شعرِ تر
گفتنی نیست ولی بی تو کماکان در من نفسی هست، دلی هست، ولی جانی نیست
اگه تک بیت بود و مال خودم آخرش میشد جانی نه
شعرِ تر
گفتنی نیست ولی بی تو کماکان در من نفسی هست، دلی هست، ولی جانی نیست
یا:
گفتنی نیست ولی بی تو کماکان در من چیست
نفسی هست و دلی هست و ولی جانی نیست
شعرِ تر
یا: گفتنی نیست ولی بی تو کماکان در من چیست نفسی هست و دلی هست و ولی جانی نیست
جور نیست ولی گفتنش خود ابراز نظریست
باخبری که از شعر و عروضش چیزی بارم نیست😣🤣
جان را به تمنای لبش بردم و نگرفت
گفتم بِسِتان بوسه بده! گفت: گران شد!😒
یک عمر به سودای لبش سوختم و آه
روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد😞
حامد عسکری
یاد باد آنکه سرکوی تواَم منزل بود
یعنی آن منزل خوبی که لبِ ساحل بود
در دلم بود که با دوست نباشم هرگز
چه کنم دختر همسایه ی ما خوشگل بود
بعد یک عمر که می خواست به من سر بزند
از بد بخت من آن شب پدرم منزل بود
دوش با یاد حریفان به خرابات شدم
گرچه شب وارد آنجا شدنم مشکل بود
دیدم او را که نمی دیدم اگر، بهتر بود
با سر و روی بدی داخل مجلس وِل بود...