معرفی عرفا و اولیاء الهی گمنام ، که در قید حیات نیستند
📚کتاب مرشدان بیمرشد از ظلمت گمراهی تا نور هدایت: درسهایی عملی از زندگانی عارف دلسوخته مرحوم حاج عز
🔻نکته :
برای تهیه کتاب مرشدان بیمرشد از ظلمت گمراهی تا نور هدایت: درسهایی عملی از زندگانی عارف دلسوخته مرحوم حاج عزتاله ایراندوست ، به صورت پستی ،
میتوانید با شماره ی زیر ، در شهر تهران تماس بگیرید :
انتشارات منیر
021 77521836
@shia5t
معرفی حاج شیخ حسین قمی ، استان #تهران :
🔻پیر فرزانه شهر پاکدشت و عبد صالح خدا حاج شیخ حسین قمی ، پدر چهار شهید و همسر شهیده مکه مکرمه ، از اولیا الهی گمنام بودند...
قسمت اول :
🔹عطر خوش امام زمان (ع) را استشمام کردم
با آقای عبدالقائم شوشتری و حاج محمد علی فشندی و حاج حسن توکل و حاج حسین قمی و … برنامه هایی برای تهذیب نفس و تقویت روحیه ی انتظار داشتیم. مدتی قرار شد شب های چهار شنبه به حرم حضرت معصومه و مسجد جمکران برویم و شب را در آن جا باشیم. برنامه این بود که پس از اقامۀ نماز مغرب و عشاء در حرم حضرت معصومه به مسجد جمکران برویم.
در مسجد جمکران نیز آقای شوشتری و آقای فشندی و آقای توکل مطالب اخلاقی، معنوی و عرفانی بیان می کردند. سپس دعای توسل و زیارت آل یاسین و… می خواندیم و اعمال مسجد جمکران را نیز انجام می دادیم.
یک شب بعد از انجام این اعمال قرار شد هرکسی به تنهایی به بیابانهای اطراف مسجد جمکران برود و با امام زمان (عج) راز و نیاز کند و به تفکر نیز بپردازد. پس از ساعتی که جمع شدیم هرکس احساس خود را مطرح کرد .
حاج حسین قمی، اظهار داشت: من پس از جدا شدن، با امام زمان(ع) به راز و نیاز پرداخته و زمزمه یا مهدی داشتم که ناگهان عطر و بوی بسیار دلپذیر و گوارایی را احساس نمودم که تا آن زمان مشابه آن به مشامم نخورده بود و اکنون نیز از لذت آن برخوردار هستم و به خاطر شکرانه آن حالت معنوی دو رکعت نماز شکر خواندند و دعا فرمودند.
( به نقل از ، حاج محمد قمی فرزند حاج حسین قمی)
حاج آقای امجد نیز وقتی حاج اقای قمی را می دید می گفت حاج حسین قمی یک پارچه روح و ریحان است...
🔹عارف گمنام
شیخ عبدالقائم شوشتری :
از نظر من مرحوم حاج حسین قمی یکی از اولیاء خدا و عارف گمنام بود من عقد اخوت با ایشان داشتم – او با وفاترین دوست من بود.
چند ماه پیش خواب دیدم که حضرت مهدی(عج) ظهور فرموده اندو حاج آقای حسین قمی با دو نفر دیگر خدمتگزار ویژه حضرت مهدی (عج) بودند خلاصه : آن مرحوم عاش سعیداً و مات سعیداً...
🔹مرا بلند کنید آقا آمده است
در اواخر عمر نمی توانست سر پا بایستد همواره روی تخت بود گاه او را جا به جا می کردیم تا اذیت نشود یک نوبت اصرار کرد او را بلند کنم کسی غیر از من در اطاق نبود کمی تخت را بالا آوردم ولی او اصرار کرد که و من اندکی دیگر تخت را بلند کردم اما او راضی نشدبا تحکم و صلابت خاصی گفت: «من را بلند کنید آقا آمده است می خواهم جلوی پای ایشان بلند شوم»
واقعاً حالت عجیب و روحانی و با نشاطی پیدا کرده بود ولی من هرگز نفهمیدم کدام آقا آمده بود طوبی له و حسن مآب .
این معنا یک بار دیگر تکرار شد حاج حسین قمی یکی از دوستانش را با عجله به داخل اطاق می طلبد و با اصرار می گوید مرا بلند کنید تا بنشینم، آقا تشریف آورده اند!
