب، ص 117_118، بر اساس متن منشور، از کورش نقل می‌کند: "و خداوندان شومر و اکد را که نبوءنید به بابل آورده، خشم مردوک، بزرگ خدایان را برانگیخته بود، من به فرمان مردوک، بزرگ خدایان، هر یک را دیگرباره آرام و خشنود در پرستشگاهان بر جاهای خودشان نشاندم". مهرداد بهار در کتاب اسطوره تا تاریخ، نشر چشمه ص 158_159، اینگونه آورده که  نبوءنید، بت خدایان شهرها را به بابل آورده بود و معابد را ویران کرده بود. کورش بت‌های شهرها را به معابد خود بازگرداند و در زمان او بت‌های شوش و عاشور هم به جایگاه خود بازگشت. این مباحث، با متن خود منشور هم سازگاری دارد. چه در ترجمه‌ی دکتر عبدالمجید ارفعی استاد زبان‌های اکدی و ایلامی و چه در ترجمه‌ی دکتر شاهرخ رزمجو، نشر فرزان، در بندهای 32تا 34 این مضمون آمده است: " خدایانی را که درون آن‌ها ساکن بودند، به جایگاه‌هایشان بازگرداندم و در جایگاه ابدی خودشان نهادم. همه‌ی مردم آنان را گرد آوردم و به سکونتگاه‌هایشان بازگرداندم و خدایان سومر و اکد را که نبونیید در میان خشم سرور خدایان به شوانّه آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت به جایگاهشان بازگرداندم".    نکته‌ی تامل برانگیز و مورد تایید کتاب‌های تاریخی و خود منشور  این است که کورش بت‌های مردم را به معابد آنان باز گردانده و از این طریق آنان را خرسند کرده است. سوال مهم این است که اگر کورش همانگونه که برخی معتقدند، پیامبر است، با در نظر گرفتن آیات متعدد قرآن که رسالت پیامبران را واحد دانسته(لا نفرّق بین احد من رسله) و همچنین بارها در آیات مستقل یا داستان‌ها، بت‌پرستی و چندخدایی را نقد و نهی کرده( اَ ارباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار)، باز هم می‌توان کورش را موحد و  پیمبر دانست؟ البته، باید در نظر داشت که نقد تقدّس و موحد بودن کورش، به معنای فراموش کردن جایگاه تاریخی و نوع حکمرانی‌اش در تاریخ تمدن ایرانی، نیست؛ بلکه نوعی پرهیز از افراط در توصیف شخصیت اوست. https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"بی‌تو" بی‌تو قرن‌هاست رودها، در طریق درّه سالکند بی‌تو زخم‌ها عفونی‌اند، بی‌تو دردها چه‌هالکند با تو لاله‌ها، ترانه‌ها، خطبه‌خوان دفتر منند بی‌تو داغ‌ها، دریغ‌ها، خسروان این ممالکند در هوایت ای نفَس‌ترین! ای بهار آخر زمین! بادها هماره جاری‌اند، ابرها دوباره سالکند آسمان، مدار حجّ توست، ای مطاف سعی عاشقی! در طواف تو ستارگان عازمان این مناسکند لب به جلوه باز کن! بخوان، شعر جمعه‌ی ظهور را مدتی است استغاثه‌ها، گرد دامن ملایکند * عصر، عصر عمروعاص‌هاست، یک‌نفس خودی نشان بده قرن‌هاست کوچه‌های ما داغدار خون مالکند https://eitaa.com/mmparvizan
"قدر" دلا معاویگی تا کی؟ دو روز مثل علی باشیم در این زمانه‌ی بی‌آغاز، چه می‌شود ازلی باشیم؟ بیار غیرت مالک را، ببین نزول ملایک را بیا "الست بربک" را، جواب "قال بلی" باشیم دوباره کعبه‌ی جانت را، امیر بت‌شکنی باید به جای "حبّ علی" تاکی، پر از بت "هبلی" باشیم؟ بسوز "طلحه‌ی عصیان " را ، بزن رگِ "جمل نان" را در این جنون خفی تا چند، اسیر شرک جلی باشیم؟ در ازدحام خیابان‌ها و عصر قحطی انسان‌ها کمی شبیه علی باشیم. کمی شبیه علی باشیم https://eitaa.com/sheremoghavemat/496
