eitaa logo
شعرِ تر
10 دنبال‌کننده
25 عکس
2 ویدیو
0 فایل
عاشقانه‌ها، تک مصرع ها و شعر های دلنشین
مشاهده در ایتا
دانلود
او مرهم است اگر دگران زخم میزنند ..
ظاهری آرام دارد باطن طوفانی ام..
تهمت نالایقی بر ما زدی، رفتی قبول در پی لایق برو ما هم تماشایش کنیم
آمدمت که بنگرم، گریه نمی دهد امان .
شعر از عشق و جنون خواندن ما، عشق نبود عشق جاریست، نه! جاماندن ما، عشق نبود
در ستایش عشق های معمولی!! در دفتر شعر من این دیوان معمولی محبوب من ماهیست با چشمان معمولی برعکس آهوهای حیران در هزاران شعر او نیز چیزی نیست جز انسان معمولی با پای خود دور از "پری دُم" های دریایی عمری شنا کرده ست در یک وان معمولی محبوب من جای قدح نوشیدن از ساغر یک عمر چایی خورده در فنجان معمولی او جوجه تیغی روی پلک خود نچسبانده تا نیزه ای سازد از آن مژگان معمولی محبوب من این است و من با سادگی هایش سر میکنم در خانه ی ارزان معمولی جای گلستان میتوان با بوسه ای خوش بود در یک اتاق ساده با گلدان معمولی با «عقدِ دل» فرقی ندارد شاهد عقدت قرآن زرکوب است یاقرآن معمولی عاشق اگر باشی برای بردن معشوق اسب سفیدت میشود پیکان معمولی من هم بدون سیم و زر یک شاعر پاکم یک شاعر از نسل بدهکاران معمولی!
فِی الجُمله اعتماد مَکُن بر ثباتِ دَهر
من از کمند تو تا زنده‌ام نخواهم جست
با تو باشم، به هیچ خرسندم
خوشتر بُوَد از صد جان یکذره غم جانان
وَر هیچ نباشد چو تُو هستی هَمه هست...!!
و عشق     قافیه اش       گرچه مشکل است اما            خدا اگر که بخواهد ردیف خواهد شد
توبه کـــردم که قلم دست نگیرم اما هاتفی ‌گفت که این بیت شنیدن دارد                و خدا خواست که ‌یعقوب نبیند یک عمر                شهـر بی یار مگـر ارزش دیدن دارد!
جز یاد دوست هر چه کنی عمر ضایع است              جز سرّ عشق هر چه بگویی بطالت است...
شعر میخـوانم که دلتنگی فراموشـم شود گر چه می دانم دوای دوری‌ات این کار نیست
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی چه خیال‌ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
از ما به گفتگو، دل و جان می‌توان گرفت این مُلک را به تیغ ِزبان می‌توان گرفت...
قصه‌ی روز و شبِ من سخنی مختصر است روز در خوابِ خیالاتم و شب بیدارم...
این مضمون رو خیلی دوست دارم هرشاعری هر طور که گفته باشه.. باز گفتم كه : ” تو صيادي و من آهوي دشتم تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم، نتوانم! “
حالم چو دلیری ست که از بخت بد خویش در لشکر دشمن پسری داشته باشد سخت است پیمبر شده باشی و ببینی فرزند تو دین دگری داشته باشد...
ترسم چو باز گردی از دست رفته باشم..
دشمنِ خواب می‌‌شود، دیده‌ی من برای تو
شهــر مـن رو به زوال استــ تو باید باشـی دل مـن زیـــر سـوال استــ تـــو باید باشی فال حافظ زدم آن رنــد غزل خوان میگفت زندگی بی تـو محال است تــو باید باشـی ...
دیگر غزل، جواب دلم را نمی‌دهد باید که فی‌البداهه برای‌ تو‌ جان‌ دهم
آن روز اگر خود بال خود را میشکستم اکنون نمیگفتم بمانم یا نمانم؟! قفل قفس باز و قناری ها هراسان دل کندن آسان نیست! آیا می توانم ؟!
که گریه می کند امروز تا قیامِ قیامت اگر به تن کند از هرطرف عبای علی را!
عاقل آن است که این موقع شب خوابیده منِ دیوانه که خوابم به خیالت طی شد