( به نقل از فرزند مرحوم حسین قمی)
🔹در محضر شیخ رجبعلی خیاط : (می خواهم به خدا برسم )
حاج اقای قمی نقل میفرمودند که ، خدمت شیخ رجبعلی خیاط که رسیدم از او پرسیدم می خواهم به خدا برسم چه باید کنم؟
شیخ پاسخ داد: خیلی مشکل است خیلی سخت است، نمی شود . اصرار کردم و گفتم پس من چه باید کنم؟ چه خاکی بر سر کنم؟
شیخ که اصرار مرا دید فرمود: بعد از نمازهای یومیه ۱۴ مرتبه سوره توحید ( قل هو الله احد) را بخوان.
🔹می خواهم کفش عزاداران امام حسین را مرتب کنم
ده ها سال است که صبح روزها ی عاشورا در منزل شیخ حسین قمی مراسم عزاداری و زیارت عاشورا برگزار می شود آخرین سال زندگی آن مرحوم ، حال جسمانی او اصلاً مناسب نبود. ( شب عاشورا نیز با اصرار داخل ماشین نشسته و به دنبال دسته های عزاداری رفته بود) آن روز صبح نیز مراسم زیارت عاشوراء در منزل ایشان شروع شده بود شیخ حسین قمی اصرار می کرد که صندلی او را بیرن از اطاق جلو درب ورودی ساختمان ببرند تا او بتواند کفش عزداران امام حسین(ع) را مرتب کند. هرچه اصرار کردیم که شما حالتان مناسب نیست اجازه بدهید ما از طرف شما همه کفشهای عزارداران را مرتب کنیم اما فایده نداشت او مصمم بود که خودش شخصاً این افتخار را پیدا کند. مجبور شدیم زیر بغل او را بگیریم و روی ویلچر بگذاریم جلو درب ساختمان آوردیم یک جفت از کفش عزاداران را به او دادیم او کفش ها را بوسید و بر روی چشمان خود قرار داد و تا آن را مرتب نکرد رضایت به بازگشت نداد اما بیش از یک جفت کفش، طاقت و تحمل نداشت …
(به نقل از محمد هادی قمی – نوه آن مرحوم)
@shia5t
معرفی حاج شیخ حسین قمی ، استان #تهران :
🔻پیر فرزانه شهر پاکدشت و عبد صالح خدا حاج شیخ حسین قمی ، پدر چهار شهید و همسر شهیده مکه مکرمه ، از اولیا الهی گمنام بودند...
قسمت دوم :
🔹حکایت شفا یافتن ایشان در کودکی ، از زبان خودشان :
۸ ساله بودم که پدرم (عبدالحسین) نیز از دنیا رفت بعدها یک نفر از کشاورزان که شریک پدرم بود به نام کربلایی محمد با مادرم ازدواج کرد. اما طولی نکشید که مادرم وبا گرفت و از دنیا رفت و من و برادر بزرگترم «سلمان» کاملاً یتیم و بی کس و کار شدیم.
همان زمان من نیز مبتلا به وبا شدم و کسی نبود از من مواظبت کند یک نفر از فامیل به نام عمو حیدر مرا به خانه خودشان در (روستای ) قوهه برد و در اطاقی تنها مرا نگاهداری می کردند. پیر زنی بود به نام ننه یدالله که گاه از روی دلسوزی برای ما غذایی درست می کرد و می آورد ولی غالباً وضع ما همان بود که بود. بعد از چند روز سؤال کردم چرا داداشم «سلمان» به دیدن من نمی آید؟ زن عمو حیدر گفت: او هم وبا گرفته است. من روز به روز حالم بدتر می شد شنیدم عمو حیدر به زنش می گفت کار این بچه تمام است خوب نخواهد شد می ترسم که ما هم از او وبا بگیریم. به تدریج رختخواب را از اطاق به داخل راهرو و سپس به ایوان بیرون خانه بردند یک مورد که رختخواب مرا را کنار جاده گذاشته بودند شنیدم یکی از اهالی اعتراض کرد که چرا این بچه وبا گرفته را اینجا گذاشته اید ؟ اگر بچه های ما وبا بگیرند چه کنیم؟
من اینها را می شنیدم و می فهمیدم و بسیار غمگین بودم و با حالت کودکی و به درگاه خدا ناله کردم و خیلی اشک ریختم و خدا را به امام حسین(ع) قسم دادم «خدایا من که غیر از تو کسی را ندارم… شفایم بده»
نیمه شب در خواب دیدم نور سبزی از آسمان به طرف زمین می آید و هرچه به زمین نزدیکتر می شود بزرگتر می گردد و چون به حیاط منزل عمو حیدر رسید همه جا را فرا گرفت.
