eitaa logo
شعر ناب عاشقانه و عارفانه و اشعار آئینی
296 دنبال‌کننده
157 عکس
42 ویدیو
0 فایل
گلچین اشعار عاشقانه و اشعار عارفانه 🌸 ارتباط با ما و انتقادات و پیشنهادات: @RuholahQ روح‌الله قادری
مشاهده در ایتا
دانلود
دیدم به آتش‌بازی‌ات، شوق تماشایی به سر آتش زدم در خود بیا، گر خود تماشا می‌کنی  @shernab
داد از این طرز مسلمانی که هرکس در نظر قبله را میجوید اما از خدا برگشته است! @shernab
آن شرح بی نهایت، کز حُسن یار گفتند حرفی است از هزاران، کاندر عبارت آمد @shernab
سَلِ الْمَصانِعَ رَکْباً تَهیمُ فِی الْفَلَواتِ تو قدرِ آب چه دانی که در کنارِ فُراتی @shernab
دیدی که چه غافل گذرد قافله‌ی عمر بگذاشت به شب خوابت و بگذشت شبابت @shernab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شعر ناب عاشقانه و عارفانه و اشعار آئینی
سَلِ الْمَصانِعَ رَکْباً تَهیمُ فِی الْفَلَواتِ تو قدرِ آب چه دانی که در کنارِ فُراتی #سعدی @sh
سَلِ المَصانِعَ رَکباً تَهیمُ في الفَلَواتِ تو قدرِ آب چه دانی که در کنارِ فراتی؟ شبم به رویِ تو روز است و دیده‌ها به تو روشن و إِن هَجَرتَ سَواءٌ عَشِیَّتي و غَداتي اگر چه دیر بماندم امید برنگرفتم مَضَی الزَّمانُ و قلبي یَقولُ إِنَّکَ آتٍ من آدمی به جمالت نه دیدم و نه شنیدم اگر گِلی به حقیقت عَجین آبِ حیاتی شبانِ تیره امیدم به صبحِ رویِ تو باشد و قَد تُفَتَّشُ عَینُ الحیوةِ فِي الظُّلماتِ فَکَم تُمَرِّرُ عَیشي و أنتَ حاملُ شهدٍ جوابِ تلخ بدیع است از آن دهانِ نباتی نه پنج روزهٔ عمر است عشقِ رویِ تو ما را وَجَدتَ رائِحَةَ الوُدِّ إِن شَمَمتَ رُفاتي وَصَفتُ کُلَّ مَلیحٍ کما یُحِبُّ و یَرضیٰ مَحامدِ تو چه گویم؟ که ماورای صفاتی أخافُ مِنکَ و أرجو و أستَغیثُ و أدنو که هم کمندِ بلایی و هم کلیدِ نجاتی ز چشمِ دوست فتادم به کامهٔ دلِ دشمن أحِبَّتي هَجَروني کَما تَشاءُ عُداتي فراقنامهٔ سعدی عجب که در تو نگیرد و إِن شَکَوتُ إِلی الطَّیرِ نُحنَ في الوُکَناتِ @shernab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای دل آن دم که خراب از می گلگون باشی بی زر و گنج به صد حشمت قارون باشی در مقامی که صدارت به فقیران بخشند چشم دارم که به جاه از همه افزون باشی در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن شرط اول قدم آن است که مجنون باشی نقطه عشق نمودم به تو هان سهو مکن ور نه چون بنگری از دایره بیرون باشی کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش کی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشی تاج شاهی طلبی گوهر ذاتی بنمای ور خود از تخمه جمشید و فریدون باشی ساغری نوش کن و جرعه بر افلاک فشان چند و چند از غم ایام جگرخون باشی حافظ از فقر مکن ناله که گر شعر این است هیچ خوشدل نپسندد که تو محزون باشی @shernab
شعر ناب عاشقانه و عارفانه و اشعار آئینی
ای دل آن دم که خراب از می گلگون باشی بی زر و گنج به صد حشمت قارون باشی در مقامی که صدارت به فقیران
روزی در محضر مرحوم علّامه طباطبایی بودیم که یکی از دوستان حاضر در آن جلسه، این بیت عارف شیراز را زمزمه کرد: کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش کی روی؟ ره ز که پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟ یک‌باره مرحوم علّامه، دست در مقابل صورت گرفت و سخت گریست و در حالی که شانه‌هایش به شدت تکان می‌خورد، با خود زمزمه فرمود: «کی روی؟ ره ز که پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟» آن گریه، قلب حضّار را چنان به آتش کشید که هرگز شعله‌ی آن در جانشان به سردی نمی‌گراید. شهود و شناخت، آیت‌الله‌ ممدوحی، ج۱، ص۱۰۶
شوق اگر هست شکایت ز گرفتاری نیست نشود دام و قفس مانع پرواز کسی @shernab