eitaa logo
شعرِ تر
10 دنبال‌کننده
25 عکس
2 ویدیو
0 فایل
عاشقانه‌ها، تک مصرع ها و شعر های دلنشین
مشاهده در ایتا
دانلود
با نگاه سرد خود گفتی نمی‌خواهی مرا ...
من تکیه به دیوار خلائق ننمودم... عمریست که در سایه دیوار حسینم!
چنین نیز هم نخواهدماند
انگار که دائم مشغول شستن کوهی از ظرفهای یکبار مصرف باشی زندگی من به همین بیهودگی میگذشت! ‌‌‌
الفرقُ بينَ النَّجاحِ والفَشَلِ بَسيط: عاداتٌ. «فرق بین موفقیت و شکست ساده است: عاد‌ت‌ها.»
‏فقط اونجا که شاعر هیچی نمیگه!
مشکل از سَبکِ عراقی و خراسانی نیست همه با قافیه ی عشق مصیبت دارند
تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت من مست چنانم که شنفتن نتوانم ...!
هزار بار گذشتی به ناز و هیچ نگفتی که چونی ای به سرِ راهْ انتظارکشیده ...!؟
.... شیرین شد فراق....
ساده از "من بی تو می‌ميرم" گذشتی خوبِ‌من من به اين يك جمله‌ی خودسخت ايمان داشتم
جذبه‌ی توفیق می خواهی، سبک کن خویش را کهربا کی کاه را از دانه می سازد جدا؟
همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت ؛ آنچه در خواب نشد ، چشم من و فکر تو بود...!
هم ز دل دزدید صبر و هم دل دیوانه را یار ما با خانه میدزدد متاع خانه را....
زخمی ام التیام می خواهم التیام از امام می خواهم السلامُ علیک یا ساقی من علیک السلام می خواهم مستی ام را بیا دو چندان کن جام می پشت جام می خواهم گاه گاهی کمی جنون دارم من جنونی مدام می خواهم تا بگردم کمی به دور سرت طوف بیت الحرام می خواهم لحظه مرگ چشم در راهم از تو حسن ختام می خواهم😢 در نجف سینه بی قرار از عشق گفت لایمکن الفرار از عشق
مولای ما نمونه دیگر نداشته ست اعجاز خلقت است و برابر نداشته ست وقت طواف دور حرم فکر می کنم این خانه بی دلیل ترک برنداشته ست دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی آیینه ای برای پیمبر نداشته ست سوگند می خورم که نبی شهر علم بود شهری که جز علی در دیگر نداشته ست طوری ز چارچوب در قلعه کنده است انگار قلعه هیچ زمان در نداشته ست یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود یا جبرئیل واژه بهتر نداشته ست چون روز روشن است که در جهل گمشده است هر کس که ختم نادعلی بر نداشته ست این شعر استعاره ندارد برای او تقصیر من که نیست برابر نداشته ست
ای‌که نزدیک تر از جانی و پنهان ز نگه هجر تو خوشترم آید ز وصال دگران
خوش نقش تر از فرش دلم بافته ای نیست از بس که گره  زد به گره  حوصله‌ها  را
نتوان جمع به شیرازه سامان کردن خاطری را که غم رزق پریشان دارد
ندارد خواب چشم عاشق دیوانه در شب ها...
از معرفت چه لاف زنی ای فقیه شهر بی شک که از محیط خبر ندارد محاط
والله که شهر بی‌تو مرا حبس می‌شود
قهوه میریزم برایت نیستی ان سوی میز هی شکر میریزم و تلخ است جای خالیت
نادر از هند نَبُرد، آنچه تو بُردی زِ دلم
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی صدق پیش آر که ابلیس بسی کرد سجود
شعرِ تر
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی صدق پیش آر که ابلیس بسی کرد سجود
البته اصل این شعر👆 از سعدیه👇 ... شب مردان خدا روز جهان افروزست روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست پنجهٔ دیو به بازوی ریاضت بشکن کاین به سرپنجگی ظاهر جسمانی نیست طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست حذر از پیروی نفس که در راه خدای مردم افکن‌تر ازین غول بیابانی نیست عالم و عابد و صوفی همه طفلان رهند مرد اگر هست به جز عارف ربانی نیست...
گویند سنگ لَعل شود در مَقامِ صبر آری شود، ولیک به خونِ جگر شود
من نه آنم که ز لطف و کرمت چشم بپوشم نه تو آنی که که کنی منع گدا را ز نگاهی
مُهـــــر را پس بـــــده ای شیــخ کـه من بگذارم سر بی حوصـــله بر نقطـــــه ی پایــانـــی خویش