در درون این نور سبز سید بزرگواری را دیدم (آن زمان خیال می کردم سید حسن روضه خوان محله ما است) که از وسط نور بیرون آمد و حوضی در وسط حیاط پیدا شد او از آن حوض چیزی به من داد و نیز چند کلمه نیز به من گفت که به یاد ندارم، اما در عالم خواب گفتم: زن عمو آب بیاور تا آقا وضوء بگیرد او هم چیزی گفت و سپس غیب شد و نور سبز همچنان پهن شده بود بقیه شب را راحت خوابیدم و کاملاً شفا گرفته بودم به گونه ای که صبحانه خوردم و خودم با پای پیاده از قوهه به مامازند رفتم و زن عمو حیدر همه جا با خوشحالی می گفت که حسین دیشب شفا گرفته است.
این شفا گرفتن من برای همه تعجب آور بود بچه یتیمی که همه انتظار مرگش را می کشیدند اکنون با عنایات امام حسین(ع) شفا یافته است.
📚معرفی کتابی در مورد ایشان :
کتابی کم حجم به صورت پی دی اف ، در احوالات مرحوم حاج اقای قمی نوشته شده است ؛ برای دانلود و مطالعه ی این کتاب ، میتوانید به لینک زیر مراجعه فرمایید :
https://b2n.ir/651601
همچنین برای مطالعه ی این کتاب به صورت انلاین ، میتوانید به لینک زیر مراجعه فرمایید :
https://b2n.ir/830093
@shia5t
معرفی مرحوم آیت الله سید محمد تقی معصومی اشکوری ، شهر #مشهد :
🔻ایشان از اولیا الهی گمنام و از شاگردان مرحوم ایت الله زر ابادی هستند.
🔻ایشان در مقامات معنوی و علوم غریبه و..... با توجه به عمرکوتاهشون ، به درجات بالایی رسیده بودن و اکنون هم مقبرشون محل ادا حاجات هستش...
📚ایشان همچنین صاحب کتاب ارزشمند دو چوب و یک سنگ هستند.
🍁حالات روحانی
مرحوم آیت الله معصومی اشکوری مردی بزرگ وصاحب کشف و شهود بود و آن گونه که مشهور است و خود آن جناب در کتاب (دو چوب و یک سنگ » ذکر کرده است، واجد اسم اعظم شده بودند و دارای کراماتی عجیب و غریب بوده و عارف به معارف شیعه، عالم به علوم ادب و فقه و اصول و منطق و کلام و علوم غریبه بوده و آن گونه که مشهور است، دارای طی الارض بوده است .
🌿ایشان در باره مواعظ و منابرشان می نویسد:
«و از سنه هزار و سیصد و سی و هفت و هشت قمری مقتضی شد وارد ترویجات منبری نیز گردیدم و به مواعظ و نصایح برادران دینی خود به تفرقه اوقات پرداختم و اشتغال به نصایح و مواعظ نه از نقطه نظر رفع احتیاجات دنیوی بوده است، بلکه ابتدائا برای تعلیمات برادران و خواهران دینی و افاضه و افاده معلومات خودم اقدام در بیانات منبری [نمودم] و در عالم رؤیا از طرف اجداد طاهرین خود از حضرت امیرالمؤمنین - علیه الصلاة والسلام - و نیز از حضرت ابی عبدالله الحسین المظلوم علیه السلام اشاره گردید که بروم به مواعظ و بیانات منبری افاضات نمایم، بالخصوص حضرت سیدالشهداء علیه السلام بازویم را گرفته، روانه ام به طرف مجلس مواعظ و خدمت گزاری نمودند و اتفاقا از راه غیرعادی روانه ام فرمود و اثر این خواب را خودم می دانم و بس.