20171128091507-9966-22.pdf
حجم: 591.6K
مقاله‌ی مفاهیم، نمادها و تلمیحات مشترک در اشعار شاعران انقلاب اسلامی با موضوع مجله‌ی https://eitaa.com/mmparvizan https://eitaa.com/sheremoghavemat/500
"ترجمه‌ای آزاد از دعای 45 صحیفه‌ی سجادیه" خداحافظ ای بهترین ماه هستی! کلید سرآغاز درگاه هستی! خداحافظ ای بهترین عید با تو! شب ناامیدی و امّید با تو! خداحافظ ای لحظه‎ی دوست‌بودن! شبیه دو بادام و یک پوست‌بودن خداحافظ ای ساعت هم‌نشینی! رفیق هوایی، انیس زمینی! خداحافظ ای وسعت آرزوها! خداحافظ ای عصمت آبروها! خداحافظ ای عاشقی زنده در تو! که اعمال نیکو پراکنده در تو! خداحافظ ای بودن تو گرامی! خداحافظ ای رفتنت تلخ‌کامی! فراق تو آغاز اندوه عالم بدون تو بی‌کالبد روح عالم خداحافظ ای همدم خو گرفته! رفاقت کنار تو پهلو گرفته! کنار تو شور بهار است پاییز بدون تو گلزار هم وحشت‌انگیز خداحافظ ای رقّت هم‌جواری! خداحافظ ای روزهایت بهاری! تو ماه نزول خدا بر زمینی تو ماه خدایی و تنها همینی خداحافظ ای پرزدن از تباهی! خداحافظ ای ساحت بی‌گناهی! خداحافظ ای آستان رهایی! خداحافظ ای لحظه‎ی آشنایی! خدا حافظ ای نیکویی با تو آسان! بدی از تو صدسال نوری هراسان! حریم تو آوردگاه شهادت فضای کریمت سراسر سعادت تو پوشانده بودی گناهان ما را شکُفتی دل روسیاهان ما را به صد رود رحمت که جوشیده بودی همه عیب‌ها را تو پوشیده بودی دل مومنان مست از طاعت تو تن مجرمان خوار از هیبت تو خداحافظ ای بهترین روزها: تو! دلیل همه عافیت‌سوزها: تو! درود ای سراسر سلام و سلامت که بشمار بر دشمنانت ملامت درود ای پسندیده در همدمی‌ها زداینده‌ی داغ نا محرمی‌ها خداحافظ ای تار و پودت مبارک! خروجت غم‌افزا، ورودت مبارک! کنار تو با غیر دل‌بستگی؟ نه تو را از مناجات ما خستگی؟ نه تو را پیش از این چشم بر جاده بودیم به شوق تو یک‌سال آماده بودیم خداحافظ ای نور صد بدر با تو! تب راز در تو، شب قدر با تو! خداحافظ ای ماه یک‌دست بودن! تسلای قرآن به سر، مست بودن! * تو را غرق شادی و غم می‌نویسم از این بیت را از خودم می‌نویسم خدا حافظ ای روزهایت صمیمی! خدا حافظ ای دردهایت قدیمی! خداحافظ ای شور دریا و ساحل! خداحافظ ای نور، ای ماه کامل! خداحافظ ای مستی باد و جنگل! طنین خوش کوه و فریاد و جنگل! خداحافظ ای پاکی برف و باران! زمستان‌زمستان، بهاران‌بهاران! خداحافظ ای حیرت کوچه‌باغی! پر از صوت قمری، پر از بچّه‌زاغی خداحافظ ای صد بغل آه با تو! نوای علی، حسرت چاه با تو خداحافظ ای لحظه‎ی نان و خرما! شب و کوفه و مرد و انبان و خرما خداحافظ ای صدغزل شعر و خوبی! بمان! تا غبار دلم را بروبی تو رفتی و یک‌سال چشم‌انتظارم که از نو بیایی و در را بکوبی من اهل شمالم، مرا هم صدا کن تو که همدم مردمان جنوبی تو را روزها دل سپردم دریغا! چه اوقات سبزی چه شب‌های خوبی پر از ظلمتم: نور دل را طلوعی پر از حیرتم: برق غم را غروبی خداحافظ ای آسمانت سعادت خداحافظ ای آستانت ربوبی https://eitaa.com/mmparvizan https://eitaa.com/sheremoghavemat/510