بهشت عدن خواهی عاشقی کن
فَاِنّ العشق جنّات الخلودی
عهود عشق را مگذار ای فیض
نه حق فرمود اوفوا بالعقودی؟
#فیض_کاشانی
@shernab
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
من ماندهام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود
او میرود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
#سعدی
@shernab
بنوشان یارا ، ازآن می ما را
که درجان مشتاقان شرار اندازد
برآرد دستی ، به شور مستی
گذاردل در کوی نگار اندازد
ما بیدلانیم ، آتش زبانیم
در بزم جانان سر از پا ندانیم
@shernab
این جام دل ماست که بند است به مویی
ماییم و غم عشق... چه سنگی! چه سبویی!
ای کاش امیدی به خوشیهای جهان بود
ای سکۀ اقبال! دریغا که دورویی
پنهان مکن ای دوست! مگر عشق گناه است؟
پیداست تو هم خسته ازین راز مگویی
تا دستِ تو را پاک بگیریم، گرفتیم
هنگام وصال از عرق شرم، وضویی
من اهل طرب نیستم... اما چه بگویم؟!
تر میکنم اینبار به عشق تو گلویی
#حسین_دهلوی
@shernab