☘️ منابر تاثیرگذار
حضرت آیت الله محفوظی، عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم وعضو خبرگان رهبری، درباره عمق تاثیرگذاری مواعظ این عالم ربانی بر مردم می گوید:
«مردم در پای منبر ایشان، همانند زن فرزند مرده با صدای بلند گریه می کردند . نصایح ومواعظ ایشان در قلب مردم چنان تاثیر می کرد که برخی از افراد با شنیدن آن در پای منبر بی هوش می شدند .»
📌برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد ایشان میتوانید به لینک زیر مراجعه فرمایید :
https://hawzah.net/fa/Magazine/View/2689/3833/29334/%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%BA-%D9%87%D8%AF%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%88-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D8%A7%DB%8C%DB%8C
🔻در مورد مقام معنوی ایت الله معصومی اشکوری ؛ مرحوم ایت الله بهجت ، مرحوم ایت الله محمود سیستانی صاحب مقام تشرف ، و ایت الله لنگرودی مطالبی رو فرموده اند ، که در پست های پایین قرار داده خواهد شد👇
@shia5t
معرفی حاج عباسقلی مرادی معروف به عمو عباس ، استان #خراسان_رضوی شهر #سبزوار :
🔻ایشان از اولیا الهی بسیار گمنام بوده اند...
🔻 عمو عباس در روستای ابارش سبزوار زندگی می کرد. مرحوم ابوترابی در مسیر پیاده روی اش که به مشهد می رفت وقتی به سبزوار می رسید تنهایی به خانه او می رفت. بعدها آقای ابوترابی متوجه وضع حالی او می شود که مورد عنایت امام زمان (ع) واقع شده و شفا گرفته است.
🔻بسیاری از علما مثل آیت الله بهجت و مرحوم دولابی هم به دیدن او رفته بودند اما گمنام بود
مردم روستای ابارش از کرامات این پیرمرد خبر دارند اما در کشور گمنام بود. او حتی سواد مدرسه ای هم نداشت. حتی ایت الله بهجت را هم نمی شناخت بعد که عکسش را دید شناخت که او مرجع بوده است. یا حتی آقای ابوترابی را هم که سالی یکبار پیشش می رفت نمی شناخت وقتی فوت کرد فهمید که او حاج اقای ابوترابی است.
در مصاحبه هایی که با یکی از مستند سازان داشت پیش بینی کرده بود که چه زمانی فوت می کند.
برخی از تهران و حتی بعضی مسئولان مریضی های حاد داشتند پیشش می رفتند. حتی یکی از مسئولان که در کما بود او بالای سرش می رود و دعا می کند و شفا پیدا می کند.
در عین همه این ها زندگی ساده و فقیرانه ای داشت.
عمو عباس نقل میکرد :
موقع رفتن به جبهه ما خانواده فقیری بودیم که یک گونی آرد بیشتر نداشتیم در چند ماهی که من جبهه بودم هر چه خانواده از این گونی استفاده می کنند تمام نمی شود.
🔻خود عمو عباس ، دلیل رسیدن به این مقامات رو یک چیز میدانست :
فقط بخاطر نان و رزق حلال است.
📌برای اشنایی بیشتر با ایشان ، میتوانید مستند زندگینامه ی ایشان را در لینک زیر تماشا بفرمایید :
https://b2n.ir/074660
همچنین برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد ایشان ، میتوانید به لینک پایین نیز مراجعه فرمایید :
https://b2n.ir/167215
@shia5t
معرفی سیدمحمد صمصام ، شهر #اصفهان :
قسمت اول :
🔻سیدمحمد صمصام مشهور به «بهلول اصفهان»، از اولیا الهی اصفهان بوده اند.
سیّد محمّد صَمصام ناموَر به درویش صمصام (۱۲۹۰ش تا ۲۴ آبان ۱۳۵۹) فرزندِ سیّد جعفر از دراویشِ بنامِ اصفهان میباشد. بیشترِ شهرتِ وی بخاطرِ شکستنِ آداب و رسوم جامعهٔ زمان خود بود.
زایش و تحصیلات ابتدایی
سیّد محمّد در سال ۱۲۹۰ش. در خاندانی روحانی در محلهٔ صرافها در اصفهان به دنیا آمد. وی مانند اسلاف گذشتهاش راهی حوزهٔ علمیه شد. مقدمات و سطح را نزد استادان زمان فراگرفت و بنا به نقل دوستانش از استعدادی وافر برخوردار بود.
🍃توجه به عرفان
از اوان تحصیل ضمن کسب فقه و اصول به عرفان اسلامی نظر داشت و همراه با دیگر علوم مقدمات و مبادی، فلسفه و عرفان را نیز آموخت تا اینکه علاقه مخصوصی نسبت به عرفای بزرگ اسلامی پیدا کرد در بین آنها مخصوصاً اُنسی با آثار معنوی مولوی داشت. مثنوی را خوب میخواند و خوب میفهمید، تا اینکه این ذوق عرفانی در اعماق روح او اثر کرد و همهٔ زندگی و وجودِ او را تحت تأثیر قرار داد، و همانند عرفای بزرگ آثار این عرفان به صورتِ بیاعتنایی به دنیا، بیتوجهی به مال و منال دنیوی، با روحیهٔ اجتناب از زراندوزی و بیاعتنایی به صاحبان زر و زور و اُنس و مهربانی با محرومان در او متجلّی شد.
🌿کرامات
در تهذیب نفس تا آنجا پیش رفت که پردهها و حجابها از مقابل چشمانش دریده و گاهوبیگاه کرامتهایی از او بروز میکرد و خبرهایی میگفت امّا خود را بیخبر از همهجا مینمود.
بهلول نمایی
وی با شرکت در مجالس و بیان کلمات طنزآمیز و بهلولگونه حقایق و انتقادات زمان خود را بیان مینمود.
🍁سبکِ زندگی
او سبک و شیوهای ویژهای در زندگی داشت. هیچ وقت سوار ماشین نمیشد. سوار قاطر یا الاغی که داشت میشد و در تمام محافل و جلسات مذهبی اصفهان و جاهایی که روضه و منبر بود، میرفت. حضور او در محافل بر اساس دعوتِ قبلی نبود. حالتی بهلولگونه داشت، اما با این حال؛ کردارش از روی درایتی خاص بود.
در زندگی شخصی خودش چیزی جز سادگی و سادهزیستی نداشت. وقتی از خیابان و حتی از بازار اصفهان عبور میکرد راهها بند میآمد و همه میریختند دور و برش سلام میکردند و بچهها اطراف او را میگرفتند. با این که پیر بود، راستقامت و سرزنده مینمود و هرچند قیافهای جدّی داشت و آهنگین و رجزگونه سخن میگفت اما محتوای حرکات و معنی کلماتش عمدتاً طنز بود و شوخیهایش ظریف و جهتدار بود.
🍂وفات
در بیست و چهارم آبان سال ۱۳۵۹ خورشیدی در حالی که طبق معمول با اسب خود به مراسم سوگواریِ ابا عبداللّه الحسین میرفت در اثر تصادف با اتومبیل وفات یافت و در سمتِ جنوب شرقی تکیه بروجردیها دفن گردید.
💠 چگونه از بیماری روحی روانی ، رهایی یافتم !
🔸یکی از ارادتمندان جناب صمصام می گفتند: که مدتی بود دچار بیماری روانی حادی شده بودم
احساس می کردم که شیاطین در گوشم زمزمه می کنند و صبح تا شب، صدای پچ پچ در گوشم می پیچید به چند دکتر روانکاو و اعصاب مراجعه کردم اما افاقه نکرد.
🔸 یکی از دوستانم مرا پیش چند دعانویس و جن گیر هم برد، اما هیچ فایده ای نداشت و هر روز بدتر می شدم
دیگر احساس می کردم واقعا دیوانه شده ام و عرصه بر من تنگ شده بود.
🔸 یک روز به زیارت قبر علامه مجلسی رفته و از ایشان درخواست یاری کردم
در راه بازگشت، جناب صمصام را دیدم که بر روی اسب نشسته اند و شخصی از ایشان سؤال شرعی می پرسید ، من هم چون به شدت سردرد داشتم و در گوشم صداهای مختلف می پیچید، سلام نکرده، سرم را پایین انداختم و از کنارشان عبور کردم
در همان حین، جناب صمصام با صدای بلند فرمودند: آهای جوان، اگر به فقرا ببخشید، آزاد می شوید!
من سرم را بالا آوردم که ببینم ایشان با چه کسی صحبت می کنند ، دیدم خطاب به بنده هستند.
🔸 من همان جا فهمیدم که دستورالعمل رهایی من چیست. لذا ماشینم را فروختم و مقداری از آن را در میان چند تن از فقرای فامیل و همسایه تقسیم کردم خدا شاهد است صد تومان آخر را که دادم آزاد شدم.
منبع :
ویکی پدیا
@shia5t
معرفی سیدمحمد صمصام ، شهر #اصفهان :
قسمت دوم :
شخصی از معتمدین اصفهان نقل می کرد که در ایام جوانی، زمانی که تازه ازدواج کرده بودم، خواب دیدم که در حیاط منزلمان در کنار حوض آب نشسته ام. ناگهان از میان چاه آب، مار بزرگی سر بیرون آورد و پاهایم را نیش زد. این مطلب گذشت و باز چند شب دیگر خواب دیدم که یک مار دو سر، هر دو پای مرا تا زانو بلعیده است و من در عالم خواب به شدت زجر می کشیدم. و باز فردای آن روز خوابی قریب به این مضمون دیدم که جزئیات آن در ذهنم نماند. این خواب های عجیب و معنی دار، من را به فکر انداخت که حتما مفهوم آن را پیدا کنم و به دنبال سرّ آن بگردم.نزدیکی های ماه مبارک رمضان بود که در چهار باغ بالا، جناب صمصام را دیدم که روی سکویی نشسته بودند و خوشه ای انگور را دانه دانه می کردند و یکی به اسبشان می دادند و یکی خودشان می خوردند. رفتم نزدیک ایشان و سلام کردم. ایشان هم جوابی گفتند و انگورها را دانه می کردند. من هم فرصت را غنیمت شمردم و داستان خواب هایم را برای ایشان نقل کردم. جناب صمصام هم وقتی انگور خوردنشان تمام شد بدون این که حتی سرشان را بالا بیاورند، فرمودند : چرا میذاری زنت با پای لخت و بدون جوراب توی کوچه و خیابون قدم بزنه!؟ اون مارها، نگاه جوون های نامحرم محله است که پاهای تو را نیش می زنند.
بنده که از این تعبیر عجیب جناب صمصام یکه خورده بودم و اشاره دقیق ایشان مرا حیرت زده کرده بود، عرض کردم : آقا پس چرا مارها پاهای مرا نیش میزدند و میجویدند!؟ چرا پاهای زنم را در خواب ندیدم!؟ ایشان باز فرمودند : به خاطر این است که تو به همسرت اجازه می دهی با پاهای لخت توی کوچه قدم بزند. اگر تو به او تکلیف کنی که حجاب بگیرد او حتما قبول می کند. پس مسئول این گناه خود تو هستی! مارها هم پای تو را نیش می زنند. این سخن جناب صمصام آن قدر عجیب و با نفوذ بود که من همان لحظه سراسیمه به خانه رفتم و با همسرم ماوقع را در میان گذاشتم. ایشان هم سفارش جناب صمصام را اطاعت کردند و از آن لحظه پوشش خود را اصلاح کردند.
📙منبع : غبار روبی از چهره صمصام ، ص 129
📚معرفی کتابی در مورد ایشان :
کتاب غبارروبی از چهره صمصام پیر شوخ روشن ضمیر ، در مورد شرح احوالات ایشان می باشد ، که توسط انتشارات عطر یاس، منتشر شده است ، علاقمندان به اشنایی بیشتر با ایشان ، میتوانند به این کتاب مراجعه کنند...
🔹توضیح کتاب:
معرفی شرح حال، سرگذشت و اوصاف و احوال صمصام موضوع تحقیق نوشتار حاضر است. نویسنده ابتدا مطالبی در خصوص صمصام و روش سیر و سلوکی وی بیان نموده و از وی با عنوان انسان خوش سیرت و دوست داشتنی یاد کرده و معتقد است در اصفهان خاطرات شیرین و جذاب و طنزگونهای از وی یاد میکنند. وی سپس راجع به خاطرات و کرامات صمصام به تفصیل سخن گفته که از جمله آنها میتوان به جواب استخاره، شفای بیمار، تیمار دردمندان، دعا برای باران، شهود ضمایر، پیشگویی اعدام صمصام و خرج کردن آبرو برای دیگران اشاره نموده که در هر یک از آنها به نوعی و طریقی نفس رحمانی و عرفانی وی مشاهده میگردد. مؤلف فصل جداگانهای را با عنوان نقدها و طنزهای سیاسی صمصام اختصاص داده که از وی حکایتها و خاطراتی در موقعیتها و مناسبتهای مختلف نقل کرده که حکایت فرمانده لشگر اصفهان، شوخی با خواهر شاه، مرگ پهلوی، مهربانی ایرانیان، مجسمه شاه، انتقاد از بیحجابی و عروج آسمانی آن پیر رحمانی خصوصیات و ویژگیهای اخلاقی و عرفانی وی را نشان داده و در هر یک از این حکایتها نکتهای عبرتآموز به چشم میخورد.
@shia5t
معرفی مرحوم حاج اکبر کفاش (اکبر نیکزاد) ، شهر #قم :
قسمت اول :
پیرمرد کفاشی که از اولیای خدا بود
🔻حاج اکبر کفاش (اکبر نیکزاد) پیرمرد باصفای قمی ، به دو چیز معروف بود:
تعبیر خواب و کار خیر.
در تعبیر خواب زبانزد بود و مورد تأیید علما و مراجع.
شغلش کفاشی بود اما مغازه کوچک و محقرش پیش و بیش از آنکه محلی برای کسب باشد مامنی برای حل گره ها بود.
🍃دکانش نه فقط محل تعبیر که تاویل خواب هم بود، نسخه هایش شامل آیات قرآن، ادعیه و نذورات بود، اما نه مثل بعضی که با مقدسات تجارت می کنند، که او با خدا معامله کرده بود.
مرد وفا بود، سالها تا توان داشت از همسر بیمارش به شخصه پرستاری می کرد در حالی که اگر می دیدیش فکر می کردی خود نیاز به مراقبت و پرستاری دارد.
حاج اکبر ، پیرمرد سادهای بود که در عین سادگی و پیراستگی از زخارف دنیوی ـاز مادیات گرفته تا اصطلاحات دهانپرکن علمیـ روحی بلند و آسمانی داشت و با اینکه بدن نحیفش روی زمین راه میرفت ولی روح خداییاش در ملکوت سیر میکرد.
🔻سفارش های رجبعلی خیاط را چه خوب به یاد داشت: از برخورد با نا محرم بپرهیزید، گرد غیبت نگردید و ...
🍃حاج اکبر ، روی نماز اول وقت، دعا در حق دیگران، اقامۀ عزای اهل بیت علیهم السلام و خدمت به خلق الله از هر طریق ممکن و درک محضر عالمان تأکید داشتند ، به فقرا و یتیمان سرکشی می کردند...
یک بار از ایشان سوال شد : اگر بخواهیم مثل شما تعبیر خواب بلد باشیم چهکار باید بکنیم؟ دستش را به سمت آسمان بلند کرد و گفت: «باید برید در خونهی خدا»؛ یعنی علم تعبیر خواب آموختنی نیست، عنایتی و اِعطایی است؛ با کتاب خواندن به دست نمیآید، باید کاری کنید که خدا شما را انتخاب کند و این علم را در دلتان قرار دهد.
میگفت: «بعضی از طلبهها به من میگویند: تعبیر بعضی از خوابها را که مردم زیاد میبینند بگو ما بنویسیم، وقتی از ما میپرسند، جواب داشته باشیم، ولی من به آنها جواب میدهم: نمیدانم! من چیزی نمیدانم. آن لحظه که کسی تعبیر خوابش را از من میپرسد، همان لحظه تعبیر خوابش به دلم الهام میشود و من به او جواب میدهم. غیر از آن چیزی بلد نیستم.»
منبع :
www.h-shad.ir
www.598.ir
@shia5t
معرفی مرحوم حاج اکبر کفاش (اکبر نیکزاد) ، شهر #قم :
قسمت دوم :
🍁نصایح حاج اکبر به جوانان :
«بايد ايمون خودتون راحفظ كنيد. در جواني پاك بودن شيوهی پيغمبري است؛ ورنه هرگبري به پيري ميشود پرهيزكار. اگر شما توانستيد ايمان خود را حفظ كنيد، به خدا قسم ـ نبايد قسم خدا را خورد! ـ هم دنيا داريد هم آخرت؛ چون امام زمان دنبال پاك ميره.
شما اول جوونيتون ـ ببخشيدا ـ اول دروغ نگيد؛ دوم غيبت نكنيد؛ سوم پاي غيبت نشينيد؛ چهارم زناي چشم نكنيد؛ به نامحرم نگاه نكنيد؛ پنجم نماز اول وقتتونو بخونيد؛ با اين پنج شرط ميتونيد امام زمان خودتونو زيارت كنيد.
امام زمان دنبال پاک میره؛ شما نمیخواد دنبال امام زمان برید؛ چرا که هر جوانی به جوانی در خونهی خدا بره، شک نکنه که امام زمانو زیارت میکنه. شک نداره. دلیلشو من بگم: اول دروغ نگیم؛ دوم غیبت نکنیم؛ سوم پای غیبت نشینیم؛ چهارم زنای چشم نکنیم؛ به نامحرم نگاه نکنیم؛ پنجم نماز اول وقت!
میگن اگه نگات به نامحرم افتاد اگه سرتو زیر بندازی به زمین نگاه کنی، هرچی اون دقیقه تو زمین عبادت میکنن، ثوابشو به پات مینویسن؛ اگر به آسمون نگاه کنی اونچه که ملائکه در اون دقیقه عبادت میکنند ثوابشو به پات مینویسن. حالا ببین یه چشم رو هم گذاشتن چهقدر ثواب داره. اونایی رو که در زمین عبادت میکنند، اونایی رو که در آسمون عبادت میکنن در نامهی اعمال شما ضبط میکنن، یه چشم، بله!
امام زمان ـ خدا شاهده، به خودش قسم ـ دنبال پاکا میره. شما نمیخواد دنبال امام زمان برید. شما اول جوونیتون میتوانید ایمان خودتون رو حفظ کنید؛ راه خطا نرید؛ قدم خطا ورندارید؛ اربابتون آقاتون امامو زیارت کنید.
بله، هر کدوم از مسأله یه شرایطی داره؛ یه کرداری داره؛ یه گفتاری داره؛ اینکه شنونده باید عاقل باشه؛ امام زمان دیدن هیچ کاری نداره. به خودش قسم اون دنبال شما مییاد؛ شما نباید دنبال امام زمان برید. با همت اول جوونیتون باید عملی انجام بدیدکه امام زمان را زیارت کنید. امام زمان را که زیارت کردید هم دنیا دارید هم آخرت دارید.
اول گفتم: در جوانی پاک بودن شیوهی پیغمبری است؛ ورنه هر گبری به پیری میشود پرهیزگار. بله، گفتارتون، رفتارتون، با همدیگه دوست باشید؛ با همدیگه رفیق باشید؛ هر یک از این عملها را امام زمان خوشش مییاد. خدا میدونه.
دختر دارا باشه، نه! دختر نجیب باشه، فقیر باشه. نجیب باشه، فقیر باشه. روزی دهنده خدا است.
اینقدر اشخاص در همین قم ما دختر فقیر گرفتند، الآن ثروتمندند؛ صاحب چند تا بچه. کور هم باشه، خداشناس باشه، با خدا باشه، چشم باطنش باز باشه اگه چشم ظاهرش باز نیست.
امیدوارم به حق پهلوی شکستهی فاطمهی زهرا هر کدوم از شماها رو خداوند به راه هدایت وادار بکنه.
سوال :
حاج اقا ، برای رعایت کردن این پنج مورد، یک نیرویی میخواد که این رو نگه داره این...
پاسخ :
حاج اکبر: اراده، اراده اگر داشته باشی، امروزه مردم اراده دارند؛ به کرهی ماه میرن، شما اراده نداری از چشمت محافظت کنی؟! به مریخ دارن میرن، شما اراده نداری از زبونت محاظت کنی؟! زبون کوچولوی خودتو!
حرف خیلی نمیشه زد؛ هرکاری در زندگی اراده میخواد. اگر اراده بکنی، خدا میدونه ـ ببخشید ـ دستتو تو این تشک بکنی، واست پول در مییاد. اگر پاک بودی، خداوند واست مییاره.
🍃برای اشنایی بیشتر با ایشان ، میتوانید فیلم مستندی که در موردشون ساخته شده و در لینک پایین قرار داده میشود را تماشا کنید :
https://www.aparat.com/v/ZgyHK/%D8%AD%D8%A7%D8%AC_%D8%A7%DA%A9%D8%A8%D8%B1_%DA%A9%D9%81%D8%A7%D8%B4?amp
@shia5t